امام جواد(ع) از همان کودکی به امام پربرکت معروف بود. حتی بین دوستان و شیعیان زمانی که ایشان را خدمت پدرشان میدیدند، میگفتند که ایشان همان مولود پر برکت است.
با فرض آنکه میدانیم حضرت عیسی(ع) در گهواره صحبت میکرد که مرا خدا با برکت قرار داد و همه اهل بیت(ع) میگفتند که منشأ و معدن برکت الهی هستند با این وجود امام جواد(ع) مشهور به پر برکت شده بود به طوری که ابویحیی صنعانی میگوید من خدمت امام بودم و دیدم که موزی را ایشان پوست کنده و دهان امام جواد(ع) میگذارد.
به امام رضا(ع) گفتم که این همان مولود پر برکت است؟ امام هم گفتند؛ بله تاکنون پر برکتتر از ایشان متولد نشده است.
مرحوم مجلسی هم تعبیر میکنند که ایشان در زمان خودشان پربرکتتر از همه بوده است؛ یعنی از میان همه بچههایی که در آن دوران متولد میشدند، برخی بزرگان دیگر هم میگفتند که امام جواد(ع) در کودکی به امامت رسیدند و ائمه قبلی همه بالغ بودند، اما ایشان با این سن این همه شجاعت، فهم قرآن، بزرگی، فقه و علم و ... داشتند.
دیگر بزرگان هم میگفتند که شاید منظور این است که امام جواد(ع) در پاسخگویی به مسائل دنیایی زودتر از سایرین کار را راه میانداختند و این را تجربه و تاریخ نشان داده است، «محمد بن سهل قمی» نقل میکند که به مکه رفته و به مدینه خدمت امام جواد(ع) رفته تا ایشان را ملاقات کنند، او میگوید که خیلی دلم میخواست که لباس تبرکی از امام بگیرم که این تبرک همراهم باشد، زمانی که به قم باز میگردم.
خدمت آقا رفتم و دیدم رفت و آمد زیاد است و شرایط فراهم نیست، بنابراین موضوع را مطرح نکردم خداحافظی کرده و برگشتم، در مسیر که با کاروان حرکت میکردیم، زمانی دیدم قاصدی اسم مرا فریاد میزند، «محمد بن سهل قمی» کیست، من خود را معرفی کردم و دیدم آقا امام جواد(ع) پیراهنی را برای من فرستاده بود، بدون اینکه من حاجتم را به زبان بیاورم.
«ابو هاشم جعفری» نقل میکند که زمانی عادت بدی پیدا کرده و گِل میخورده است، یک زمان با آقا امام جواد(ع) قدم میزده و وارد باغی شده و او هم در این مسیر مشکلش را به امام گفته، ایشان برایش دعا کرده و چند روز بعد که مرا دید از من پرسید و من هم گفتم که از این خصلت با دعای شما تنفر پیدا کردهام.
بنابراین برکات امام جواد(ع) بسیار زیاد است، مجموع این داستانها و روایات در کتبی هم جمع آوری شده است، بنابراین شخصیت امام منشأ خیر و برکت است و ایشان زمانی که به امامت رسیدند، با چهار دسته دشمن برخورد داشتند.
نخست شیعیان سادهلوح که کودک بودن امامت را به امام جواد(ع) فهم نمیکردند، دوم خویشاوند حسود که بین فامیلهای امام بودند مثل عبدالله بن موسی که عموی امام بودند و به ایشان حسادت میکردند، سوم واقفیه که از زمان امام رضا(ع) شکل گرفته و اینها منکر امام رضا(ع) هم بودند و ائمه(ع) را هفت نفر میدانستند و دسته چهارم هم بنی عباس یعنی خود مأمون و حکومت و کسانی که میانهای با اهل بیت(ع) نداشتند، امام جواد (ع) در بین این چند قشر مخالف با هر کدام به یک شکل برخورد کردند و توانستند امامت کنند.
دوران امامت امام جواد (ع) با 25 سال سن، حدود 18 سال بود، در این دوران یکی از مهمترین محورهای زندگی امام جواد(ع) نامههایشان است، ایشان با خیلی افراد از طریق مکاتبه در ارتباط بود و این مکاتبات گاهی نصیحت، تسلیت، کار راهاندازی و ... بود، این نامهها در مسند امام جواد(ع) جمعآوری و بسیار پیام تربیتی دارد.
به طور مثال شخصی خدمت امام جواد(ع) آمد و با هم مشغول به غذا شدند، این شخص به امام گفت که من اهل سجستان و جزو شیعیان هستم، اما حاکم سجستان برای ما مالیاتی بسته که بنده توان پرداخت آن را ندارم، امام فرمود که من این حاکم را نمیشناسم؛ یعنی به طور طبیعی تا به حال او را ندیدهام، اما به این دلیل که به تو اعتماد دارم، قلم و کاغذ بیاورید که من برایش نامه بنویسم.
امام برای این حاکم نامه نوشت و توصیههایی برای مالیات از فقرا و سایر مردم نوشت و به او توصیه کرد که از حکومت آنچه میماند نیکی و خوبی است، به برادرانت نیکی کن که خداوند ذره ذره نیکیها را محاسبه میکند. نامه را به حاکم دادند و او به استقبال من خارج از شهر آمد و بسیار متأثر شد، نامه را بوسید و گریست.