بیشک تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی از دستورات اساسی دین اسلام است. در کتاب «اساس البلاغه» اثر زمخشری، «شعائر» در لغت به معنای «علامت» آمده است، واژه «شعائر» از شِعار به معنای ندا و علامت نیز آمده است.
قرآن کریم میفرماید: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقَوَی الْقُلُوب»؛ هرکس شعائر الهی را بزرگ دارد این کار نشانه تقوای دلهای آنها است.
مفسر بزرگ شیعه علامه طباطبایی(ره) در تفسیر گرانسنگ «المیزان» مینویسد: «و الشعائر هی العلامات الداله و لم یقیّد بشی ء مثل الصفا و المروه و غیر ذلک، فکلّ ما هو من شعائر الله و آیاته و علاماته المذکره له فتعظیمه من تقوی الله و یشمله جمیع الأیات الآمره بالتقوی»؛ شعائر، عبارت است از نشانههایی که انسان را بهسوی خدا راهنمایی میکند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نمیشود، بنابراین هر نشانهای که انسان را به یاد خدا بیندازد، تعظیم آن موجب تقوای الهی شده و تمام نشانهها را دربرمیگیرد.
بنابراین، هر زمان، یا در هر مکان، فعل یا عملی که یاد خدا و زمینه تقوا و رشد معنوی و روحی را فراهم آورد، در صورتی که در چهارچوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد، جزو شعائر الهی به شمار میآید. نماز، روزه و ... هر کدام به نحوی از مصادیق شعائر الهی هستند.
با توجه به دلایلی که عزاداریها را مشروع دانسته، به طور مسلم مراسم عزا برای بندگان خاص خداوند که بحق، قرآن ناطق و حج مجسم بودند و برای اعتلای کلمه توحید جان خود را قربانی ساختند، از بارزترین نشانهها و شعائر الهی است؛ زیرا در این مراسمها جز فراگیری مسائل دین و یادآوری شهامتها و ایثارگریهای شهیدان بزرگ اسلام، سخن دیگر طرح نشده و سخن از دشمنی با دشمنان خدا و دوستی با دوستان خدا گفته میشود و همان گونه که قربانی در عید قربان از سنتهای اسلامی و از شعائر به شمار میرود، یادآوری حزنآلود یاد قربانی کربلا و سایر قربانیانی که جان خود را در راه خدا قربانی نمودند از شعائر بزرگ الهی خواهد بود.
بر این اساس، چگونه میتوان گفت برپایی مجالس برای کسانی که در راه خدا و گسترش دین او شهید شده و جانبازی نمودند از شعائر الهی به شمار نمیآید؟ آیا یادآوری ایثارگری و اخلاص شهدای کربلا دلهای عزادار را بهسوی خداوند بزرگ رهنمون نمیسازد؟! بنابراین مسلمانان و موحدان وظیفه دارند که این شعائر را حفظ کنند. عزاداریها نیز در اقسام و صورتهای مختلف هر یک به نحوی حافظ و نگهبان آن ارزشهاست.
قرآن کریم در سوره مبارکه «یوسف» میفرماید: «یا أَسَفَا عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ» و از آنها روی برگرداند و گفت وااسفا بر یوسف! و چشمان او از اندوه سفید شد، اما او خشم خود را فرومیبرد (و هرگز کفران نمیکرد).
حضرت یعقوب (ع) در فراق فرزندش، یوسف، دچار حزن و اندوه فراوانی شد، به طوری که سالیان درازی در غم یوسف اشک ریخت تا دیدگانش سفید شد و بینایی خود را از دست داد. فرزندان یعقوب، یعنی برادران یوسف از گریه و حزن بسیار پدر به ستوه آمده و گفتند: «قالُوا تَاللهِ تَفْتَؤا تَذْکَرُ یُوسُفَ حتی تَکُونَ حَرضا أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ» به خدا سوگند تو ای پدر همیشه به یاد یوسف هستی و خاطره او را از یاد نمیبری و دست از او برنمی داری تا حدی که خود را مشرف به هلاک کنی!
در تفسیر کشاف زمخشری آمده است که: «طبری» درباره مدت زمان گریه حضرت یعقوب(ع) از «حسن بصری» روایت کرده است: «کان منذ خرج یوسف من عند یعقوب الی یوم رجع ثمانون سنه لم یفارق الحزن قلبه یبکی حتی ذهب بصره و قال الحسن والله ما علی الارض یومئذ خلیفهً اکرم علی الله من یعقوب»؛ از هنگامی که حضرت یوسف از نزد پدر بیرون رفت تا زمانی که مراجعه نمود هشتاد سال طول کشید و در این مدت همواره اندوه قلبی او (یعقوب) را فراگرفته بود و گریه میکرد تا بینایی خود را از دست داد. حسن بصری گفته است در آن روزگار در روی زمین خلیفهای بزرگوارتر از حضرت یعقوب (ع) در پیشگاه خداوند متعال وجود نداشت.
از این آیه شریفه درمییابیم که گریه و اندوه هرچند سالیان درازی طول بکشد، نهتنها مذموم نیست، بلکه مشروع و از ویژگیهای مثبت به شمار میآید. مؤید آنچه گفته شد تمسک و استدلال امام سجاد(ع) است که در پاسخ به کسانی که به گریه آن حضرت اعتراض میکردند، فرمود: مگر شما از گریه و عزاداری یعقوب پیامبر(ع) اطلاع ندارید؟ او سالیان طولانی در فراق یوسف گریست تا بینایی خود را از دست داد؛ در صورتی که فرزندش حیات داشت و تنها از او دور بود؛ اما من با چشمان خود دیدم که پدرم و 17 تن از اهلبیت پیامبر اکرم (ص) را شهید کرده و سرهایشان را از تن جدا نمودند!(مناقب آل ابی طالب(ع) ابن شهر آشوب).
با توجه به آیات و روایات مزبور، به روشنی میتوان دریافت که: برپایی مجالس عزا و اقسام گوناگون عزاداری، نهتنها با قرآن مخالفت و ناسازگاری ندارد، بلکه از مصادیق شعائر الهی، مودت اهلبیت (ع) و مبارزه با ظلم و ستم است.