این سؤال گاهی مطرح است که آنچه در زبان مردم و در نمایشهای آیینی (از قبیل تعزیه خوانی و...) پیرامونِ مَرکبِ امام حسین گفته میشود، صحیح است یا خیر؟ و اینکه نقش ذوالجناح در واقعه کربلا چه بود؟ آیا حقیقتی تاریخی است؟ یا از بافتههای ذهنِ عوام است؟ و نیز پیرامون سرنوشت این اسب، پرسشهایی وجود دارد.
در پاسخ باید گفت که این دست سؤالات در وهله اول، نشانگر ذهن جویای پرسشگر است. از این حیث جای تقدیر دارد که جوانِ خردمند، هر آنچه که از زبان دیگران میشنود را باور نکند، بلکه در پی حقیقت به حرکت و تکاپو بیافتد.
در وهله دوم، باید گفت که در منطق قرآن، برخی مسائل اصلی هستند و برخی فرعی. برای نمونه، قرآن از اختلافِ نظرِ بیهوده برخی از اهلکتاب بر سر مباحث غیر ضروری انتقاد میکند: «سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَ یَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلیلٌ فَلا تُمارِ فیهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً.به زودى خواهند گفت: (اصحاب کهف) سه تن بودند و چهارمین آنها سگشان بود. و مى گویند: پنج تن بودند و ششمین آنها سگشان بود. تیر در تاریکى مى اندازند. و عده اى مى گویند: هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود. بگو پروردگارم به شماره آنها آگاه تر است، جز اندکی، کسی آنها را نمى داند. پس درباره ایشان جز با دلیل، سخن مگو و در مورد آنها از هیچ کس جویا مشو».
از سویی دیگر، در منطق قرآن، نه تنها پیامبران مایه برکت و نزول خیر برای جامعه بشری هستند، بلکه بقایای آنان و هر چه که به ایشان منسوب باشد نیز چنین است. پیراهن یوسف، تکهای پارچه است، اما چون متبرک به برکتِ نبیّ خداست، مایه شفای چشم نابینای پدر شد. تابوت موسی، تکهای چوب بود. اما مایه نزول آرامشِ قوم بنیاسرائیل در بلایا شد.از همین روی، مقام ابراهیم (علیه السلام) در مکه و منبر رسول خدا در مدینه و قدمگاه اولیای خدا در اقصی نقاط این کره خاکی، مورد اقبال نظربازان است. پس هیچ بعید نیست که اسبِ امام حسین (علیه السلام) نیز از همین قِسم باشد.
دادههای تاریخی درباره ذوالجناح
در مأخذ مطالعاتی، سخنانی پیرامون ذوالجناح آمده است. برخی از منابع تاریخی، ذوالجناح را اسبِ علیاکبر (علیه السلام) دانسته اند. بدین صورت که وقتی ایشان به سوی میدان حرکت کردند، در حالیکه سوار بر ذوالجناح بودند، به سوی اباعبدالله الحسین (علیه السلام) رفتند و با ایشان وداع کردند.
در منابع متعدد، ذوالجناح اسب امام حسین (علیه السلام) خوانده شده است که ایشان هنگام عزیمت به سمت میدان، در حالیکه سوار بر این مرکب بودند، با اهل حرم وداع کردند.
ذوالجناج در لغت به معنی «بالدار» است. از آن جهت که این اسب، رهوار و تندرو بوده است، به آن ذو الجناح مى گفته اند. طبق روایات، این اسب، پس از شهادت آن حضرت، از پیکر وى دفاع مى کرد و به سواران دشمن حمله مى نمود.
در زیارت ناحیه مقدسه، که منسوب به لسان مبارک مهدی آل محمد است، از اسب امام حسین (علیه لسلام) سخن گفته شده؛ اما نام او برده نشد: «وَ أَسْرَعَ فَرَسُکَ شَارِداً إِلَى خِیَامِکَ قَاصِداً مُحَمْحِماً بَاکِیاً رَأَیْنَ النِّسَاءُ جَوَادَکَ مَخْزِیاً وَ نَظَرْنَ سَرْجَکَ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ نَاشِرَاتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ لَاطِمَاتٍ لِلْوُجُوهِ سَافِراتٍ وَ بِالْعَوِیلِ دَاعِیَا.
و اسب تو با شتاب، گریزان به سوی خیمهات آمد. در حالی که شیهه میکرد و اشک میریخت. پس زنان حرم، این مرکب را دیدند که چگونه در بلا و مصیبت گرفتار شده، پس زین و افسار خونآلود را دیدند. آنگاه (با دیدن این صحنه) موهای خود را پریشان کردند و بر سر و صورت خود زدند و ناله سر دادند...» در برخی منابع تاریخی نیز اسب امام حسین (علیه السلام) را مُرتَجَز و مُسنّاة نامیدهاند.
طبق روایات تاریخی، پس از اینکه دشمنان شریعه فرات را بستند، امام حسین (علیه السّلام) به سوی آنان حمله کرد و آرایش سپاهیان را درهم شکست. پس به فرات وارد شد. اما ذوالجناح حاضر نشد که پیش از امام حسین (علیه السلام) آب بنوشد (چه بسا که ذهن ما از درک اینکه یک اسب، این چنین وفای به عهد کند، قاصر باشد). اباعبدالله که خواستند آب بنوشند، ناگهان دیدند که دشمن به سوی خیمهها یورش برده، پس آب را ریخته و از فرات بیرون آمدند تا از خیمهها دفاع کنند.
- طبق روایات تاریخی و مقاتل، امام حسین (علیه السلام) در حالیکه سوار بر ذوالجناح بودند، لشکریانِ بنیامیه را موعظه کردند.
سرنوشت ذوالجناح
در منابع تاریخی، سرنوشت ذوالجناح به صورتهای مختلفی آمده است. از جمله:
- در برخی مقاتل آمده است: «بعد از ساعتى غبار مرتفع گشته عالم منجلى شد، و اسب امام حسین علیه السلام بعد از قتل آن سرور، رمیده به هر جانبى دویدن گرفت و بعد از لحظه اى باز آمده، موى پیشانى خود را به خون آن جناب آلوده ساخته و آب از دیده ها، روان کرده روى به خیمه امام حسین علیه السلام نهاد. امّا چون اهالى حرم امام، اسب را دیدند که با روى خون آلوده مى آید و سوار پیدا نیست. فریاد از نهاد ایشان برآمده و مرکب را مخاطب ساخته مى گفتند: اى ذو الجناح امام را چه کردى و چنانچه بُردى چرا نیاوردى؟ آخر دلت اجازه مى داد که او در میان دشمنان بگذاشتى و بىاو، راه به سوى لشکر او برداشتى؟... ایشان نوحه ها مى کردند و ذو الجناح سر در پیش افکنده، قطره هاى آب از چشم مى بارید و روى خود را بر پاى امام زین العابدین علیه السلام مى مالید. ابو المؤید خوارزمى آورده که آن اسب چندان سر بر زمین زد که نفسش انقطاع یافت. و ابو المفاخر گفته، که به جانب بادیه رفت و دیگر کسى از او نشان نداد».
- در برخی دیگر از پژوهشهای تاریخی، آمده است که شهربانو همسر امام حسین (علیه السلام) پس از شهادتِ اباعبدالله، سوار بر ذوالجناح به سوی ایران آمد: «شهرت شهربانو تا بدان جاست که مزارى هم به نام بى بى شهربانو در نزدیکى شهر رى در دل کوه براى او و به نام او برپاست. برپادارندگان و زیارت کنندگان این مزار گویند این بانو پس از حادثه کربلا و شهادت امام حسین بر اسب او ذو الجناح نشست و یک سره به ایران تاخت.»
- در برخى منابع نقل شده که اسب امام، پس از شهادت حضرت، وحشت زده از نزد بانوان گریخت و خود را به آب فرات انداخت و ناپدید شد.
از مجموع آن چه گفته شد، در می یابیم که در تاریخ، پیرامون سرنوشت ذوالجناح اختلاف نظر وجود دارد. اما هر چه باشد، همانگونه که در زیارت ناحیه مقدسه نیز آمده است، این مَرکَب، صاحب شعور و درجهای از کمال بود. چه اینکه در منطق قرآن و احادیث، برخی از حیوانات در مراتب کمال، از بسیاری آدمیان پیشی میگیرند.
پی نوشت ها:
[1]. الکهف : 22
[2]. البقرة: 248
[3]. شیخ محمد بن طاهر سماوى، سلحشوران طف، ترجمه: عباس جلالىریال قم: نشر زائر، 1381، ص 63-64.
سید عبدالمجید حسینى حائری شیرازى، ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین علیه السلام و اصحابه، قم: نشر زمزم هدایت، ص 261
[4]. ملا حسین کاشفى سبزوارى، روضة الشهداء، قم: انتشارات نوید اسلام، 1382، ص 429.
[5]. جواد محدثى، فرهنگ عاشورا، قم: نشر معروف، 1417 ه.ق، ص 180-181
[6]. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 هجرى قمری، ج 98، ص 322.
جواد محدثى، همان، ص 180-181
[7]. شیخ عباس قمى، دمع السجوم ترجمه نفس المهموم، ترجمه علامه شعرانى، قم: نشر هجرت، 1381، ص 282
[8]. فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ترجمه: على مؤیدى، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1382، ص 566
[9]. محمد ابراهیم نواب بدایع نگار، فیض الدموع شرح زندگانى و شهادت امام حسین علیه السلام، قم: نشر هجرت، 1384، ص 164
[10]. ملا حسین کاشفى سبزوارى، همان، 440
[11]. سید جعفر شهیدى، زندگانى على بن الحسین علیهما السلام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1380، ص 11 و 26
[12]. جواد محدثى، فرهنگ عاشورا، قم: نشر معروف، 1417 ه.ق، ص 181-180