شیعیان چگونه واقعه عاشورا را تحریف کردند؟

افکار نیوز - سوگمندانه در فاجعه تحريف، شيعيان هم دست كمي از ديگران نداشته اند و خود نادانسته آب به آسياب دشمن ريخته اند. به نظر مي رسد عوامل زير، در اين امر دخيل بوده اند:

الف - مظلومیت شیعیان در طول تاریخ؛
ب - تسامح در ادلّة سنن؛
ج - «هدف، وسیله را توجیه می کند»!
د - اسطوره سازی و افسانه پردازی؛
ه - مست از گلاب گریه؛
و - قیاس به نفس
ز - غربت اهل علم و انزوای دانشمندان.


الف - مظلومیت بیش از حد

در اینکه ستمگران در طول تاریخ تا توانسته اند در حق شیعه، ستم های گوناگون روا داشته اند، جای بحثنیست. شیعه در تاریخ تا آنجا مظلوم بود که گاهی حتی تا سالیان سال، جز با ناله و داد نمی توانست اظهار وجود کند و «بکا» تنها سلاحی بود که شیعیان داشتند و فقط با گریه بود که می توانستند از هستی و فرهنگ خود پاسداری کنند و با سلاح بکا، از عاشورا و مکتب تشیّع دفاع کنند.

پیروان اهل بیت اطهار(ع) در بسیاری از اعصار چاره ای نداشتند، جز اینکه صدای مظلوم عدالت مظلوم و مظلومیت علی و آل علی را با فغان و گریه به گوش مردم برسانند و با گلاب گریه فضیلت های ائمه معصوم و مظلوم را در صحیفه دلهای قابل بنویسند.

سلاح بکا در عین حاکی بودن از مظلومیت، گاهی ظالم افکن و بت شکن نیز بود؛ سلاحی بود که هر شیعه، در همه حال به سهولت می توانست آن را به کار گیرد و ستمگران گذشته و حال را رسوا سازد. کاربرد این سلاح آن چنان عمومی و همگانی بود که بزودی ضرب المثل شد و مردم هر چیزی را در رقّت و روانی به گریه شیعیان مثل می زدند و دلیل اینکه در گذشته، علمای شیعه درباره تحریفات عاشورا و جزئیات زندگانی امام حسین(ع) که در محافل عزاداری و عاشورایی گفته می شد، حساسیت زیاد نشان نمی دادند، در همین نکته نهفته است که در آن شرایط سخت و با آن همه مظلومیت می ترسیدند اصل عاشورا مانند غدیر خم، که در بعضی از اعصار توسط ایادی بنی امیه از خاطر مردم محو شده بود، فراموش شود.

حق با آنان بود و رضای حضرت حق نیز در این بود که هیچ گاه عاشورا از یادها نرود. مگر نه این است که مکتب تشیع و اسلام ناب محمدی با عاشورا زنده مانده است. بالاخره هر طوری بود مردم باید اصل عاشورا را احیاء می کردند و کوشش مردم، آن هم به صورت خود جوش بهتر از این بود که برای پاسداری از عاشورا حضور نداشته باشند.

یار خود می خواهد این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی

بزرگان شیعه در آن شرایط یاد شده، که بیشتر اوقات بر تاریخ حاکم بود، نمی توانستند به صورت جدی و مستقیم با تحریفات عاشورا، که بیشتر در جزئیات قضیه رخ می داد، مبارزه منظم و مستمرّی داشته باشند و اما آیا براستی شرایط همیشه چنان سخت بود که نمی شد کاری کرد و آیا امروز هم چنان است که در گذشته بود؟

سابقه تحریف ستیزی:

بزرگان و علمای شیعه هرگاه فرصتی یافته اند، به تحریفات اعتراض کرده اند و در این راه گامهایی هر چند اندک، برداشته اند. مبارزه با تحریفات در فرهنگ شیعی سابقه ای بس دیرینه دارد و پیروان اهل بیت چه در حوزه حدیثو تاریخ و چه در حوزه های دیگری چون ادب و هنر با پیروی از امامان معصوم(ع) مبارزه با تحریف را وظیفه ای شرعی دیده و به این تکلیف خود در موارد مقتضی عمل کرده اند.

در این باب نمونه های بسیاری در تاریخ دیده شده است و نمونه ای که به طور مستقیم مربوط به تحریفات عاشوراست، در اینجا نقل می شود:

در عصر امام صادق(ع)، بیش از هزار و دویست سال پیش، سید اسماعیل حمیری، شاعر بزرگ شیعی در قرن دوم، از این درد بسیار بزرگ نالیده است.
او روزی به یکی از شاعران و ذاکران به نام جعفر بن عفان طایی گفت: وای بر تو، چگونه به خود اجازه دادی درباره آل محمد(ص) چنین بدگویی کنی:

ما بالُ بیتِکُمْ یُخَرَّبُ سَقْفُهُ وَ ثیابُکُم مِن اَرْذَلِ الْاَثوابِ
- شما را چه شده است که سقف خانه هایتان خراب و لباسهایتان از پست ترین لباسهاست؟!

ذاکر محترم جواب داد: چه عیبی دارد، کجای این سخن زشت است؟!

سید گفت: اگر نمی توانی مدح و مرثیة مناسبی بگویی، دست کم ساکت باش!

تو را به خدا، آل محمد(ص) را باید چنین وصف کنند و چرا مرثیه ای چنین ذلّت آور و ذلیلانه باید گفت؟! ولی من تو را معذور می دارم، چرا که منتهای دانش و هنر تو گویی همین است! اما من قصیده ای سروده ام که امیدوارم ننگ این مرثیة تو را از ساحت مقدس آنان بزداید.

پس از آن که سید حمیری قصیده معروف خود را که با بیت؛ اُقْسِمُ بالله و آلائه وَالْمَرْءُ عَمّا قالَ مَسْئولُ شروع می شود، خواند و رو به جعفر ذاکر کرد و گفت: درباره علی و آل عدالت این چنین باید شعر سرود؛ اما امثال شعر تو را باید برای بیچارگان و درماندگان سرود.

جعفر طایی هم کسی نبود که حرف حق را قبول نکند. در شرف وی نیز همین بس که مانند سید حمیری در محضر حضرت امام صادق(ع) مرثیه خوانی کرده بود. چنین بود که تا پند پدرانة سید حمیری را شنید، سر سید را بوسید و گفت: به خدا که تو سرآمد شاعران هستی و ما پیروان تو هستیم.

آری از همان روز های نخست، غیور مردان شیعی در برابر تحریفات عاشورا واکنش نشان می دادند و بزرگان و دانشمندان نیز با نوشتن کتاب های رجالی و با تدوین قواعدی که امروزه علم درایه یا حدیثشناسی خوانده می شود، تا آنجا که می توانستند از متون تحریف زدایی می کردند؛ به ویژه درباره تحریفات عاشورا، در صد سال اخیر کارهای مهمی شده است که در خور تقدیر است. از بین آنها کتاب لؤلؤ و مرجان در شرط اول و دوم روضه خوان را نوشته خاتم المحدثین حاج میرزا حسین نوری طبرسی نویسنده اثر بزرگ روایی در سده اخیر، مستدرک الوسائل، ‌ می توان نام برد.

این کتاب بسیار مفید و متقن است و هیچ روضه خوان و مرثیه خوانی از آن بی نیاز نیست و ضروری است که از دید نویسندگان و گویندگان مذهبی دور نماند و بیش از پیش، مورد توجه دانشمندان و پژوهشگران قرار گیرد. گام دیگری که برداشته شد، سخنرانی های عالمانه و راهگشای متفکر شهید، استاد مطهری بود که گرآوری شد و با عنوان فریادهای شهید مطهری بر تحریف های عاشورا انتشار یافت و نیز همراه با یادداشت های استاد در ضمن کتابی در سه جلد و با نام حماسه حسینی چاپ شد.

گام دیگری که برداشته شد، سخنرانی های عالمانه و راهگشای متفکر شهید، استاد مطهری بود که گردآوری شد و با عنوان فریاد های شهید مطهری بر تحریف های عاشورا انتشار یافت و نیز همراه با یادداشت های استاد در ضمن کتابی در سه جلد و با نام حماسه حسینی چاپ شد.

سوگمندانه باید بگوییم چنان نبود که همه دانشوران دینی در این باره، درد آشنا باشند و تحریف زدایی را چون تکلیفی ضروری پی گیرند. دریغ که بسیاری از سر ناآگاهی و با انگیزه هایی که خواهیم گفت، خود به آتش دامن زدند تا آنجا که میدان فراخی را برای استهزای دشمنان باز کردند. حال باید دید چه انگیزه هایی در این کار دخیل بوده است.

ب - تسامح در ادلّة سنن

قاعده تسامح در ادلّه سنن در علم فقه، می تواند کاربرد داشته باشد. این قاعده می گوید اگر از خبر ضعیفی که جامع شرایط حُجیّت نیست، فهمیده شود که فلان کاری مثلاً فلان ثوابی دارد و دلیل دیگری نداشته باشیم، در این صورت می توانیم به آن کار عمل کنیم و اگر عمل کردیم ثواب خواهیم داشت؛ ‌ گرچه آن خبر ضعیف در اصل جعلی باشد و چنان سخنی هیچ گاه از معصوم(ع) صادر نشده باشد. حال برخی چنین استنباط کرده اند که اگر ثواب داشت، استحباب هم خواهد داشت و بعضی دیگر گفته اند: تنها می تواند ثواب داشته باشد و بس.

به هر حال نباید فراموش کرد که این قاعده، فقط در فروع عملی، نه در اصول یا فروع فکری عقیدتی، جریان پیدا می کند؛ آن هم نه در همه اعمال فرعی و فردی که تنها در دایره سنن یعنی کارهای نیک، کاربرد دارد؛ باز هم نه در همه کارهایی که نیک و پسندیده می نماید و هنوز در استحبابش بحثهست، بلکه باید عقل سلیم هم نیک بودنش را امضا کند تا با تسامح بتوان گفت که آن کار ثواب یا استحباب دارد.

اما آیا این قاعده را در حوزه فکر و عقیده هم می توان به کار برد و بنا به آن خبر ضعیف، معتقد بود که آن کار موجب رضا و خوشنودی امام معصومی است که خبر ضعیف به او نسبت داده شده است و چون خوشنودی اما معصوم(ع) خوشنودی خدا را در پی دارد پس می توان اعتقاد داشت که خوشنودی خدا در آن کار است! پر واضح است که هیچ فقیهی چنین برداشت بعیدی از قاعده تسامح نکرده است.

دریغ و دردا که بعضی از ساده لوحی این قاعده را در همه جا چون وحیِ مُنْزَل جاری و ساری ساخته اند. حتی در موضوع حساسی چون عاشورای حسینی که بزرگترین شاخصه فرهنگی شیعی است و بیگانگان بیش از هر چیز شیعه را با عاشورا می شناسند و می سنجند، به نام قاعده تسامح سهل انگاری کرده اند.
دردآورتر از همه اینکه گاه این قاعده را حتی وارد حوزه فکر و اندیشه نیز می سازند. ما بارها افرادی را دیده ایم که در جواب اشکالاتی که به نوشته هایشان درباره عاشورا و زندگانی امام حسین(ع) می شد، به قاعده تسامح، تمسّک می جستند. و هرگاه اعتراض می شد که چگونه در باب فروغ فقهی قایل به احتیاط هستید و در باب تعارض، از «خذ ما خالف العامّه» دم می زنید اما به عاشورا و امام حسین(ع) که می رسید، راه تسامح در پیش می گیرید.

می توان این تسامح را با مراجعه به بیشتر کتاب هایی که امروزه در مورد عاشورا منتشر می شود، ‌ ملاحظه کرد. در این باره بیش از همه به نوشته های طبری و ابن اثیر استناد می شود. حتی برخی محور پژوهش خود را آثار این دو و یا امثال این دو، مثل ابن خلدون، قرار داده اند و به آثار شیعه مثل ارشاد شیخ مفید و لهوف سید بن طاووس در درجه دوم نگریسته اند. غافل از اینکه اگر در مغرض بودن امثال طبری و ابن خلدون هم شکی باشد در مخالف بودنشان هیچ گونه تردیدی نیست.

مرحوم علامه مامقانی(ره) در ردّ نظریة کسانی که تصور کرده اند قاعده تسامح، ‌ در باب سنن و قصص تاریخی و مواعظ اخلاقی می تواند کاربرد داشته باشد، سخنان مفید و مُتقنی دارد که نقل می شود:

نسبت دادن خبری به معصوم(ع) بدون طریق معتبر صحیح نیست، ‌ و ورود و اذن و رخصت بر مسامحه در ادلّة سنن از پیامبر مختار(صلوات الله علیه و آله) یا از ائمه اطهار(سلام الله تعالی علیهم) ممنوع است، و اخباری که قایلان به قاعدة تسامح به آن استدلال می کنند، از افادة مطلوب قاصر است. گرچه بیشتر علما در استدلال به آن توافق کرده اند اما در موقع تامل و تحقیق معلوم می شود که در فهم آن اشتباه کرده اند.

ج - هدف، وسیله را توجیه می کند!

این اصل ماکیاولی و ویرانگر، در میان عوامل تحریف از همه خطرناکتر و تاسف آورتر است. پیروان اخلاق ماکیاولی می گویند، برای رسیدن به هدف، هر وسیله ای را می توان استخدام کرد، اگر چه با تحریف حقایق و وارونه نشان دادن واقعیت ها باشد؛ ‌ همین که هدف صحیح باشد، کافی است و مهم نتیجه کار است!

شمار اخبار و احادیثجعلی، و تعداد داستان ها و حکایت های تخیلی که با همین خیالِ خام ساخته و پرداخته شده است، بیشتر از آن است که تعداد آن گفته شود؛ شنیدن چند اعتراف از سازندگان و افسانه پردازان این قبیل تحریفات کافی است تا عمق فاجعه را نشان دهد:

از برخی داستانسرایان نقل شده است که می گفت: هرگاه کاری را خوب بدانیم، برای آن حدیثی می سازیم.
اینان اگر از سوی کسی به دروغ بستن بر رسول خدا(ص) متهم می شدند و راهی برای رهایی از آن نمی یافتند، روشی دیگر در پیش گرفته، ‌ می گفتند: ما برای پیامبر(به نفع او) دروغ می گوییم نه بر او و این کار را نیز برای آن انجام می دهیم که دل های عامّه مردم را نرم سازیم.

یکی از کسانی که خود اعتراف به جعل و وضع احادیثکرده، شخصی است به نام قاضی ابوعصمه مروزی که ذوفنون بوده است و از آنجا که میان تفسیر و حدیثو تاریخ و فقه و … جمع کرده بود به او «جامع» می گفتند! و معروف است که «جز صدق و راستی، همه چیز داشت». از او پرسیدند:
این همه روایت را در فضیلت قرائتِ یک یک سوره های قرآن از کجا آوردی؟! جواب داد: من دیدم که مردم از قرآن اعراض کرده و به فقه ابو حنیفه و مغازی ابن اسحاق سرگرم شده اند، خواستم با جعل این احادیث، مردم را به قرائت قرآن تشویق کنم.

بدتر از همه اینکه حتی به اعتقاد بعضی از حدیثسازان، جعل احادیثی که مردم را به کارهای نیک تشویق و ترغیب کند، شرعاً روا و جایز بوده است! و هرگاه به اینها اعتراض می شد که چرا ارتکاب به این گناه بزرگ را جایز می شمارید، مگر نمی دانید که پیامبر(ص) فرمود: «هرکس آگاهانه بر من دروغ ببندد تا مردم را با آن گمراه سازد، بی گمان جایگاهش در آتش جهنم خواهد بود.» با بی شرمی می گفتند: «پیامبر(ص) فرموده هرکس بر من دروغ ببندد در آتش خواهد بود و ما بر او دروغ نمی بندیم بلکه برای او(به سود او) دروغ می بندیم» البته بطلان این مغالطه نیاز به توضیح ندارد و این عذر بدتر از گناه، خود خطای دیگری بود که آنان با تحریف معنوی در فرمایش حضرت رسول(ص) مرتکب می شدند.

بی گمان دروغ گفتن از گناهان کبیره است و اصل مسلم این است که خدا را با گناه و معصیت نمی توان پرستید.

آنان که تصور می کنند با دروغ پردازی و افسانه سازی می توان به هیئت های حسینی رونق بخشید و به خدا نزدیک شد، سخت در اشتباه و خطا هستند. بسیار ضروری است که لااقل یکبار، به قرآن و سخنان پیشوایان معصوم(ع) مراجعه کنند تا به عمق گناهی که گرفتار آن شده اند پی ببرند. محدثبزرگ شیعه حاج میرزا حسین نوری اغلب آیات و روایات را که حاکی از کبیره بودن گناه دروغ است، در اثر گران سنگ خود آورده است و در ضمن خلاصه ای از تحقیقات خود را در این مورد به صورت فشرده و بسیار مفید بیان کرده است.

به این ترتیب که می نویسد:
«به جهت سهولت حفظ کردن و پیوسته در نظر داشتن، مناسب دیدم خلاصه مفاسد دروغ و خرابی دروغگو را که از آیات و اخبار مستفاد می شود در رشته ای مختصر در آوردم:

۱. دروغ فسق است… و دروغگو فاسق است.
۲. دروغ به قول زور است و با بت پرستی در یکجا ذکر شده است.
۳. دروغگو ایمان ندارد.
۴. دروغگو در قرآن مانند خمر و قمار گناه «اثم» نامیده شده است.
۵. دروغگو مبغوض خداوند است.
۶. دروغگو رو سیاه است.
۷. دروغگویی از شرب خمر، بدتر است.
۸. بوی دهن دروغگو، متعفن و گندیده است.
۹. فرشتگانِ رحمت به اندازه زیادی از دروغگو، دوری و فرار می کنند.
۱۰. خدای متعال، دروغگو را در قرآن لعنت می کند.
۱۱. بوی گندِ دهان دروغگو تا عرش می رسد.
۱۲. حاملان عرش، دروغگو را لعنت کنند.
۱۳. دروغ مخرب ایمان است.
۱۴. دروغ، مانع از چشیدن طعم ایمان می شود.
۱۵. دروغگو با دروغ گفتن، تخم عداوت و کینه در دلها می کارد.
۱۶. دروغگو، مروّتش از همه خلق کمتر است.
۱۷. به جهت یک دروغ هفتاد هزار فرشته، دروغگو را لعن کنند.
۱۸. دروغ، علامت نفاق است.
۱۹. دروغ، کلید خانه ای است که تمام خبائثدر آنجاست.
۲۰. دروغ، فجور و دروغگو فاجر است.
۲۱. در مقام مشورت، رای و نظر دروغگو، بهایی ندارد و نباید پسندیده شود.
۲۲. دروغگویی، زشت ترین بیماری روحی و روانی است.
۲۳. دروغ، عصای دست شیطان است.
۲۴. دروغ، بدترین رباهاست.
۲۵. دروغ، مورثفقر است.
۲۶. دروغ گفتن، خیانت کردن است.
۲۷. دروغ، فراموشی می آورد.
۲۸. دروغ، دری از درهای نفاق است.
۲۹. دروغگو، در قبر، با عذاب مخصوصی معذّب می شود.
۳۰. دروغ، دروغگو را از نماز شب(راز و نیاز با حضرت دوست) و از روزی محروم می کند(هم از دین و هم از دنیا باز می د ارد).
۳۱. دروغ، سبب می شود که انسان از رحمت و یاری خدا محروم شود.
۳۲. دروغ، جمال انسانی را از انسان می گیرد و دروغگو را مسخ می کند.
۳۳. زشتی دروغ از همه زشتیها، بیشتر است.
۳۴. دروغ از گناهان کبیره است.
۳۵. دروغ، انسان را از ایمان دور و بیگانه می کند.
۳۶. دروغگو از بزرگترین گنهکاران است.
۳۷. دروغ، ‌ دروغگو را هلاک می سازد.
۳۸. دروغ، حُسن و طراوت و بهار را از دروغگو زایل می کند.
۳۹. دروغگو، نمی تواند برادر و دوست کسی باشد و از مصاحبت و رفاقت با او باید دوری جست.
۴۰. خدای متعال، ‌ دروغگو را راه ننماد و او را به راه حق هدایت نکند!

محدثنوری مثال جالبی دارد در مورد اصل شیطانی «هدف وسیله را توجیه می کند» که شدت تاثر و تاسف او را در این باره نشان می دهد.

استاد متفکر، شهید مطهری آن مثال را چنین نقل می کند:

مرحوم حاجی نوری، این مرد بزرگوار، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی که حتی بر حاج شیخ عباس ترجیح داشته است، به اعتراف خود حاج شیخ عباس و دیگران، مرد فوق العاده متبحّر و با تقوایی است. ایشان این مطلب را در کتاب خودشان طرح کرده اند که اگر این حرف درست باشد که هدف وسیله را مباح می کند، من اینجور می گویم: یکی از هدف های اسلامی، ادخال سرور در قلب مومن است؛ یعنی انسان کاری کند که مومنی خوشحال شود. من برای اینکه مومنی را خوشحال کنم، در حضور او غیبت می کنم چون از غیبت خیلی خوشش می آید! اگر بگویند مرتکب گناه می شوی، می گویم خیر، هدفم مقدس است، من که غیبت می کنم می خواهم او را خوشحال کنم!

مثال دیگری مرحوم حاجی نوری ذکر می کند که مردی زن بیگانه ای را می بوسد. بوسیدن زن نامحرم حرام است. می گوییم چرا این کار را انجام دادی؟ می گوید: من ادخال سرور در قلب مومن کردم! در مورد زنا و شراب و لواط هم همین را می توان گفت. این چه غوغایی است؟! این چه حرف شریعت خراب کنی است؟!

اینکه برای گریاندن مردم در سوگ امام حسین، استفاده کردن از هر وسیله ای جایز است، به خدا قسم برخلاف گفته امام حسین است.

مرحوم محدثنوری پس از سخن فوق که نقل به معنایش و خلاصه شده اش را از کتاب شهید مطهری آوردیم، می نویسد:

بر هر ذی شعوری پوشیده نیست که این رشته سخن، خلاف ضرورت دین و مذهب، و سبب بیرون رفتن از آیین و کیش و ملت است…
و از قبایح مفاسدی که بر این رشته سخن… مترتّب می شود آنکه، ناچار باید هر حرامی که وسیله گریاندن باشد، مانند دروغ گفتن، جایز باشد؛ زیرا که فرقی در این باب میان دروغ گفتن و سایر محرّمات نیست و آنچه در آنجا بافته اینجا هم می آید. و این شبهه اگرچه قابل ذکر نبود اما شاید در ذهن بعضی عوام بیچاره داخل شود، پس لازم بود که مفاسد آن یادآوری شود تا بداند…


د - اسطوره سازی و افسانه پردازی

اسطوره سازی و قصه پردازی نیز یکی از عوامل تخریب است. از آنجا که حس کمال جویی و قهرمان طلبی در نهاد انسان نهفته است، ناخواسته با اسطوره سازیها و افسانه پردازیها می خواهد آن حس غریزی و فطری را ارضا و اشباع کند و از اینجاست که می بینیم اسطوره سازی عمر به قدمت تاریخ دارد بلکه پیشتر از تاریخ و ماقبل تاریخ هم بوده است. امروز هم در میان ملل عقب مانده و در میان عوام الناس، آنچه بیش از همه رونق و رواج دارد، همین اساطیر است.

از این حقیقت تلخ هم نمی توان گذشت که بیشتر مردم در زندگی جدی نیستند، آنچنان که گویی خود را مجبور به زنده ماندن می دانند و در جهان جبر به سر می برند و بیشتر با رویاها و آرزوهای دراز زندگی می کنند؛ به همین دلیل به اساطیر و افسانه ها رو می آوردند و از گفتن و شنیدن آنها احساس لذت می کنند. چرا که رویاها و آرزوهای خود را در آئینه اساطیر، تعبیر شده و محقّق تصور می کنند.

و چنین است که اساطیر، هر روز گسترش بیشتری می یابد و هر لحظه افسانه تازه ای به شمار افسانه ها افزوده می شود و این خصوص به یک یا چند فرهنگ نیست که در همه فرهنگ های گوناگون سیطره اساطیر را می توان مشاهده کرد و فرهنگ عاشورا نیز به دلیل گستردگی و مردمی بودن، در معرض انواع اساطیر و افسانه ها بوده و هست. استاد شهید مرتضی مطهری در این باره می گوید:

قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته، معلول حس اسطوره سازی است. اروپایی ها می گویند: در تاریخ مشرق زمین مبالغه ها، اغراق ها زیاد است و راست هم می گویند.

ملّا آقای دربندی در اسرارالشهاده نوشته است: سواره نظام لشکریان عمر سعد ششصد هزار نفر و پیاده نظامشان دو کرور بود و در مجموع یک میلیون و ششصد هزار نفر و همه اهل کوفه بودند! مگر کوفه چه قدر بزرگ بود؟ کوفه یک شهر تازه ساز بود که هنوز سی و پنج سال بیشتر از عمر آن نگذشته بود. چون کوفه را در زمان عمر بن خطّاب ساختند. این شهر را عمر دستور داد بسازند برای اینکه لشکریان اسلام در نزدیکی ایران، مرکزی داشته باشند. در آن وقت معلوم نیست همه جمعیت کوفه آیا به صد هزار نفر می رسیده است یا نه؟ اینکه یک میلیون و ششصد هزار نفر سپاهی در آن روز جمع بشود و حسین بن علی هم سیصد هزار نفر آنها را بکشد، با عقل جور در نمی آید. این، قضیه را به کلی از ارزش می اندازد.

استاد مطهری مثال دیگری هم در این باره از زندگانی حضرت ابوالفضل(ع) می آورد که جالب است. اصولاً یکی از مواردی که حس قهرمان پرستی و اسطوره سازی افسانه پردازان را به شدت شکوفا می سازد، همین رشادت ها و دلیری های قمر منیر بنی هاشم است که جای انکار نیست و در اینکه آن اسوة همیشه سبز وفا و پایداری «عبد صالح خدا، شهید ممتاز، مورد غبطة همه شهیدان در روز جزا، پیشتاز شهادت، ‌ قله بلند فداکاری و ایثار، ‌ پدر فضیلت ها، نزدیکترین کس از یاران حسین، و ماه درخشان بنی هاشم» است نمی توان هیچ تردیدی روا داشت.

اما چیزی را که اصالت ندارد و با عقل و تاریخ نمی خواند، چرا باید گفت؟ آخر چه لزومی دارد با نقل داستان های بی اساس و نامعقول، دهان دشمنان را به استهزا باز کنیم. استاد مطهری(ره) با جلیل از دقت بینی و درد آشنایی محدثنوری، ‌ دومین مثال را به نقل از ایشان چنین می آورد:

حاجی نوری، این مرد بزرگ در کتاب لؤلؤ و مرجان ضمن انتقاد از جعل اینگونه افسانه ها می گوید: برای شجاعت حضرت ابوالفضل نوشته اند که او در جنگ صفّین(که اصلاً شرکت حضرت هم معلوم نیست، اگر شرکت هم کرده باشد پانزده سال عمر داشت) مردی را به هوا انداخت، دیگری را انداخت. نفر بعدی را، تا هشتاد نفر، نفر هشتادم را که انداخت هنوز نفر اول به زمین نیامده بود! بعد اولی که آمد دو نیمش کرد، دومی نیز همچنین تا نفر آخر!

اسطوره سازان گاهی چنان افراط می کنند که حتی مرزهای عقیدتی را هم، به هم می ریزند؛ مثل آن افترایی که می گویند: سالار شهیدان(ع) در روز عاشورا به برادرش ابوالفضل عباس پناه آورد! و یا افترای دیگری که می گویند: اگر حضرت زینب نبود، ‌امام سجاد(ع) دق مرگ می شد! نقش اسطوره سازی در تولید تحریفات چنان چشمگیر است که با تحقیق گفته می شود:

انگیزه هایی که بتواند به جعل حدیثو تحریف حقایق بینجامد در باب احکام عملی جداً اندک است و بیشتر درباره اصول عقاید و بیشتر از همه در باب فضایل و مناقب و اذکار است.

ه - مست از گلاب گریه

به پندار بعضی، عاشورا و حماسه حسینی در گریه و ناله خلاصه می شود. به خیال آنها اصالت عاشورا فقط گریه است و هر چیز دیگر را باید با آن سنجید و بس! از دید آنها اگر هر خبر و حدیثصحیح و معتبر نتواند موجب گریه شنوندگان شود ارزشی ندارد. بیشتر روضه خوانان و مداحان همیشه با این تصور و پیش ذهن به سراغ مقاتل و تاریخ می روند که سوزناک ترین و گریه آورترین سخن یا داستان را به دست آورند. حال اگر هم چیزی اعم از درست و نادرست پیدا کردند آنقدر به آن شاخه و برگ می دهند که واقعه به کلی از حالت اصلی خارج می شود.

گاهی از یک جمله نیم سطری یک داستان و از یک روایت کوتاه دهها رمان می سازند که راستی جای شگفتی است. یکی از رفقا که به تازگی داستان رمانتیک «شیرین خانم» را در کتاب روضه الشهدا خوانده بود، چنان با آب و تاب نقل می کرد که گویی گنج گرانبهایی یافته بود و از شادی در پوست خود نمی گنجید. وقتی که معلوم شد این قصه از اصل بی اساس بوده، جز در مغز خیال پرداز جناب کاشفی هیچ گاه و در هیچ جا نبوده است. رفیق ما با چهره ای گرفته، حاکی از تاسف و تعجب، گفت: راستی اصالت ندارد؟ حیف شد! اما خودمانیم آن را خیلی خوب ساخته است و چندین بار این سخن را تکرار کرد.

در اینجا جا دارد نگاهی هر چند گذرا به موضوع گریه داشته باشیم. در اینکه گریه برای امام حسین(ع) مطلوب و مستحب موکّد است، جای تردید نیست و پیوندی که دلهای پاک با حضرت اباعبدالله الحسین(ع) می یابند جز با گلاب گریه شدنی نیست. این پیوند روحی عاطفی اگر بهتر از پیوند عقیدتی هم نباشد، کمتر از آن نمی تواند باشد و آن را باید حفظ کرد و بر آن تاکید ورزید، اما نه به بهای وارونه کردن حقایق و تحریف واقعیت های مذهبی و تاریخی که اگر گریه به وسیله دروغ باشد، بی گمان آن پیوند هم به دنبالش نخواهد بود.

نکته دیگری که در اینجا بسیار حائز اهمیت است، توضیح راهگشا و بیان بلندی است که در متن برخی از احادیثمربوط دیده می شود. برای نمونه عنایت به دو حدیثذیل می تواند کافی باشد؛ امام صادق(ع) به فُضیل بن یسار، یکی از شاگردانش، فرمود: آیا دور هم جمع می شوید و احادیثما را برای یکدیگر نقل می کنید؟
فضیل گفت: بلی، فدایت شوم.

حضرت فرمود: دوست دارم که چنان مجالسی باشد. ای فضیل! حق ما را زنده کنید. خدا بیامرزد کسی را که حق ما را زنده نگهدارد!
ای فضیل! هرکس از ما یادی کند یا پیش او از ما یاد شود، تا از چشمش به قدر پر پشه ای اشک خارج شود، خدا خطاهای وی را گرچه بیشتر از کف دریا باشد، خواهد بخشید.

در حدیثدیگری از امام رضا(ع) نقل شده که فرمود:
هرکس مصایب ما را یاد کند و بگرید، در روز قیامت با ما خواهد بود و هرکس مصایب ما را یاد کند، بگرید و دیگران را بگریاند، در آن روز که همه چشمها خواهند گریست، چشمان او نگرید و هرکس بنشیند در مجلسی که در آن مجلس حق ما احیا می شود، دل او در آن هنگام که همه دلها می میرند، نخواهد مرد.

آنچه در این قبیل احادیث، تاکید شده «احیای امامت و زنده نگهداشتن حق اهل بیت(ع)» است که هدف از تشکیل مجالس و محافل حسینی را تعیین می کنند.
بنابراین، گریه ای مطلوب و مستحب است که در مسیر احیای ولایت و حق اهل بیت(ع) باشد.

اما گریه ای که نتواند این حق بزرگ را احیا کند و آن هدف الهی را تامین سازد و حتی همچون سدی مانع این امر مقدس شود، به هیچ وجه نمی تواند مطلوب و مشروع قلمداد شود. فشرده سخن اینکه گریه هدف نیست تا همه چیز در آن خلاصه شود بلکه وسیله ای است برای احیای ولایت و احقاق حق آل عصمت(ع).
اما آیا گریه ای که با خواندن خرافات و نقل و نشر اکاذیب حاصل می شود، منجر به احیای ولایت می شود یا برعکس، باعثاستهزای دشمنان می گردد و بیگانگان را از ساحت مقدس اهل بیت(ع) دورتر می سازد؟

راستی که شاعر شیعی افغانی، شهید بلخی، نیک سروده است:

تأسیس کربلا نه فقط بهر ماتم است دانشسرای مکتب اولاد آدم است



منبع: تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین(ع) - نویسنده محمد صحتی سردرودی

آشنایی با انواع تحریفات عاشورا(۱)