با توجه به اینکه از یکسو «ولایت» دارای معانی و درجات مختلفی میباشد، و از سوی دیگر «نبوت» نیز دارای درجات و مقامات است؛ لذا دامنهی ولایت انبیا(ع) بر اساس درجات نبوت و مقامهای معنوی آنان قبض و بسط خواهد یافت.
توضیح اینکه: از یکسو؛ ولایت از ریشه «وَلِىَ» است که در لغت براى آن معانى مختلفى ذکر شده است، لکن آنچه از معانى لغوى آن در اینجا لحاظ شده است «سرپرستى و صاحب اختیار بودن بر امورى است که به "مولى" واگذار شده است و "مولى" داراى یک نحوه اشراف و تسلطى بر آن میباشد». و در اصطلاح: ولایت و سرپرستى «انسان کامل» بر سایر انسانها در ابعاد مختلف فردى و اجتماعى، دینى و دنیوى، ظاهر و باطن نیات و قلوب افراد و بر تشریع و تکوین (عالم هستى) است، تا آنها را به سعادت نهایى دنیوى و اخرویشان برساند و خود واسطه فیض برایشان واقع شود.[1]
از سوی دیگر انبیا(ع) از نظر نبوت و مقامات معنوی تفاوت دارند؛ چنانکه از امام صادق (ع) نقل شده است: پیامبران و رسولان خدا چهار گروهاند:
1. پیامبرى که تنها پیامبر خویش است، و وظائف شخص خود را از خدا دریافت میکند و برای دیگران رسالت ندارد و تکلیف دیگرى را معین نمیکند.
2. پیامبرى که در خواب میبیند، آواز را میشنود، اما فرشته وحی را به چشم نمیبیند، و برای کسی مبعوث نشده، بلکه خود رهبر و امامى دارد؛ مانند لوط(ع) که حضرت ابراهیم(ع) امام او بود.
3. پیامبرى که در خواب میبیند، آواز میشنود، فرشته وحی را به چشم میبیند و برای گروهی اندک یا زیاد مبعوث شده است؛ مانند یونس(ع) که خدا در بارهاش فرمود: «ما او را براى صد هزار، بلکه بیشتر فرستادیم».[2] اما در عین حال خود او امامى داشت؛ یعنی به مقام امامت نرسیده بود.
4. پیامبرى که هم در خواب بیند و هم آواز شنود و هم در بیدارى به چشم بیند و خودش امام است؛ مانند پیامبران اولو العزم، ابراهیم مدتى پیغمبر بود و امام نبود تا خدا فرمود: «براستى من تو را امام ساختم، عرض کرد: و از نژاد من هم؟ خدا فرمود: فرمان نبوت من به ستمکار نرسد»،[3] یعنى هر کس صنمى یا بتى پرستیده امام نمیشود.[4]
بنابراین، همانگونه که از این روایت به دست میآید، اولاً: دایره و دامنهی ولایت هر پیامبری بسته به مقام و درجهی نبوت و مقام معنوی او است؛ ثانیاً: برخی از انبیا تحت ولایت پیامبر دیگری عمل میکردند و در واقع مبلغ آموزههای توحیدی آن پیامبر بودند.
[1]. ر. ک: 153 و 20.
[2]. صافات، 147.
[3]. بقره، 124.
[4]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج1، ص 178، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ ر. ک: پاسخ 81991.