نگاهی به آنچه گذشت
به گزارش افکارنیوز، بحثامسال را از اینجا شروع کردیم که اگر ما بخواهیم در زندگی خویش رفتار صحیحی داشته باشیم و در دفاع از آن رفتار توانا باشیم و شبهاتْ موجب تردید ما نشوند باید سعی کنیم نظام ارزشی خویش را با استدلال محکم درک کنیم. از این رو بحثرا از اینجا شروع کردیم که: اصولا اساس ارزشها و خوبیها چیست؟ برای این منظور به سراغ بحثهدف خلقت انسان از دیدگاه اسلامی رفتیم؛ چراکه ایدهآل برای هر چیز این است که به هدفی برسد که برای آن منظور ساخته شده است. آنچه ما را به رسیدن به آن هدف یاری کند فضلیت است و «خوب» شمرده میشود و آنچه ما را از آن هدف دور کند رذیله است و
«بد» شمرده میشود.
نتیجه بحثاین شد که انسان برای رسیدن به مقامی آفریده شده که بهترین معرف آن این است که بگوییم: مقامی نزدیک خداست و چیزی از آن بالاتر فرض نمیشود. این مطلب سادهای نیست، بلکه تعلیمی است که فرستادگان الهی به خصوص پیغمبر اکرم و ائمه اطهار صلواتاللهعلیهماجمعین به ما یاد دادهاند تا بدانیم باید به کدام سمت وسو برویم. چنین هدایتی در هیچ مکتبی مطرح نشده و فقط در مکتب انبیاست. اصل فضلیتها و آنچه که همه ارزشها از آن ناشی میشود تقرب به خداست و راه کلی رسیدن به این مقام هم بندگی خداست و راه دیگری ندارد.
ریشه پیدایش عرفانهای کاذب
هر انسانی فضیلت را دوست دارد و از رذالت متنفر است، اما فضیلت و خوبی چیست و چگونه باید به آن رسید؟ در این زمینه اختلاف سلیقهها و اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. برخی از دیدگاهها نقطه مقابل مکتب انبیا هستند. گرچه ادعا دارند که به دنبال فضیلتاند ولی یا اصلا خدایی را قبول ندارند یا دین را قبول ندارند و خود را ملتزم به امر و نهی الهی نمیدانند.
جمله معروف صاحبان این بینش «اخلاق منهای دین!» است. میگویند: انسان میتواند خوب باشد گرچه بیدین باشد. معنای سخن ایشان این است که خوبی ربطی به دین ندارد. عده دیگری میگویند: نکاتی در دین وجود دارد که با اخلاق مرتبط است اما مطالبی هم وجود دارد که ربطی به اخلاق ندارد. ما برای رسیدن به فضلیتها و ارزشهای انسانی دین را نفی نمیکنیم، اما ما مبانی مستقلی داریم که باید آنها را رعایت کرد.
در عصر ما کسانی هستند که به فضایل معنوی و روحی اعتقاد دارند و به اصطلاح به دنبال عرفان هستند، اما میگویند: فضیلت چیزی است که ما میگوییم و راه کسب آن، راهی است که ما میرویم. «عرفانهای کاذب» عنوان جامعی است که به این مسلکها اطلاق میشود. اگر بخواهیم به ریشه پیدایش این مسلکها بپردازیم یک احتمال این است که بگوییم: آمیزهای از افکار و روشهای نادرست و انحرافی با افکار و روشهای صحیح، موجب پیدایش این مسلکها شده است.
علت اینکه بسیاری از افراد خوب و مخلص و گاه جبهه رفته جذب این فرقهها میشوند این است که آنها خوشهای از حقایق را با خوشهای از اباطیل مخلوط کردهاند و معجونی ساختهاند که به مذاق بعضی جوانها خوش بیاید. تقریبا جهت مشترک فرقههای انحرافی در عرفان و تصوف و عرفانهای جدید همین نکته است. اصلا در عالمْ باطل صرف عرضه نمیشود، حتی بتپرستان هم حقی را با باطلی مخلوط کردهاند.
اصل پرستش معبود، حق است اما آنها مصداق بدی را برای معبود تعیین میکنند. ما باید بتوانیم ریشههای این انحرافات را که در مسائل ارزشی، اخلاقی و عرفانی پیدا شده بیابیم و متأسفانه در این زمینه کم کار شده است. از اینرو لازم است در مقابل آن آب زلالی که انبیای الهی عرضه کردهاند و اصل ارزشها را قرب خدا و راه کلی رسیدن به آن را بندگی خدا معرفی کردند اشارهای به راههای انحرافی داشته باشیم.
در تعالیم اسلامی و نوع تربیت قرآنی تأکید شده است که برای تربیت صحیح تنها نشان دادن راه صحیح کافی نیست، بلکه باید راه غلط هم مشخص شود، وگرنه ممکن است انسان در یافتن مصداق به اشتباه برود. امام باقر علیهالسلام میفرمایند: «بنی امیه یادگیری توحید را برای مردم آزاد گذاشتند، اما یادگیری شرک را آزاد نگذاشتند، زیرا اگر شرک را یاد میگرفتند آن را نمیپذیرفتند.» ۱ لذا برای موحد بودن باید شرک را هم شناخت.
برخی از نظریات درباره ریشه فضایل
۱. اعتدال
برخی از اندیشمندانی که درباره منشأ فضیلت بحثکردهاند میگویند: اصل این است که انسان باید به دنبال لذت باشد و هر آنچه لذتبخش باشد خوب است، اما در عمل، برخی لذتها مانع لذات دیگر خودمان یا دیگران میشوند. لذا باید محدودیتهایی وجود داشته باشد. نام این محدودیتها را «فضلیت» میگذاریم. رعایت این فضایل باعثمیشود که بتوانیم بیشتر به خوشیها برسیم. فضلیت این است که انسان طوری رفتار کند که بتواند در طول عمر خود بهترین لذت را با کمترین هزینه ببرد.
این بیان در مکاتب متعدد فلسفه اخلاق آمده است که بهترین شکل و عاقلانهترین شکل آن را در مکتب ارسطو میتوان دید. وی میگوید: در وجود انسان سه گونه نیرو، فعال است؛ یکی نیرویی که موجب لذت بردن انسان میشود که قوه شهوت نام دارد. دوم نیرویی است که میخواهد بر دیگران تسلط پیدا کند یا در مقابل دشمن از خود دفاع کند که قوه غضب است و سوم نیروی فهمیدن و درک حقایق است. فضیلت و خوبی این است که از همه این قوا استفاده کنیم و سعادت این است که همه آنها را به کمال برسانیم، اما در هنگام عمل، بین این قوا تزاحم پیش میآید مثلا اگر انسان بخواهد هرچه میل دارد بخورد از تحصیل دانش باز
میماند. عدالت در جامعه هم به این معناست که باید امکانات به گونهای توزیع شود که زندگی افراد مانع یکدیگر نشود. در این مکتب صحبتی از حیات اخروی انسان و سعادت ابدی او چندان مطرح نیست.
۲. علم
عده دیگری از فیلسوفان قدیم گفتهاند: انسان در شهوت و غضب با حیوانات مشترک است و ایندو کمال انسانی نیستند، بلکه باید به قدر ضرورت از آنها استفاده کند. کمال انسان به علم است. لذا علمْ ریشه فضایل است و باید هرچه بیشتر کسب شود. این نظریه را به سقراط نسبت دادهاند. ما باید سعی کنیم هر چه بیشتر علم پیدا کنیم. حتی خداشناسی هم داخل در این کمال است.
۳. علم، زیبایی، خیر و عدالت
شخص دیگری از همین دانشمندان قدیمی که واقعا در عصر خودشان مردان بزرگی بودهاند و برای تبیین این تئوریها زحمات بسیاری متحمل شدهاند میگوید: اساس فضلیتها سه چیز است: علم، زیبایی و خیر. انسان سعادتمند انسانی است که کارهای خوب انجام دهد، علم فراوان داشته باشد و زیباییهای عالم را درک کند. البته انسان برای اینکه بتواند این فضایل را تنظیم کند و از آنها استفاده کند نیاز به فضیلت چهارمی دارد و آن عدالت است. این نظریه هم به افلاطون نسبت داده شده است. مُثُل علیای افلاطون این چهار فضیلت است.
۴. وارستگی از همه مظاهر دنیا
در این میان کسانی که بیشترْ گرایشهای معنوی داشتهاند میگویند: آنچه مربوط به خوشیهای دنیاست هیچ ارزشی ندارد و تنها اسباب زحمت میشود. بنابراین ما باید سعی کنیم از همه آنها وارسته شویم. این یک حالت افراطی است که در بعضی از عرفانهای شرقی همچون بودیسم دیده میشود. میگویند: انسان باید آن چنان آزاد شود که به هیچ چیز دلبستگی نداشته باشد تا به نیروانا برسد. گرچه به این مسلک، دین بودیسم گفته میشود، اما آنها اصلا به خدا معتقد نیستند.
طرح مسأله برای یافتن دیدگاه قرآن
سخنانی که دیگران در این زمینه مطرح کردهاند کموبیش در افکار مسلمانان هم نفوذ کرده و کسانی با اِعمال تغییراتی آن را به عنوان اخلاق اسلامی طرح کردهاند، اما وقتی دقت کنیم میبینیم همان ریشهها با شکلی متفاوت مطرح شده است. به راستی، قرآن ملاک خوبیها را چه میداند؟ قرآن هم در قبال انجام کارهای شایسته به ما وعده بهشت با لذات فراوان را میدهد(وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ). ۲ میگوید: از لذات دنیایی کمتر استفاده کن تا به لذات بالای اخروی برسی. آیا معنای این سخن این نیست که اساس خوبیها و فضلیتها همان لذت است؟ این نکته معمایی
برای دانشمندان اسلامی ایجاد کرده است؛ چراکه از یک طرف قرب به خدا را مطرح میکند(مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ) ۳ و از طرف دیگر لذاتی چون خوراکیها و نوشیدنیهای فوقالعاده و حورالعین را بیان میکند(وَلَحْمِ طَیْرٍ مِّمَّا یَشْتَهُونَ * وَحُورٌ عِینٌ؛ ۴ وَفَوَاکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ؛ ۵).
برخی گفتهاند: بیان این نعمات همچون دانههای در دام است تا کسانی را که به جز این لذات چیزی نمیفهمند به دام بیاندازد. کسانی که به این بهانه اعمال خوب انجام دهند کمکم میفهمند که خبرهای دیگری هم در عالم وجود دارد. طرح این سؤالات به این جهت است که کسانی که اهل تحقیقاند و میخواهند تولید علم داشته باشند گمان نکنند که امکان تولید علم تنها در علوم تجربی وجود دارد، بلکه بدانند در این زمینهها هم لازم است تلاش کرد و جوابهایی قطعی برای آنها یافت و تنها با طرح احتمالاتی از این مسایل گذر نکرد.
بالاترین لذت، درک حضور میزبان
پاسخ دیگری هم میتوان به سؤال فوق داد که با مثالی آن را توضیح میدهم. اگر شخصیت بزرگی کسانی را به عالیترین مجلس پذیرایی دعوت کند و در آنجا بهترین غذاها و نوشیدنیها را برای پذیرایی آماده کند، آیا بهترین پذیرایی از میهمان مهیا کردن آن غذاها و نوشیدنیهاست یا بهترین پذیرایی حضور در نزد آن میزبان بزرگوار است که او خود از انسان پذیرایی کند و با میهمان گفتگو کند و او را مورد محبت و احترام خود قرار دهد؟ کدام لذتبخشتر است؟ هر قدر شما به آن میزبان بیشتر علاقه داشته باشید از آن پذیراییها بیشتر لذت خواهید برد، چون نشانه لطف او به شماست.
همه نعمتهای بهشت مطلوب است، اما نعمتی که خدای متعال به اولیای خود میدهد با لذات دیگر خیلی فرق دارد. ارزش لذتی را که اولیای خدا میبرند از نعمتهایی که از دست خدا دریافت میکنند با هیچ مقیاسی نمیتوان تعیین کرد. هیچ لزومی ندارد بگوییم: این نعمتها تنها برای عوام است و خواص اصلا آنجا نه چیزی میخورند و نه همسری دارند. هیچ مانعی ندارد که از این نعمتها استفاده کنند، اما از هر کدام هزاران برابر بیشتر از دیگران لذت ببرند، چون آن نعمتها را از دست محبوب دریافت میکنند. لذت اهل بهشت به اندازه معرفت و عشق آنها بستگی دارد.
لذت پایینتر فدای لذت بالاتر
آنچه برای ما مهم است این است که بفهمیم از دیدگاه اسلامی ریشه فضیلت چیست؟ آیا اسلام فضلیت را در همین لذتهای دنیوی میداند یا برعکس، فضلیت را در ترک همه این لذتها میداند یا مراتبی برای آن قائل است و راهی را پیشنهاد میکند که در همین دنیا هم انسانها به فضایل برسند و مراتب عالیتر آن تا بینهایت ادامه پیدا کند؟ کسانی تصور کردهاند که با وجود بیانات بزرگان در مذمت دنیا معلوم میشود که دنیا امری پلید است و حداکثر به اندازه ضرورت باید از آن استفاده کرد و این امور فضلیتساز نیست.
امروزه با تأثیری که فرهنگ غرب در جوامع اسلامی گذاشته توجه به دنیا و اصالت دادن به لذات دنیوی بیشتر شده است و گاه برخی برای توجیه خصلت دنیاطلبی خود به آیاتی نظیر: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ، ۶ تمسک میکنند. این اخلاق نیز نشان دهنده این است که مسأله فضیلت و ریشههای آن برای آنها روشن نشده است. بالاخره ریشه فضلیتها چیست؟ روشن شدن این مسأله وابسته به روشن شدن هدف خلقت ماست. باید روشن شود که ما برای چه هدفی به این دنیا آمدهایم و چه رابطهای بین دنیا و آخرت وجود دارد.
شکی در این نیست که انسان فطرتا طالب فضایلی است و آن فضایل توأم با لذتاند. اولیای خدا از انس با خدا لذت میبرند و مسلما نمیتوان گفت: لذت بد است، بلکه نباید به لذت کم اکتفا کرد. قرآن میفرماید: خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ؛ ۷ و نمیگوید: لذت بد است. پرهیز دادن از برخی لذات دنیوی به این جهت است که مانع از لذات ابدی میشود. او میگوید: از لذات دنیوی به اندازهای که مانع لذات اخروی میشود پرهیز کن! اگر میگوید: به زن نامحرم نگاه نکن به این خاطر نیست که زیبایی را بد میداند.
قرآن حتی زیبایی گلهای را که به صحرا میرود به تصویر میکشد و میفرماید: وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ. ۸ اگر گفتهاند به آن زیبایی نگاه نکن به این جهت است که عواقبی دارد که ما را از زیباییهای بالاتر محروم میکند، وگرنه اصل جمال یک نعمت الهی است و استفاده از جمال برای انسان مطلوب است و تا عالیترین مقامات بهشت هم وجود دارد. همچنین مطلوبیت آگاهی و قدرت امری فطری است و ذاتا چیز بدی نیست. کودک مرتب سؤال میکند و دوست دارد از جهل رهایی یابد و اگر به او پاسخ داده نشود ناراحت میشود. همچنین علاقهمند است که کارهای بزرگترها را
انجام دهد و اگر نتواند از ضعف خود احساس ناراحتی میکند. قدرت و علم برای انسان مطلوبیت ذاتی دارد و کمال محسوب میشود. کمال به معنای شدت یافتن وجود است و این برای انسان مطلوب است.
سخن در این است که این امور به کجا ختم میشود و ما باید به دنبال چه باشیم که بالاتر از آن امکان نداشته باشد؟ آن نقطه کجاست که همه امور دیگر در ذیل آن است. «قرب خدا» جایی است که هر کمالی فرض شود عالیترین مرتبه آن در آنجاست. هر چه انسان بخواهد به هر اندازه و به هر شکلی در آنجا وجود دارد. البته خداوند میفرماید: «بیش از آن خواستههای شما هم نزد ما وجود دارد. یعنی چیزهایی نزد ما هست که عقل شما به آن نمیرسد تا تمنای آن را داشته باشید.
پس این فضایل بد نیست و همه آنها نعمتهای الهی است، اما ما باید بدانیم که در این عالم چگونه باید از آنها استفاده کنیم: قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ ۹ زینت بد نیست بلکه زینتهای خالص برای مؤمنین است. زینتهای دنیوی توأم با آلودگیهاست و زیبایی خالص نیست. اما خداوند متعال خالص این لذتها را برای ما در آخرت آفریده است. در صورتی که انسان مراحل امتحان را بگذراند به آن خواهد رسید. اگر خدا توفیقی داد ادامه مباحثرا در جلسه بعد عرض میکنم.
پی نوشت:
۱. الکافی، ج۲ ص۴۱۵.
۲. زخرف، ۷۱.
۳. قمر، ۵۵.
۴. واقعه، ۲۱ و ۲۲.
۵. مرسلات، ۴۲.
۶. اعراف، ۳۲.
۷. محمد، ۱۵.
۸. نحل، ۶.
۹. اعراف، ۳۲.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی آیه الله مصباح
شناسه خبر:
۱۰۲۲۵۱
راه رویش - گفتاری از آیه الله مصباح یزدی
قرب خدا، ریشه همه خوبیها
علت اینکه بسیاری از افراد خوب و مخلص و گاه جبهه رفته جذب این فرقهها میشوند این است که آنها خوشهای از حقایق را با خوشهای از اباطیل مخلوط کردهاند و معجونی ساختهاند که به مذاق بعضی جوانها خوش بیاید.
۰