چرا سریال «دل» هیچ‌کس را راضی نکرد؟

ماجرای اظهار پشیمانی سعید راد از تجربه بازی در این سریال ،‌ عذرخواهی منوچهر هادی کارگردان و حمایت عاطفی یکتا ناصر از کارگردان را به‌عنوان بازیگر و همسر کارگردان، خوانده‌ایم و بعضی از ما خودمان هم دست به قلم شده و چیزهایی به طنز یا جدی با خنده یا خشم نوشته‌ و در فضای مجازی منتشر کرده‌ایم.

اینجا نگاهی داریم به سه مؤلفه اصلی و سرنوشت‌ساز در یک فیلم و سریال که عبارت است از فیلمنامه، کارگردانی و بازی‌های فیلم. به این بهانه استانداردهای اولیه درباره هر سه مؤلفه را بازگویی می‌کنیم.

درباره فیلمنامه 
در سریال هیچ‌کدام از حداقل‌های لازم برای تولید یک سریال را نمی‌توان دید؛ نه داستان پرکششی هست، نه اوج و فرودهای منطقی و دقیق و نه حتی موقعیت‌های باورپذیر.

جهان داستان ماتمکده‌ای است با مخلوقات ناقص‌الخلقه. شاید چنین ماتمکده لوکس و پرزرق‌وبرقی در جهان واقعی بروز و نمود داشته باشد، شاید حتی بتوان برای شخصیت‌های این داستان مابه‌ازای بیرونی پیدا کرد،‌ به‌خصوص در دادگاه‌ها و زندان‌ها و بیمارستان‌های روانی، اما بعید است بتوان مجموعه درهم‌تنیده‌ای از چنین شخصیت‌ها و موقعیت‌هایی را در چنین اتمسفری به صورت یک اکوسیستم کامل در هیچ کجای جهان پیدا کرد.

تصور کنید، فیلمنامه‌ای چنین متزلزل، به استناد توضیحات سعید راد در گفت‌وگو با رادیو تهران ، در زمان فیلمبرداری کامل نبوده و بازیگران هیچ تصویری از سرنوشت نقش‌های خود نداشته‌اند. همین یک مورد کافی است که عطای تحلیل و بررسی خط داستانی، اوج و فرودها و سایر عناصر فیلمنامه سریال «دل» را به لقای آن ببخشیم.

درباره کارگردانی

فیلمنامه حرف چندانی برای گفتن ندارد و جهان داستان با آدم‌ها و موقعیت‌ها و ماجراها در تناسب نیست. همه اینها کافی است که نتیجه قابل اعتنایی حاصل نشود و حالا تصور کنید که کارگردان از بازیگرانی دعوت به کار کند که به لحاظ فیزیک، سابقه نقش‌هایی که ایفا کرده‌اند و نیز ظاهر و سن و سال با نقش‌های انتخاب‌شده، هیچ تناسبی نداشته باشند، فضایی را به تصویر بکشد که بدون هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای به‌شدت لوکس و اشرافی است و داستانی را تعریف کند که اوج و فرود چندانی ندارد و حتی معلوم نیست حرف حساب داستان و آدم‌های قصه چیست؟

در غیبت معنا و هدف، چیزی جز ظاهر نمی‌ماند و کارگردان سریال دل هم تا توانسته زرق و برق ماجرا را بیشتر کرده، نماهای طولانی به خورد مخاطبش داده و تا توانسته فلاش‌بک، اسلوموشن‌ و نماهنگ به خوردش می‌دهد که لااقل چیزی برای دیدن و سرگرم‌شدن وجود داشته باشد.  گویی کارگردان سریال دل هیچ ایده و برنامه‌ای نداشته جز این‌که مخاطبش را به امید یافتن رستا و با این سوال بزرگ که در روز جشن چه اتفاقی افتاده تا انتهای یک داستان خالی بکشاند.

درباره بازی

گروهی از بهترین بازیگران کشورمان در سریال دل بازی کرده‌اند. حامد بهداد، ساره بیات، بیژن امکانیان، افسانه بایگان، یکتا ناصر و برخی دیگر از بازیگران این سریال، نه یک بار بلکه در چند نقش متعدد در طول سال‌های فعالیت‌شان نشان داده‌اند بازیگران قابل اعتمادی هستند و چه بسیار تماشاگرانی که برای تک‌تک این اسم‌ها بلیت خریده و به سینما رفته‌اند. بازیگران این سریال هر کدام دست‌کم یک بازی یا یک دوره درخشان در کارنامه حرفه‌ای خود دارند که می‌توانند از توانایی و هنرشان دفاع کنند، اما چه اتفاق می‌افتد که در سریال دل چنین بازی‌های غیرقابل باور، اغراق‌شده و نامتناسبی را شاهد هستیم؟

هر سه مرحله‌ای که باید طی شود تا بازی‌های یک فیلم یا سریال، استانداردهای لازم را داشته باشد، یعنی شخصیت‌پردازی، انتخاب بازیگر و اجرای نقش در سریال دل می‌لنگد.  فیلمنامه سریال به اندازه‌ای دقیق نوشته نشده که شخصیت‌ها شناسنامه دقیقی داشته باشند، احوالات روحی آنها برای نویسنده، کارگردان و در نتیجه برای بازیگری که نقش را ایفا می‌کند، روشن نیست.

در مرحله انتخاب بازیگر ، ترفندها و شیوه‌های فریب مخاطب بیشتر از جذاب مخاطب مدنظر بوده و اسم‌هایی از دنیای بازیگری برای این سریال فهرست شده که از بهترین‌های در دسترس گروه تولید هستند. همین است که گاهی شخصیت‌پردازی‌های کم‌جان و نحیف فیلمنامه با فیزیک بازیگران تناسب ندارد. درنهایت شیوه ساخت اثر که بیشتر به یک سری‌کاری و تولید صنعتی شبیه است، چنان بازیگران سریال را از هم دور نگاه داشته که هیچ تعاملی بین آنها دیده نمی‌شود. اگر بازیگران این سریال را به نوازندگانی چیره‌دست تشبیه کنیم، وقتی هر کدام در یک ارکستر ساز خودشان را بزنند، نوایی شنیدنی و گوشنواز حاصل نخواهد شد.