سرویس مذهبی افکار نیوز - وی مأموریت داشت مبلغی را میان طلبه ها تقسیم کند، پس از حساب و کتاب معلوم شد، به هر طلبه فقط یک تومان می رسد. پس به تقسیم پول ها میان آنها پرداخت. وقتی به محمد حسن رسید، گفت: بفرمایید این یک تومان نیز سهم شماست. محمد حسن با لحن جدی گفت: نه نمی خواهم. مرد گفت: چرا؟ محمد حسن پاسخ داد: من امروز فقط دو ریال نیاز دارم و معلوم نیست روزهای آینده نیز زنده باشم و این پول را برای خود صرف کنم. پس ترجیح می دهم بیش از نیاز امروزم، چیزی از وجوهات شرعی نزدم نباشد.
فردی که پول را تقسیم می کرد گفت: حال که اینگونه می خواهی اشکالی ندارد، دو ریال از این پول را بردار و بقیه اش را پس بده. محمدحسن گفت: پول خرد ندارم. از این رو همراه آن مرد به یکی از کفشداری های حرم مراجعه و یک تومان را خرد کردند. آنگاه محمد حسن دو ریال آن را برداشت و باقیمانده را تحویل داد. از آن روز به بعد نام محمد حسن در ذهن آن روحانی حک شد و امروز نام شیخ محمدحسن نجفی برای بسیاری از دانشمندان یادآور کتاب ارزشمند «جواهر» است. کتابی که بیش از یک قرن است در حوزه های علمیه سراسر دنیا تدریس می شود.
منبع: سیمای فرزانگان، ص 426.
شناسه خبر:
۹۸۷۰۱
جواهریست صاحب جواهر!
من امروز فقط دو ریال نیاز دارم و معلوم نیست روزهای آینده نیز زنده باشم و این پول را برای خود صرف کنم. پس ترجیح می دهم بیش از نیاز امروزم، چیزی از وجوهات شرعی نزدم نباشد.
۰