در روایات گوناگونی به اقبال و ادبار دنیا اشاره شده است. از جمله امام علی(ع) در روایتی میفرماید:
«إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیَا عَلَى أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیْرِهِ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِه»
«هنگامى که دنیا به کسى روى آورد نیکیهاى دیگران را به او عاریت میدهد و هنگامى که دنیا به کسى پشت کند نیکیهاى خودش را نیز از او میگیرد».[1]
مقصود امام(ع) آن است که هرگاه دنیا براى فراهم آوردن وسایل خوشبختى دنیوى، با جاه و مال بر گروهى روآور شود، مردم به آنها توجّه پیدا میکنند و به جهت علاقه و دلبستگى به دنیا، با هر وسیله ممکن به ایشان نزدیک میشوند، و اینان در نظر مردم خوب جلوه میکنند، در نتیجه اوصاف خوبى را که در دیگران است - هر چند که در حقیقت آن طور نیستند- براى آنها به عاریه میگیرند، به طورى که نادان را به داشتن علم، اسرافکار را به داشتن سخاوت، و بیباک را به دلاورى، میستایند، و همچنین، آدم بیحیا را به داشتن ظرفیّت و خوشخویى معرّفى میکنند. چه بسا که روآوردن دنیا به ایشان نیز باعث آمادگى آنها براى کسب کمالات نفسانى و ملکات برجستهاى میگردد که - هر چند آنان قبلاً شایستگى براى هیچیک از اینها را نداشتند- این کمالات صفات خوبى براى افراد پیش از آنها بوده است.[2]
همچنین وقتى که دنیا -بر حسب فراهم آمدن وسایل بدبختى- بر گروهى پشت کند، در برابر چشم مردم بد جلوه کنند، به طورى که اگر فردى از آنها داراى فضیلتى هم باشد، مردم آن فضیلت را انکار و او را بر خلاف آن معرّفى کنند، اگر در دنیا پارسا باشد، او را به ریا نسبت دهند، و اگر خوشخوى باشد به سبکى و بیحیایى معرّفى کنند، و اگر شجاع و دلیر باشد او را به بیباکى و دیوانگى نسبت دهند. این برگشت دنیا است که در حقیقت خوبیهاى خود را از آنان سلب کرده است، چه بسا که بدین وسیله شخص داراى فضیلت آماده رها کردن و یک سو نهادن فضیلت شود و متخلّق به خوبى مخالف آن گردد، به حدى که به طور کلى فضیلت از او رخت بربندد.[3]
[1]. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، حکمت 9، ص 470، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[2]. ابن میثم بحرانی، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 244، دفتر نشر الکتاب، بیجا، چاپ دوم، 1362ش.
[3]. همان.