سرویس مذهبی افکارخبر، در «عیون أخبار الرِّضا» علیه السّلام از تمیم قُرَشى روایت است که گفت: من از أبُو الصَّلْت هَرَوى پرسیدم و گفتم: چگونه مأمون با وجود اکرامش و محبّتش به امام رضا علیه السّلام طیب نفس پیدا کرد تا امام رضا را بکشد، و با وجود آنکه او را ولیعهد خود بعد از خود قرار داده بود؟!
ابو الصّلت گفت: مأمون آن حضرت را اکرام و محبّت مى نمود چون به فضل او اعتراف داشت، و ولایتعهد را پس از خود براى او نهاد تا به مردم نشان دهد که: او طالب دنیاست، و منزلت او را در نفوس مردم ساقط کند. و چون در این تدبیر نتیجه اى نگرفت، و از امام رضا براى مردم میلى به سوى دنیا ظاهر نشد، بلکه این امر موجب زیادتى فضل حضرت نزد مردم و برترى محل و موقعیّت او در نفوسشان گردید، متکلّمین از علماء و دانشمندان را از شهرها جلب کرد به طمع آنکه یکى از ایشان بالأخره حجَّت و برهان حضرت را در بحث مى شکند، و منزلت و مکانت او در نزد علماء ساقط مى گردد، و به واسطه علماء موقعیّت امام نیز در نزد عامّه ساقط مى شود.
در تمام این مباحثات و مجادلات هیچ خصم علمى و طرف مقابل صاحب دانشى و فنّى از یهود و نصارى و مجوس و صابئین و بَرَاهَمَه و مُلْحدین و دَهْرِیّین، و نه خصمى از فرق مسلمین مخالفین با او بحث نکرد مگر آنکه حضرت حَجَّت او را قطع نمود، و با برهان و دلیل او را ملزم مى نمود و مردم مى گفتند: وَ اللهِ إنَّهُ أوْلَى بِالْخِلَافَةِ مِنَ الْمَأمُون. «سوگند به خداوند که او براى خلافت از مأمون سزاوارتر مى باشد.»
جاسوسان و متصدّیانِ گزارش اخبار، این خبرها را براى مأمون مى بردند، و بدین جهت غیظش زیادتر مى شد، و حَسَدش شدت مى یافت
. وَ کَانَ الرِّضَا علیه السّلام لَا یُحَابِى الْمَأمُونَ مِنْ حَقٍّ وَ کَانَ یُجِیبُهُ بِمَا یَکْرَهُ فِى أکْثَرِ أحْوَالِهِ فَیَغِیظُهُ ذَلِکَ، وَ یَحْقِدُهُ عَلَیْهِ، وَ لَا یُظْهِرُهُ لَهُ.
فَلَمَّا أعْیَتْهُ الْحِیلَةُ فِى أمْرِهِ اغْتَالَهُ فَقَتَلَهُ بِالسُّمِّ.
«و عادت امام رضا علیه السّلام این بود که از بیان حقّ در برابر مأمون باک نداشت، و در بسیارى از حالات مأمون، به او جواب هایى مى داد که براى وى ناپسند مى آمد. اینها موجب غیظ و خشم مأمون مى شد، و در دل حِقد و کینه مى بست، ولیکن بر امام رضا ظاهر نمى کرد.
چون تدبیر و حیله در امر امام رضا براى مأمون ایجاد خستگى و سختى نمود، با مرگ پنهانى و غِیلَةً او را با خورانیدن سمّ بکشت».
پی نوشت:امام شناسى، ج۱۶-۱۷، ص315و316.