۱ یکى اسماء خداوند متعال نور است، لکن منظور از نور، همین نور حسّى شناخته شده نیست لذا در برخى روایات و ادعیّه براى جلوگیرى از این پندار که خدا همان نور حسّى است آمده است: «… یَا نُورَ النُّورِ یَا مُنَوِّرَ النُّورِ یَا خَالِقَ النُّورِ یَا مُدَبِّرَ النُّورِ یَا مُقَدِّرَ النُّورِ یَا نُورَ کُلِّ نُورٍ یَا نُوراً قَبْلَ کُلِّ نُورٍ یَا نُوراً بَعْدَ کُلِّ نُورٍ یَا نُوراً فَوْقَ کُلِّ نُورٍ یَا نُوراً لَیْسَ کَمِثْلِهِ نُورٌ: اى نورِ نور، اى روشن کننده ى نور، اى خالق نور، اى تدبیر کننده ى نور، اى تقدیر کننده ى نور، اى نور هر نورى، اى نورى که قبل از هر نورى است، اى نورى که بعد از هر نورى است، اى نورى که فوق هر نورى است، اى نورى که همانند او نورى نیست.» (بحارالأنوار، ج ۹۱، ص ۳۹۰)
۲ نور اسمى است براى هر حقیقتى که خود به خود ظاهر بوده موجب ظهور دیگر امور نیز مى شود. نور حسّى را نور مى گویند، چون به خودى خود ظاهر است و ظاهر شدن دیگر اشیاء مادّى نیز به واسطه ى آن مى باشد. خدا را هم نور مى گویند، چون وجود او قائم به ذات خود بوده براى ظهور محتاج هیچ موجودى نیست و هر چه غیر اوست براى ظاهر شدن در عرصه ى وجود محتاج او هستند حتّى خود نور حسّى نیز براى موجود شدن و خروج از ظلمت عدم نیازمند اوست لذا او نور نور و منوّر نور، مدبّر نور و مقدّر نور است.
۳ از حقیقت وجود نیز تعبیر به نور مى شود، چون وجود عین ظهور و بودن است و تمام موجودات به واسطه ى وجود موجود مى شوند و حقیقت وجود، که همان وجودِ صرف، محض و خالص باشد، همانا خداوند متعال است؛ لذا نمى توان گفت خدا را چه کسى به وجود آورده است؟ چون موجودى که عین وجود باشد بى نیاز از وجود دهنده است چرا که معنى ندارد پرسیده شود: چه کسى به وجود، وجود داد؟ امّا، چون انسان بودن و درخت بودن و فرشته بودن و… عین وجود بودن نیستند لذا محتاج به وجود دهنده اند. اگر این امور عین وجود بودن بودند در آن صورت همانند خدا همواره باید مى بودند، چون وجود محض در مقابل عدم بوده، عدم را بر نمى تابد.