اگر میخواهیم عاقبت به خیر شویم و یک زندگی روشنی در دنیا و روشنتر در آخرت داشته باشیم، باید روح ما نورانیت داشته باشد. و الاّ اگر روح کدر شد و قساوت پیدا کرد، آنگاه نمیتواند ما را راهنمایی کند و اگر میخواهیم راهنمای ما و عقل ما و درایت و فکر ما باشد، باید قساوت دل نداشته باشیم....
و الاّ به قول قرآن دل مریض میشود و رستگار شدن آن مشکل است: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»
این قساوت مراتبی دارد؛ یک مرتبه آن این است که شیرینی رابطه با خدا از ما گرفته میشود و به جوانها گفتم: خیال نکنید این حالت چیز عادی باشد. وای به کسی که از نماز لذت نبرد. وای به کسی که از خدمت به خلق خدا لذت نبرد.
مرتبه دیگر قساوت این است که رابطه با خدا برای او سنگین میشود. مثلاً نماز برای او سنگین است. یک ساعت نشستن و حرفهای بیمعنا زدن برایش شیرین است، اما وقتی به نماز میرسد، نماز برای او سنگین است. به خاطر یک جشن عروسی حاضر است میلیونها خرج کند، اما وقتی به خمس رسید، خمس برایش سنگین است. این علامت قساوت است و قرآن میفرماید: وای به این: «فَوَیلٌ لِلْقَاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ»
مرتبهء چهارم قساوت دل، در سر حدّ کفر است و این است که در اثر گناه، نفس لوّامه از انسان گرفته شود.
روح ما سه مرتبه یا بیشتر دارد؛ یک مرتبه را که به آن فطرت میگوییم و این است که عمق جان انسان میگوید: «لا اله الاّ الله». گاهی هم فکر میکنیم و تفکّر و تعقّل داریم و به آن عقل میگوییم. گاهی هم دل ما کار میکند و به آن وجدان اخلاقی میگوییم و قرآن به آن نفس لوّامه میگوید. قرآن به نفس لوّامه خیلی اهمیت داده و حتی به آن قسم خورده است؛ یعنی از بس آن را مقدّس دانسته، به آن قسم خورده است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ، لاَ أُقْسِمُ بِیوْمِ الْقِیامَةِ، وَ لاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»
نفس لوامه خیلی عالی است و ارزش دارد. اگر شما بخواهید یک عبادتی را انجام دهید، نفس لوامه تحریص و ترغیب میکند و میگوید: آفرین، نماز اوّل وقت بخوان. در وقتی که عمل را به جا میآورید، همان نفس لوّامه در درون شما به شما آفرین میگوید. مرتب ترغیب میکند. آنگاه وقتی عمل را به جا میآورید، میگوید آفرین بر تو که گره از کار مردم گشودی.
در گناه برعکس است؛ این نفس لوّامه که در درون ماست، یعنی همین بُعد روحی و ملکوتی، اگر یک گناهی جلو بیاید، تهدید میکند و میگوید: این کار را نکن، زیرا جهنّم است. مثلاً اگر کسی خواست به نامحرم نگاه کند، همان نفس لوّامه میگوید: آیا حاضری کسی به زنت نگاه کند؟! حاضری که روز قیامت تو را کور کنند؟! پس نگاه نکن.
اگر حرف را نشنید و گناه را به جا آورد، ملامت میکند. وجدان اخلاقی با تازیانههای نفس لوّامه میآید و در شب خوابش نمیبرد و مرتب ضربات وجدان اخلاقی میآید. میگوید: دیدی امروز چه شد و چه گناهی کردی؟ تا اینکه جداً توبه کند و این نفس لوّامه دست از او بر دارد.
لذا نفس لوّامه خیلی عالی است و این هم که قرآن آن را در کنار قیامت گذاشته و قسم خورده است، برای این است که فریب نمیخورد و کلاه سرش نمیرود و اگر کسی بخواهد به آن رشوه بدهد، رشوه قبول نمیکند و اگر بخواهد به آن تحمیل کند، به خرجش نمیرود. زر و زور و تزویر در روز قیامت نیست و راجع به نفس لوّامه هم زر و زور و تزویر نیست و کار خودش را میکند. گفتم به اندازهای مهم است که قرآن آن را در کنار قیامت گذاشته و به هر دو قسم خورده است.
اما گاهی این نفس لوّامه ضعیف میشود و گاهی میمیرد. لذا میرسد به آنجا که انسان گناه میکند و متوجه نیست که گناه کرده است. در اثر گناه روی گناه، این نفس لوامه میمیرد و نمیتواند کار کند.
اگر کسی در اثر گناه روی گناه نفس لوامه را مریض کند و یا نفس لوّامه را بکشد، وای به این است. معلوم است که دنیا ندارد و آخرت هم ندارد: «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ»
مرتبهء پنجم قساوت قلب این است که به جای نفس لوّامه، نفس محسّنه برای انسان پیدا میشود. علمای علم اخلاق به آن نفس مصوّله میگویند؛ به این معنا که انسان گناه میکند و از گناه لذت میبرد؛ به جای اینکه روح، او را ملامت کند، به جای اینکه وجدان اخلاقی او را کنترل کند، یک حالتی پیدا میکند که به آن نفس محسّنه میگویند و او را وادار میکند که گناه کند و از گناه لذت ببرد. خدا نکند کسی به چنین جایگاهی برسد.
خیلی از مردم به دیگران خدمت نمیکنند، بلکه ظلم هم میکنند و از آن ظلم لذت میبرند. حقّهبازی، مال مردم را خوردن و بیتالمال را حیف و میل کردن، برایش لذت است و این وضع خیلی خطرناک است.
غیبت کردن، برایش لذت است. پیغمبر اکرم «صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودند: یک وقتی میآید در میان امت من که غیبت، نُقل مجلس آنها میشود؛ از بردن آبروی مردم لذت میبرند؛ توهین به دیگران برایشان یک لذت میشود؛ بگویم متأثر شوید؛ الان موقع اذان مغرب و عشاء ترافیک خیابانها بیش از عصر و یا اوّل شب است. باید به مسجد بروند و مسجدها پر باشد و خیابانها باید خلوت باشد و هیچکس در خیابان نباشد، الاّ در ضرورت و شاذّی. اگر آن بعد معنوی، آن روح، تعقّل و تفکّر نباشد که گفتم، قرآن میفرماید: جهنّمیان وقتی به جهنّم میروند، میگویند: ما اگر عقل داشتیم به جهنّم نمیآمدیم، بلکه دیوانه بودیم و آن بعد معنوی مرده بود، لذا جهنّمی شدیم: «وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ»
ما نباید در جهنّم باشیم. شیعهء علی و جهنّم با هم منافات دارد و ضدّین است، پس چرا جهنّمی میشود؟! برای اینکه موقع نماز مسجدها خلوت است و خیابانها ترافیک بالایی دارد. پارکها و سینماها شلوغ است و بعد هم برنامههای عجیب و غریب که به غیر از بدبختی برای جوانها هیچ ندارد. آن ماهوارهها و سریالها و آن بی بند و باریها در تلویزیون، همه قساوت میآورد.
پیغمبر اکرم میفرماید: من که با شما حرف میزنم، با زنم یا زنها حرف میزنم و خورد و خوراک دارم، قساوت میگیرم، لذا هفتاد مرتبه استغفار میکنم تا این قساوت از بین برود: «إِنَّهُ لَیغَانُ عَلَى قَلْبِی فَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی الْیوْمِ سَبْعِینَ مَرَّة«
به قول امام صادق «سلاماللهعلیه» ببین دل ما با این اوضاع و احوال که مانند کارد تند در گوشت لخم است.
حال این اختلاط بین دختر و پسر، وضع رسیده به آنجا که عشقبازی شده و این موبایلها خانهء شیطان و یک آلت شیطان شده است.
چطور میشود زن شوهردار رفیق داشته باشد؟! معلوم است وقتی شیطان مسلّط بر سر کسی شد، همین میشود: «اسْتَحْوَذَ عَلَیهِمُ الشَّیطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ»
الان رسیده به اینجا که نماز نمیخواند و این کفر عملی است. مرحوم صدوق «رضواناللهتعالیعلیه» در خصال، هفده عقوبت بار بر این کرده است؛ یکی از آنها زندگی ناخوش است. این را قرآن هم میفرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَى»
این عروسیها، چه اوضاع بدی است. این تجمّل گراییها انسان را میرساند به اینجا که یک زندگی توأم با غم و غصه و دلهره و اضطراب خاطر و نگرانی دارد. دل هرکسی را بشکافند به جای نور خدا، ظلمت میبینند و به جای نور خدا، غم و غصه و دلهره و اضطراب خاطر میبینند. این را خدا نداده، بلکه خودت برای خودت تهیه کردهای. لذا آن مرتبه آخر قساوت، زیر پل همه چیز میزند:
«ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ کَذَّبُوا بآیات اللَّهِ وَ کَانُوا بِهَا یسْتَهْزِءُونَ»
ناامنی عجیبی که ما الان پیدا کردهایم و ناامنی خیلی بالاست و این است که؛
دختر و پسرش به دبیرستان یا دانشگاه میرود و معلوم نیست که چطور برمیگردد؟!
آیا با رفیقبازی برمیگردد؟!
دین را داده و منکر دین شده است؟!
لذا پدر و مادر چه دلخوریها از دخترها و پسرهایشان دارند که دختر رفت و آیا چطور برمیگردد؟!
پسر رفت و چطور برمیگردد؟!
آیا با چه کسی تماس دارد؟!
آیا میتواند تشیع را نگاه دارد یا نه؟!
این ناامنی را پیدا کردیم و این ناامنی از کجا پیدا شده است؟!
معلوم است که:
هر که گریزد ز خرابات شام بارکش غول بیابان شود