در تاریخ، مُبـارزه های بزرگ و خونینی را میبینیم که در آن نبردها خون های بسیار زیادی از انسان ها بر روی زمین ریخته است. مُبارزات و نبردهائی که گاه عدالتخواهانه و گاه تجاوزکارانه بوده اند و نقطه ی مُشترک همه ی آنها در دوچیز است. یک اینکه خون انسانهای زیادی در این جنگها بر زمین ریخته است و دیگر اینکه یا اثری از آن نبردها و انسانهای دخیل در آنها باقی نمانده و به فراموشی و نسیان سپرده شدهاند و یا اینکه در تاریخ ذکری نامیمون از آنها گردیده و کسی از آن درگیری ها نه از باب اهداف و نه از باب دستاوردها به بزرگی و عظمت یادی نمی کند. مگـر آن دسته از مُبارزاتی که با تأسی از نهضت عاشورا و با الهام گرفتن از آموزه های سرور و سالار شهیدان(ع) بوقوع پیوسته است.
تاریخ تنها شاهـد یک نبرد است که از حیث هدف و اثر گذاری آن هدف و دستاوردهائی که آن نبرد در پی داشته است تا دامنه ی قیامت به عظمت و بزرگی از آن یاد میشود و آن قیام عـاشورائی حضرت اباعبد الله الحُسین علیه السلام و یاران گرانقدر آن بزرگوار است که خون های شریف آنان بفرموده ی امام راحل رحمت الله علیه احیاگر خون های تمامی مُسلمانان و ملل اسلامی گردیده است. واقعه عاشورا در تاریخ اسلام از وقایع بی نظیری است که هر انسانی که آشنایی اندکی با اسلام و تاریخ آن داشته باشد، به دیده شگفتی به آن می نگرد و برای او جای این پرسش مطرح است که جامعه ای که در آن شخص پیامبر مُکرم اسلام(ص) حضور داشتند و مردم آن جامعه برای ربودن قطرات آب وضو و یا موی پیامبر(ص) برای تبرُک، نسبت به یکدیگر سبقت می گرفتند و اهل بیت او سلام الله علیهم اجمعین مورد احترام بودند، چه شد که بعداز گذشت 50 سال از رحلت نبیّ خُـدا(ص) چنان فاسد شد که حتّی فرزند او در داخل حکومت اسلامی توسط بظاهر مسلمانان به طور فجیعی به شهادت میرسد و اهل بیت او را به اسارت می برند؟
دو عامل اصلی برای پاسخ به چرائی این پرسش مطرح است. یکی خروج قطار نظام مُدیریت دینی حکومت نوپای اسلامی شکل گرفته توسط رسول خدا(ص) بعد از شهادت ایشان، از ریل مُدیریت الهی مُبتنی بر نبوّت نبیّ مکرّم اسلام(ص) و ولایت و امامت و زعامت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و وارد نمودن آن به بیراهه های تاریک و ظلمانی نظام مُدیریتی خلیفه ای که نه به انتخاب خداوند و بلکه به انتخاب و هدایت دُشمنان رسول گرامی اسلام(ص) و حمایت و پیروی خوّاص جاهل صورت پذیرفت و دیگری که ثمره ی بزرگ عامل پیش گفته است، روی آوردن مُسلمین و بویژه خوّاص به سوی دُنیـا طلبی و مـال اندوزی حریصانه بود. بواسطه ی این دو عامل بُنیانهای جامعه اسلامی خصوصاً بُنیانهای اخلاقی و معرفتی دستخوش تحولات شگرفی گردید و میان صحابه ی رسول خدا(ص) برای رسیدن به مطامع دُنیـا و جاه و مقام و ریاست اختلاف هائی عجیب رُخ داد و در این میان دین به عُنوان وسیله و عامل توجیه کننده ی خواسته ها و اعمال مقبوح و ناصواب افراد درآمد. این کجروی ها و دُنیا خواهی ها در تمامی زوایا و شئونات زندگی مُسلمانان سایه افکنده بود و ریشه ی اصلی آن نیز همانگونه که قبلاً اشاره شد، خارج شدن جامعه اسلامی از مدار زعامت و ولایت ولیّ مُطلق خُـدا بود.
با روی کار آمدن مُعـاویه ی ملعون در رأس جامعه ی اسلامی و وارد کردن آموزه های جدیدی از دین بگونه ای که مدّ نظر مُـدل حکومت داری بنی اُمیّه بود، این رویکرد دُنیا طلبانه و حرص در ریاست طلبی و جمع آوری اموال به سر حدّ اعلای خود رسید و عملاً دین حقیقی از صحنه زندگی مردم کنار نهاده شد و دینی جایگزین آن شد که تنها در قاموس اُمویان تعریف پذیر بود که گفتار امام حُسین علیهالسلام ناظر به چنین جامعه ای است. به تعبیر امام حُسین علیه السلام دین وسیله و ابزاری برای آسوده زیستن و بی دغدغه بودن در جامعه تلقی شده بود و مردُم تا آنجا دین را می خواستند که به کار دنیایی شان بیاید.« اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلی اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ ». مردم برده های دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان است، تا آن جا از دین حمایت می کنند که زندگی شان در رفاه باشد و آن گاه که به آزمون درآیند دین داران اندک باشند. (تحف العُقول، ص 245).
تغییرات ایجاد شده در دین تا حدّی پیش رفته بود که بسیاری از سردمداران و بزرگان آنروز عرب با ورود به مسیرهای انحرافی که بنی اُمیّــه در پیش روی افراد جامعه برای شناسائی وارونه از شریعت قرار داده بودند، در پی بازگشت به حال و هوای دوران جاهلیّت قبل از اسلام و بعثت پیـامبر اکرم(ص) بودند و در صدد بودند تا از این فرصت بیشترین بهره گیری را در زمینه گرفتن انتقام از حضرت امیر ألمؤمنین علی(ع) یعنی قاتل سنادید عرب و قلع و قمع کننده ی بزرگان و پهلوانان کُفّـار که در نبرد های بدر و حُنین بدست مُبارک ایشان(ع) بدرک واصل گردیده بودند را بگیرند. تبلیغات منفی و بسیار گُسترده ی مُعـاویه ی ملعون طیّ چهل سال بر ضدّ امیرالمؤمنین(ع) بر منابر و خطبه ها و سبّ و لعن هائی که دستور داده بود بر آن حضرت(ع) بگویند، بگونه ای اذهان اهل شام و کوفه را تسخیر کرده بود که کاملاً مُهیّای همه گونه مُخالفت و جنگ در مُقابل اهل بیت علیهم السلام گردیده بودند.
از سوی دیگر نیز نوع حکومت و کشورداری امیرألمؤمنین(ع) که فقط و فقط بر مدار سُنّت نبیّ مُکرم اسلام(ص) و شریعت و عدالت استوار گردیده بود، تحمّل دُنیـا پرستان و مـال اندوزان را بشدّت از بین بُرده بود و به هیچ عُنوان دیگر این نوع رفتار حکومتی آن حضرت(ع) را برنتابیده بودند و همواره مُترصد ابراز تنفر شدیدشان از عدالت آن بُزرگوار بودند. بهمین جهت است که در کُتب مقـتل ملاحظه میشود که در بعد از ظهر عـاشورا در آخرین گفتگوهائی که امام حُسین(ع) با لشکر دُشمن نمودند از آنان برای آخرین بار و نیز به منظور اتمام حُجت پرسیدند: یا وَیْلَکُمْ اَتَقْتُلُونِی عَلی سُنَّه بَدَّلْتُها؟ اَمْ عَلی شَریعَه غَیَّرْتُها، اَمْ عَلی جُرْم فَعَلْتُهُ، اَمْ عَلی حَقٍّ تَرَکْتُهُ؛ وای بر شما! چرا با من می جنگید؟ آیا سنّتی را تغییر داده ام؟ یا شریعتی را دگرگون ساخته ام؟ یا جُرمی مُرتکب شده ام؟ و یا حقّی را ترک کرده ام؟
در این حال کوفیان با لجاجت و کینه به آن مظلوم غریب پاسخ دادند: بَل نُقاتِلُکَ بُغضَاً مِنّـا لِأَبیکَ وَ مَـا فَعَلَ بِأَشیاخِنـا یَومَ بَدرَ وَ حُنَین؛ بلکه با تو می جنگیم به خاطر بغض و کینه ای که با پدرت علی(ع) داریم، بخاطر آنچه که او در روز بدر و حُنین با مشایخ و بُزرگان ما کرد تو را میکُشیم.( ناسخ ألتواریخ ج2، ص376).
فرهنگ جدید دینداری ارائه شده توسط دستگاه فاسد بنی اُمیّه فرهنگی بود که بظاهر و شمایل شبیه اسلام بود ولی به لحاظ مُحتوائی کمترین شباهت را با اسلام واقعی نداشت. رُکن اصلی دین احکام و قوانین آن است و آن گاه که در جامعه احکام الهی عملی شود و روابط انسانها بر اساس قانون الهی تعریف شود جامعه دین دار خواهد بود. در جامعه عصر امام حسین علیه السلام احکام الهی آشکارا نادیده گرفته میشد و این در حالی بود که عُلمای زمان و خواص که می بایستی در چنین مواردی به فرموده رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بر علیه آن قیام می کردند، یا توسط حکومت بنی اُمیّـه تطمیع گردیده بودند و لب فرو بسته بودند و یا از ترس خاموشی را برگزیده بودند.
در این وضعیت حضرت سیّدالشهداء علیه السلام ضرورت اصلاح جامعه ای که ارزشهای والای انسانی را با خروج از مدار ولیّ خدا مذبوح دُنیا خواهی و آسودگی و رفاه طلبی نموده است را با صدائی رسا که به عمق گوش وجدان تاریخ برسد فریاد میکنند و شعار امر به معروف که امر به بازگشت جامعه به سوی قرار گرفتن در مسیر دین حقیقی تحت ولایت ولیّ اعظم خدا است را در قالب عنوان اصلاح اُمّت جدّ بزرگوارشان(ص) سر میدهند. امام(ع) در وصیّت نامه ی خویش به مُحمّد حنفیه که در آن به انگیزه قیام خود اشاره دارند می فرمایند: « من نه از روی خود خواهی و خوش گذرانی و فساد و ستمگری قیام کرده ام، بلکه هدفم از این قیام امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح اُمّت جدّم میباشد». (مقتل خوارزمی، ج 1 ص 188).
وظیفه ی امام معصوم هدایت جامعه به سمت تعالی و احیاء فضائل است. امام باید در هر زمان با فساد، تغییر و وارونه نمائی ارزشها و بدعتها مُبارزه نماید و این هرسه در جامعه زمان امام حُسین(ع) بگونه ای گسترده، فراگیر شده بود و بویژه بدعتها در دین خطری جدّی و تهدیدی بسیار بزرگ برای دین و مردُم بود. حضرت(ع) در بخشی از نـامه ای که به مردم بصره نوشته بودند فرمودند: « من شما را به کتاب خُـدا و سُنّت رسول(ص) دعوت می کنم چون در شرایطی قرار گرفته ایم که سُنّت رسول الله(ص) ازمیان رفته و جای آن را بدعت گرفته است. اگر سخن مرا بشنوید شما را به راه سعادت و خوشبختی هدایت خواهم کرد». (تاریخ طبری، ج 4، ص404).
پر واضح است که شروع این مُبارزه و به ثمر رساندن آن مُستلزم پرداخت هزینه ای سنگین است. لزوماً بازگرداندن جامعه از مسیری که سالها به اشتباه در تاریکی و ظلمت پیموده است، به سمت مسیر تعالی نیاز به صرف هزینه ای گران و نقد جـان های عزیز و بذل خون های گرامی دارد. با این که امام(ع) میدانند که در این حرکت که آغاز نموده اند، کشته شدن خود و عزیزان و اصحاب گرانقدر و اسارت خاندان نبوّت علیهم السلام وجود دارد، لکن انگیزه ی امر به معروف و دین خواهی و ضرورت اصلاح جامعه ی انسانی وی را پیش می برد و اعلام می کنند که می خواهند در اُمّت جدّ بزرگوارشان اصلاح را جستجو کنند و به سیره رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین علی علیهالسلام عمل نماید.
ناهنجاریهای موجود در جامعه که بدلایل ذکر گردیده گستره و وسعتش را روز به روز بیشتر میکرد و بی بصیرتی خواص، باعث شد که هزینههای اصلاح جامعه مُضاعف گردد واُمّت پیامبر(ص) به جای لبیک گفتن به دعوت او و همراهی ایشان با شمشیرهائی که تا دیروز علیه مُعاویه لعنت الله علیه در صف صفّین در کنار امیرالمؤمنین علی(ع) می جنگیدند به استقبال او آمدند و او را بعد از منع از آب روان با لب تشنه در کنار دو نهر آب و در نزدیکی کوفه مرکز حکومت پدرش حضرت علی علیه السلام به شهادت رساندند و اهل بیت او را نیز اسیر گرفتند. امام حُسین(ع) این هزینه ها را برای به نتیجه رساندن هدفش داد و مسیر احیاء فضیلت ها و تعالی انسان را تا دامنه قیامت به عاشقان و مُحبّین اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نشان داد و به همگان آموخت که زندگی با خفّت در زیر بار ذلّت را نباید پسندید و مرگ از این گونه زندگی به مراتب برتر و بهتر است. ألمَوْتُ اوْلی مِنْ رُکوبِ الْعارِ وَ الْعارُ اوْلی مِنْ دُخولِ النّارِ. مرگ در نزد من سزاوارتر وشایسته تر است از اینکه زیر بار ذلّت تسلیم شُدن بروم وتحمل ذلّت وخواری تسلیم نشدن در مقابل خواسته های دشمن بهتر است از دخول در آتش جهنم وآتش قهر الهی.(لمعات الحُسین علیه السلام ، ص52).