آنچه در ادامه می خوانید، یادداشت سیدسجاد موسوی بر کتاب «احضاریه» است...
«احضاریه» با هدف نمایاندن شخصیت حضرت زینب سلام الله علیها به تازگی روانۀ بازار شده و با استقبال نسبتاً خوبی نیز مواجه شده است. این کتاب، محور یازدهمین دورهٔ پویش کتابخوانی روشنا است.
باید جرئت و جسارت استاد علی موذنی برای ورود به موضوع حساسی چون شخصیت بانو زینب کبری سلام الله علیها را قبل از هنر قلمش تحسین نمود.
احضاریه داستانی درونگراست. در کنار جذابیتهایی که در کشمکش شخصیت اصلی داستان (مسعود) با خودش دیده میشود، ضعفهایی دارد.
مسعود، شخصیت اصلی داستان، روزنامهنگار است و به دعوت دوستش، رسول، به عتبات عالیات سفر میکند. سفری که در طلبیدهشدن یا احضارشدناش (بنابراعتقاد مسعود) تردید دارد. عارفه، خواهر مسعود، با سفر مسعود، شدیداً مخالف است. ولی یکباره با یک خواب همهچیز تغییر میکند و عارفه، علاوه بر موافقت با رفتن مسعود، خودش هم شدیداً طالب رفتن به کربلا میشود.
مسعود امّا، تردیدش در احضارشدن یا طلبیدهشدن تا انتهای داستان با خواننده همراه است.
اینکه گره و بحران اصلی داستان بر پایۀ خواب بنا شده، از شدت جذابیت و پویایی داستان تا حدود زیادی میکاهد. آنجا که عارفه، حضرت زینب سلام الله علیها را در خواب میبیند و حضرت از مخالفت عارفه با رفتن مسعود به کربلا، اعلام نارضایتی میکند. حضرت در خواب برای عارفه آب میریزد و عارفه در بیداری، آن آب را مینوشد. (ص 21تا24)
در طول داستان، خوابهای متعددی تنۀ داستان را هدایت میکند. در فاصلۀ میان یک خواب تا خواب دیگر، روایتهایی تاریخی از دوران زندگی حضرت زینب سلام الله علیها با بیانی عامهپسند بیان میشود.
روایتهای طولانی از زندگی حضرت زینب سلام الله علیها که در قالب ستوننویسی در لابلای داستان بیان میشود، سکتههای شدیدی در داستان ایجاد میکند. این موضوع سبب کُندشدن ضربآهنگ داستان میشود و نوعی انقطاع حسی ایجاد میکند.
ناگفته نماند، بیان هنرمندانه و جذاب بخشهایی از زندگی حضرت و روابط سرشار از محبت ایشان در برابر پدر، برادر و همسر خود بسیار شیرین و خوشخوان است.
جای خالی تعلیق و موقعیتهای سوالبرانگیز که روایتهای ذهنی خواننده از ادامۀ داستان را با اختلال جدی مواجه کند، در احضاریه بهخوبی حس میشود. به بیان سادهتر خواننده با سوال «بعد چه خواهد شد؟» یا «چه پیش خواهد آمد؟» مواجه نمیشود. سوالی که عامل اصلی پیشبرندۀ رمان و داستان است.
وظیفۀ تعلیق ایجاد نوعی ابهام و تردید در داستان است که موجب همراهشدن خواننده با اثر میشود. واقعیت این است که حاکمیت شخصیت و شخصیتپردازی در داستان نمیتواند جای تعلیق را برای خواننده پرکند.
میل به خوانده شدن داستان و دنبالکردنش را بیش از هر چیز دیگر، تنها با عوامل رمزآلود و تعلیقزا میتوان تأمین نمود.
در نبود تعلیق، نمایاندن احساسات، عواطف و عقاید شخصیتهای داستان، میتوانست عامل پیشبرندۀ داستان باشد که متأسفانه به علت اینکه شخصیتهای داستان به خوبی پرداخت نشدهاند، این فرصت هم برای مهیّج نمودن قصه از دست رفته است.
به نظر میآید نویسنده قصد دارد از ترسیم حالات درونی شخصیت اصلی، که نوعی کشمکش برای داستان محسوب میشود، برای جذابیت داستان بهره ببرد. نوعی خوددرگیری که مسعود به عنوان شخصیت اصلی داستان برای رفتن یا نرفتن به سفر کربلا با آن مواجه است.
پس از آنکه عارفه لیوان آب را مینوشد، در بخشهای زیادی از کتاب، شخصیت اصلی داستان، دچار نوعی دوگانگی شخصیتی میشود. این شخصیت از درون مسعود است و از بیرون، عارفه! درواقع مسعود در حالات درونیاش با باور خودش گرفتار میشود.
این ابهام در انتهای داستان تا حدودی برای خواننده حل میشود ولی «لذت کشف » در خواننده ایجاد نمیشود. چون خواننده از ابتدا به دنبال سرنخی برای برطرفکردن ابهامی نبوده است.
البته احضاریه همچنان کتابی خوشخوان، روان و جدی است. صحنههایی که روابط احساسی و محبتی این بانو با پدر و همسر و برادرش را تصویر میکند بسیار لذتبخش و تازه است. پاسخ سوالاتی نظیر چرایی نبودن همسر حضرت زینب سلام الله علیها در حادثۀ عاشورا را با حس و حالی زیبا بیان میکند.