![وضعیت خانواده ای دورودی که با واژه بیماری روزگار می گذرانند](https://cdn.afkarnews.com/thumbnail/lIdy92pFs52U/rDxJk2yoXn9KV7c7C6kDweJVxtu4cY7G2hzV_1efiJea1I30PYCuRomiTnpLuD5qXTYXaWKO8q0wfYWGdiJBEedZbU5YLDeVeYBuI0UJPBlILfFKnB5i5w,,/%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF+%D9%88+%D9%81%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%AF+%D9%88+%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF.jpg)
خانواده پنج نفرهای که تنها یک عضو سالم در خانواده دارد، مادر ستون خانواده و با مشکل اعصاب در حال مبارزه است، همسر او دچار سکته ی مغزی شده و بی جان گوشه ی اتاق در حال سپری کردن روزها است،سه پسر او از بیماری دوشن رنج می برند،به گونه ایی که از گردن به پایین بی حرکت تمام عمر را چهار زانو در گوشه ایی از اتاق نشسته اند و تمام روز را به تماشای تلویزیون می پردازند.
«در نزدیکی ما» واژهای آشنا است که برای نزدیک بودن به شخص یا چیزی به کار برده می شود اما اینبار حکایت از قلب های سنگدل و دور دارد،حکایت از اتفاقات تلخ و تلخ ، این گزارش مربوط به خانواده پنجنفرهای است که درد و رنج، بیکاری و بیماری، سختی و ناکامی، همه را یکجا در خود دارند و همه اعضای خانواده به نوعی با «درد» سرشاخ شدهاند.
"درد" به زبان آوردنش برای ما ساده است،اما وقتی از زبان مادر فرهاد و فرشاد و محمد باشد کمی سخت می شود،مادر از سختی روزگار و به کندی سپری شدن روزهای زندگی میگفت،با بسم الله شروع کرد و در اولین کلمه بغض فروخورده ی خود را شکست.
پروین خانم کوه درد و سختی بود،اشک امانش نمیداد و زیر لب دائم خدا را شکر میکرد که مبادا چیزی بگوید که گله از حکمت او باشد،کمی که گذشت آرام شد و دست محمد را به نشانه ی محبت فشرد و گفت: خدایا شکرت،امیدوارم تا زنده هستم بتوانم به خوبی از آنها پرستاری کنم.
داستان غم بار زندگی*
نگاه کردن به چشمان فرهاد و فرشاد و محمد کمی بیشتر از کمی جرأت میخواست،تو آراسته و ایستاده...او نشسته و ناامید؛ پروین خانم از کودکی محمد،پسر بزرگش گفت: تا 5 سالگی محمد متوجه بیماریش نشدیم،راه رفتن برایش سخت بود، از پله ها به سختی بالا می رفت و زودتر از حد معمول خسته می شد، اولش فکر میکردم به خاطر تنبلی دوران کودکی است ولی بعد از مراجعه به پزشک متوجه شدم که دچار بیماری دیستروفی عضلانی دوشن شده است که به گفته ی پزشک یک بیماری ارثی و بدون درمان است.
مادر محمد اشک های خود را پاک کرد و با بغضی که گلویش را می فشرد گفت: وقتی فهمیدم نباید بچه دار شوم که خیلی دیر شده بود، فرشاد سه سالش بود و محمد یک سال داشت،بعد از گذشت 28 سال همچنان امیدوار به لطف خدا روزها را با دعا و نیایش سپری میکنم و هرجا که فکرش را بکنید برای درمان،بچه ها را بردم ولی فایده ایی نداشت.
پروین خانم در ادامه گفت: همه ی دلخوشیم بعد بچه ها شوهرم بود که سر زمین کشاورزی کار میکرد و خرج زندگیمان را تأمین میکرد، ولی از بد روزگار یک ماه پیش شوهرم دچار سکته مغزی شد.حالا علاوه بر پرستاری از سه فرزند معلول و یه شوهر بی جان وظیفه ی تأمین خرج و مخارج زندگی هم به عهده ی من است.
پروین خانم که در برابر حکمت خدا سر تعظیم فرود آورده بود از رهایی از فشار و مشکلات زندگی گفت: چاره ایی جز درآوردن چند آجر از دیوار آشپزخانه نداشتم،یک روز صبح تصمیم گرفتم چند آجر از دیوار آشپزخانه بیرون بیاورم تا راهی برای ارتباط با کوچه درست کنم تا از این طریق بتوانم خرج زندگیمان که از فروش تخم مرغ محلی،شارژ و سیگار است را تأمین کنم.
خانم باجلان در خصوص زندگی برادرش می گوید: زندگی سختی دارند و در روستایی به نام دایی چی زندگی می کنند که 30 کیلومتر با دورود فاصله دارد.حتی هزینه ی رفت و آمد به شهر هم برایشان مشکل است.
شرایط سخت زندگی با فرزند معلول*
پروین خانم به شرایط سخت نگهداری فرزندانش اشاره میکند و میگوید: تمام روز مشغول پرستاری از بچه ها هستم،کمر درد و پا درد خودم از یک طرف،نظافت و حمام بردن بچه ها و همچنین بیماری همسرم که مدتی است دامنگیر خانواده ما شده است از طرفی دیگر باعث شده که پایه های خانواده ما سست و لرزان شود.
کمکهای ناکافی دستگاههای خدماترسان*
وی درباره کمک بهزیستی و نهادهای خدماترسان گفت: با پیگیری های زیادی که در طی یکسال اخیر کردم ، بهزیستی ماهانه 75 هزار تومان برای سه پسرم کمک میکند که با توجه به شرایط آنها و تهیه دارو و دیگر خرج های اولیه زندگی، این پول اصلا کفاف هزینهها را نمیدهد.
همه افرادی که در آنجا بودند تحت تاثیر بیماری این خانواده قرار گرفته بودند و من با خود فکر می کنم که این غم و اندوهی که پروین خانم بابت این رنج های بی درمان تحمل می کند ممکن است برای هر کدام از ما رخ دهد. پس به شکرانه سلامتی خانواده هایمان که می توانیم با دیدن لبخندشان، تا اوج خوشبختی پرواز کنیم و با دیدن راه رفتن و دویدنشان گل از گلمان بشکفد باید امثال محمد و فرشاد و فرهاد را دریابیم.
تنها کمکی که توانستم به خانواده پروین خانم کنم با این همه مشکلات و مشقات که با آن دستوپنجه نرم میکند،بیان دغدغه و درد جانکاه زندگیاش است که شاید خیران به این خانواده نظری کنند.
بر همین اساس شماره کارت 330320127353041 به نام فرشاد باجلان (فرزند خانواده) برای کمک به این خانواده اعلام می شود. همچنین هموطنان برای دریافت اطلاعات بیشتر از وضع این خانواده می توانند با شماره 09301951419 فرشاد باجلان (فرزندخانواده) تماس بگیرند.