راهکارهای قرآنی برای خانه تکانی قلب از گردِ اندوه و گناه

دل‌های آدمی مخزن حب الهی است، دلی را که هر روز به چیزی غیر خدا تعلق پیدا کند، قلبی هرزه و بی‌ادب است. انسان باید تمام ابعاد وجودی‌اش؛ یعنی عقل، قلب، نفس، اعضا و جوارحش را ادب کند. این موضوع در روایات هم آمده است. امیرالمومنین علیه‌السلام می‌فرماید: زک قلبک بالأدب کما یذکى‌النار بالحطب‌. (بحارالأنوار/74/207)راه هایی که می توانید قلبتان را گردگیری کنید.

 در این‌ مطلب دو مطلب را به طور خلاصه عرض می‌کنیم؛ یک بحث در باب تطهیر قلب  و یک بحث در باب تزکیه نفس. تزکیه، هم شامل تطهیر می‌شود و هم شامل رشد. انسان، هم وظیفه دارد دلش را پاک کند و هم وظیفه دارد آن را رشد بدهد.

ادب قلب

قلبی که تطهیر نشده است بی‌ادب است. ما در باب ادب و تربیت گفتیم که ادب الهی، عبارت از مرزشناسی و مرزداری است. در این باب از روایت هم استفاده کردیم. مرزشناسی یعنی اوامر الهی و دستورات خدا. مرزداری یعنی به کار بستن اوامر و دستورات الهی، که مصرف نیرو در مرزداری است. خلاصه بحث این است که انسان، اگر نیرویی که در هر بعدی از ابعاد وجودی اش دارد، در راه رضای خدا مصرف کند، آن بعد وجودی‌اش را مؤدب کرده است و اگر در راه غیر رضای الهی مصرف کند آن بعد وجودی‌اش بی‌ادب است.

قلب، یک بعد از ابعاد وجودی انسان است. بحث در این است که کارایی قلب در چیست که انسان از او کار می‌کشد. اگر کاری را که انسان از قلب کشید، در راه رضای خدا بود، آن قلب می‌شود باادب. اما اگر در راه رضای خدا نبود، آن قلب می‌شود بی‌ادب.

ظروف خدا

قلب یک ظرف است و ادب و بی‌ادبی این ظرف در ربط با مظروف آن است. ما راجع به قلب روایات متعدد داریم که همین تعبیر است. علی علیه‌السلام می‌فرماید: «إن هذه‌القلوب أوعیةٌ»؛ این دل‌ها ظروف هستند. «فخیرها أوعاها»(بحارالأنوار/1/188) در روایتی دیگر از پیغمبر اکرم هست که فرمودند: «قال رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم: ان لله تعالی فی‌الارض اوانی الا و هی‌القلوب»؛ در زمین، برای خدا ظرف‌هایی وجود دارد که عبارت از دلها است. صحبت در این است که این ظرف برای کیست و مظروفش چیست؟

حرم‌الله و ناموس خدا

چون بحث قلب، بحث مفصلی است من نمی‌خواهم واردش شوم، فقط اشاره می‌کنم و رد می‌شوم. در باب قلب، این ظرف را به اشکال گوناگون تعبیر می‌کنند. می‌گویند: قلب، مخزنی است که مظروفش حب الهی است، «مخزن حب الهی». گاهی از این ظرف به «دار حق‌تعالی» تعببیر می‌کنند. گاهی به «بیت حق‌تعالی». در روایت به «حرم حق‌تعالی» تعبیر می‌کنند. در روایتی است که؛ «القلب حرم‌الله فلا تسکن حرم‌الله غیر‌الله» (بحارالأنوار، ج67، ص25) هم ظرف را می‌گوید و هم مظروف را. استاد ما رضوان‌الله‌تعالی‌علیه، تعبیرشان از قلب این بود که قلب و دل ناموس الهی است.

بهترین مظروف دل چیست؟

کار دل، دلبستگی است. می‌گویند: این ظرف که مظروفش باید حب الهی باشد، اگر حب غیر خدا در آن جایگزین شود، بی‌ادب است. آنچه که متناسب با آن ظرف بود و باید در آن راه، که مورد رضای الهی بود، مصرف می‌شد، این بود که حب خدا در این ظرف می‌آمد و جایگزین می‌شد نه حب غیر خدا. لذا این مطلبی که در روایات هست که قلب خود را ادب کن و این که می‌گویند: ادب قلب به تطهیرش است، یعنی پاک کردن قلب از حب به غیر خدا. به این می‌گویند: قلب هرزه.

دلی که به غیر خدا تعلق پیدا کند، هرزه و بی‌ادب است!

دلی که هر روز و هر آن، به چیزی غیر خدا تعلق پیدا کند، قلبی هرزه و بی‌ادب است و این هرزه گری قلب است. دلی که در دل‌بستگی به خدا، راسخ و پابرجا است و غیر حب به خدا را در خود راه نمی‌دهد، این دل و قلب مؤدب به ادب الهی است.

لذا در معارف ما، در باب سلامت قلب و بیماری قلب، که کدام دل سالم است و کدام دل بیمار، معیار حب به خدا است. دلی که به دنیا تعلق گرفته باشد، یعنی در آن دل، حب به دنیا رسوخ کرده باشد و دلبسته به دنیا شده باشد، این قلب مریض است. گفتم: بی‌ادب است، در بیماری‌اش هم می‌گویم: این بی‌ادب، بیمار است. بی‌ادب‌ها بیمار هستند.

دل سالم و قلب سلیم

آن دل که نیرویش را در راه رضای الهی مصرف کرده باشد، یعنی این دل، به الله‌تعالی و اولیای خدا تعلق پیدا کرده باشد، این دل، سالم است.

برای نمونه روایتی را در ذیل این آیه می‌خوانم «یوم لا ینفع مالٌ و لا بنون، إلا من أتى‌الله بقلب سلیم» (شعرا/ 88و89) قیامت، روزی است که نه پول، نه فرزند و نه چیز دیگری، به درد انسان نمی‌خورد بلکه دل سالم است که به درد او میخورد.

قلب سالم چه قلبی است؟

روایت از امام صادق صلوات‌الله‌علیه منقول است که حضرت فرمود: «هو‌القلب‌الذی سلم من حبّ‌الدنیا»(بحارالأنوار/7/152) قلب سلیم آن قلبی است که از حب به دنیا سلامت باشد و نگذارد حب به دنیا در آن رسوخ کند، این در ربط با ادب قلب که همان تطهیر قلب است.

همه ابعاد وجودی انسان قابل رشد هستند

یک بحث دیگری در همین رابطه هست که در روایات هم مطرح است و آن مسئله رشد دل و قلب است. به این معنا که رشد قلب به چه چیز است. ابعاد وجودی انسان، غیر از بعد مادی او که از نظر روند رشد و نکث جدا از بقیه ابعاد است، همگی قابل رشد هستند. عقل و حتی نفس هم قابل رشد هستند.

هرچه مظروف بزرگ‌تر، ظرف بزرگ‌تر

رشد قلب به همین است که ما گفتیم. هرچه مظروف بزرگتر، ظرف هم بزرگتر و هرچه مظروف کوچک‌تر، ظرف هم کوچک‌تر. چون مظروف قلب حب و دوستی است، اگر تعلق دل به یک چیز محدود باشد، قلب هم محدود می‌شود، اما اگر تعلق دل، به یک چیز نامحدود باشد، رشد قلب هم بی نهایت می‌شود.

مظروف قلب

خدا نامحدود است پس حب به او هم نامحدود است. یک وقت خط‌کش‌های مادیت را وسط نگذارید. بحث شدت و ضعف است. یعنی شدت رشد، به شدت تعلق به خدا است. این رشد قلب، گاهی در ربط با حالات است و گاهی در ربط با اعمال.

علل رشد قلب

در روایت هست که «قال‌الله‌تعالی لعیسی علیه‌السلام أدب قلبک بالخشیة»؛ خشیت یک حالت درونی است که بر محور علم و معرفت استوار است. چه بسا آن خوفی که از درک عظمت خدا ناشی می‌شود را خشیت تعبیر می‌کنند. «أدب قلبک بالخشیة»(تحف‌العقول/500) در ربط با حالات است. روایت از امام صادق علیه‌السلام است؛ «إن‌القلب یحیا و یموت»؛ قلب زنده می‌شود و می‌میرد. « فإذا حی»؛ وقتی که زنده بود « فأدبه بالتطوع» آن را با مستحبات ادب کن. عمل واجب را چه دلت بخواهد و چه نخواهد مجبور هستی انجام دهی. اگر قلب سرحال بود، جایی است که می‌توانی قلبت را با عملی ادب کنی که آن را توسعه دهی، یعنی عمل مستحب. «و إذا مات فاقصره على‌الفرائض» (بحارالأنوار/84/47)؛ اگر قلبت مرده است، فقط واجباتت را انجام بده. آن مستحبی که از روی کسالت است، رشد درونی نمی‌آورد.

عاشقان عبادت

اولیای خدا هم در ربط با اعمال خودشان همین روش را داشتند. آن‌ها هیچ‌گاه از عبادت‌، زدگی پیدا نمی‌کردند. این است که می‌بینید آن‌ها عاشق عبادت بودند. از پیغمبر اکرم؛ قرة عینی فی‌الصلاة (الکافی/5/321) نماز نور چشم من است. در روایتی از امام محمدباقر علیه‌السلام نقل شده است که؛ «کان علی بن‌الحسین علیه‌السلام یصلی فی‌الیوم و‌اللیلة ألف رکعة» (وسائل‌الشیعة/ 1/92) این تعبیرات را راجع به امیرالمؤمنین علیه‌السلام هم داریم. نه این‌که این‌ها خسته نمی‌شدند، کأنه نیرو هم می‌گرفتند. روایت از امام حسن علیه‌السلام است که حضرت می‌فرمایند: شب جمعه بود، دیدم مادرم در محراب ایستاد و مشغول به نماز و عبادت شد و تا صبح مشغول عبادت بود. یا این تعبیراتی که راجع به زهرا سلام‌الله‌علیها است که به قدری به عبادت می‌ایستاد، که پاهای حضرت ورم می‌کرد، احساس نمی‌کرد. اولیای خدا، رشدی را که برای دل مملو از حب به خدا بود را از حالات و اعمال تغذیه می‌کردند و این اعمال برای‌شان رشد صعودی داشت.