کودکان و نوجوانان در گذشته برای سرگرمی به برنامههای تلویزیونی پناه میبردند و ساعت شماری میکردند تا برنامه های کودک مورد علاقه خود را ببینند. برنامههای تلویزیون هم با توجه به سنین آنها تولید میشد تا علاوه بر سرگرمی، خوراک فرهنگی خوبی برای آنها باشد اما امروزه این روند تغییر کرده و بچهها به سمت برنامههای کودک در قالب هایی گرایش پیدا کرده اند که افرادی به عنوان عمو یا خاله در آن ایفای نقش دارند و در چند سال اخیر در ذهن بچه ها ماندگار شده اند و خاطره های زیادی را برای کودکان رقم زده اند از این رو گفتگویی با آنها داشته ایم که در ادامه می خوانید:
بدون پارتی وارد تلویزیون شدم
از ورودتان به سازمان و اجرای برنامه های کودک بگویید که چه عاملی باعث اجراهای دلنشین برای کودکان و حتی خانوادهها شد؟
مسعود روشن پژوه:من از جوانی فعالیت تئاتری داشتم و بهصورت جدی کار میکردم و جایزه هم برده بودم. بعد از آن وارد سیستم تلویزیون شدم.
یک روز اتفاقی برای دریافت چک با تهیه کننده تماس گرفتم که گفت: اگر میخواهی چک را بگیری باید به سازمان بیایی، وقتی رسیدم به من گفت تا اینجا آمدهای، در تستی که برای اجرای برنامه میگیرند، شرکت کن؛ تا آن موقع من اجرا نکرده بودم و بیشتر بازی می کردم اما تست دادم و از میان ۴۰ نفر انتخاب شدم و آبان ماه سال ۱۳۶۹ اولین «مسابقه محله» ضبط شد.
مجریان در دیگر برنامههای کودک یک نظم و مقرراتی برای بچهها ایجاد میکنند که ما آن را در برنامه شما نمیبینیم و بچهها آزاد و رها هستند؛علت این تفاوت چیست؟
واقعیت این است که تا قبل از این برنامه، همیشه عموها و خالههایی بودند که از بچه ها میخواستند مرتب بنشینند و دستبهسینه باشند اما در «مسابقه محله» بچهها همان شکلی که خودشان بودند، میآمدند، پشتک میزدند و صدای خروس درمیآوردند! در حقیقت بچهها زمان پخش این برنامه حس میکردند پنجرهای رو به محله خودشان باز میشود.
من دلم میخواست بچهها را همانطور که هستند نشان بدهم. آن موقعی که روی آنتن زنده به بچه میگفتم، صدای مرغ دربیاور یک تابوی بزرگ را شکستم.
عموها و خالهها خوب هستند اما جای خالی دوربین بین بچهها حس میشود مثلاً دوربین به شهرکرد یا سیستان برود شما وقتی به بچههای نیک شهر سیستان نگاه میکنید متوجه می شوید هیچکدام از بچهها کفش ندارند اما دوست دارند در تلویزیون دیده شوند; در آن سالها دیده شدن در تلویزیون برای بسیاری هیجانانگیز و باورنکردنی بود و هنوز هم تلویزیون بهعنوان یک جعبه جادو بین بچهها محبوب است.
من سعی میکنم با کمترین امکانات اتفاقات قشنگی که خیلی هم رایج نیستند را رقم بزنم، همچنین در ساخت مسابقه محله معتقدم که باید متفاوت بود مثلاً اینکه شیر داخل بطری را به جای نی با شیلنگ بنوشید خیلی سخت است اما ما اینکار را در مسابقه محله انجام دادیم و همین ابتکارات و تنوع ها باعث هیجان و گرمی برنامه شد.
شهرت را با این برنامه تجربه کردید؟
خیلی جالب است دومین جمعهای که برنامه را روی آنتن فرستادیم، همه تهران من را میشناختند! این اتفاق برایم مانند معجزه بود.
شعر «یک و یک و یک...» چگونه ایجاد شد؟
عمو قناد یک برنامه با عنوان «ده و ده و ده» داشت که آن موقع خود من هم بچه بودم. موقعی که میخواستیم شعر و اصطلاحی برای مسابقه محله بسازیم با امیر سماوات که از دوستان و همکاران من است، گفتیم یک اصطلاحی پیدا کنیم که معیاری برای حرکات مسابقه باشد و با توجه به برنامه عمو قناد،« یک و یک و یک» به وجود آمد که در حال حاضر آوازهاش تا آنسوی آبها هم رفته است و خیلیها با آن خاطره دارند.
شاید این اصطلاح پیشزمینهای بود برای اینکه ما این شعر را طراحی کنیم که در خاطرهها بماند البته «مسابقه محله» جای خود را بین خانوادهها پیدا کرده است.
چرا بعد از این سالها هنوز «مسابقه محله» را میسازید؟
خیلیها به من گفتند بیا برنامه بیدردسر بساز اما من مثل خلبانی که عشقش پرواز است، عشقم این است که مثلاً به چابهار بروم و ازآنجا برنامه را به روی آنتن ببرم یا مثلاً به مرز سراوان بروم و با بچه های آن منطقه برنامه اجرا کنم.
همیشه از آن دسته افرادی بودم که سعی داشتم چارچوب کودک را برای خودم حفظ کنم و از این شاخه به آن شاخه نروم. هم در این حوزه از دیگران یاد بگیرم و هم اینکه به آنها آموزش دهم و امیدوارم در این ۳۵ سال حضور و فعالیت در حوزه کودک، نوجوان و خردسال در کنار پدر، مادر، معلم، پلیس و پزشک که نماینده آنها در برنامههایمان هستیم، توانسته باشم عنصری مفید باشم.
ارتباط با کودکان من را سر شوق میآورد
چه اتفاقی افتاد که شما به صورت منحصر به فرد به سمت اجراهای کودک و نوجوان آمدید؟
مجید قناد:مدتی در کانون پرورش فکری در خرمشهر بودم و کتابهایی را خوانده بودم و به همراه گروهی در نمایشهایی نیز بازی میکردیم. از طرفی به این دلیل که شش سال از فوت پدرم میگذشت احساس خلا عجیبی در درونم داشتم و زمانیکه کودکی را به همراه پدرش میدیدم دلم میخواست که من هم مثل او باشم، خدارا از این بابت شاکرم که مادرم هم پدرم بود و هم مادرم و خیلی خوب جای هر دوی این عزیزان را برایم پر کرده بود.
همیشه فکر میکردم که از طریق ارتباط نزدیک با بچهها میتوانم جای خالی یک عزیز (پدر و مادر) را در زندگی آنها پر کنم و به آنها محبت کنم از این طریق بود به سمت کارهای کودک آمدم و کار را از سال ۶۲ در تهران شبکه دو شروع کردم و از سال ۵۴ در خوزستان و آبادان بودم.
انرژی درونم با کودکان شارژ میشود
بچهها شور و هیجان را میپسندند و حتی اگر همین الان هم برنامهای به من سپرده شود، باز هم به همان روش شاد و اکتیو آن را اجرا میکنم. معتقدم اگر از کودکان فاصله بگیرید، آنها شما را نمیپذیرند و نباید آنها را دست کم گرفت.
قلقلی لال نبود، کم رو بود
دلیل انتخاب فردی بی کلام به نام قلقلی در برنامه چه بود؟
به این دلیل قلقلی را انتخاب کردیم که بعضی از بچههای آن زمان به شدت خجالتی بودند و حتی اگر روزی مهمانی به خانهشان میآمد، همیشه پشت در میایستادند و به داخل نمیآمدند تا اینکه بعد از مدتی طولانی بالاخره به داخل سالن مهمان میآمدند. از طرفی درصد کمی از بچهها نیز ناشنوا بودند و ما با آوردن قلقلی در این برنامه سعی کردیم تا به این ماجرا نمونه عینی دهیم و از این طریق به بچهها بگوییم حتی اگر خجالتی و ناشنوا هستید میتوانید مثل قلقلی به جمع آدمها بیایید.
جالب اینجاست که همیشه در برنامههایم مدام در حال تجربه کردن هستم و سعی میکنم تا خوب ببینم.
در کارهای هنری باید خوب نگاه کرد حتی همه مردم آن زمان که این برنامه را میدیدند با لحن خیلی مظلومانه سوال میکردند که واقعا قلقلی صحبت میکند؟!من نیز در پاسخ میگفتم«بله» و آنها که فکر میکردند او واقعا نمیتواند صحبت کند که با شنیدن این جواب خوشحال میشدند.
در بین همه این بازخوردهای شبیه به هم، یک روز فرد معلولی مرا در خیابان دید و با همان زبان شکسته به من فهماند که برنامه ما را میبیند، از او پرسیدم کدام قسمت را دوست داری؟ گفت: «قلقلی را دوست دارم و مطمئنم که او حرف میزند». پرسیدم از کجا متوجه شدی؟ گفت: «بارها دیدهام زمانیکه پشت قلقلی به دوربین است، شما با او صحبت میکنید و او متوجه میشود چراکه اگر فردی لال باشد بالطبع ناشنوا هم هست». میخواهم بگویم ما همه اینها را تجربه کردیم و یاد گرفتیم و از آن به بعد همیشه دوست داشتم که در برنامههایم حتما در کنار بچهها معلول هم بیاورم و دوست نداشتم خودم را به روز جهانی معلولان محدود کنم. معلولها هیچ تفاوتی با افراد عادی ندارند، اتفاقا میتوانند یک ورزشکار و یا فردی موفق باشند.
برنامههای کودک نباید درجا بزنند
شما حدود دو سال است که اجرای تلویزیونی ندارید. در این مدت دلتان برای اجرای کودک تنگ نشده است؟
هشت سال در راه اندازی «برنامه فیتیله» نقش داشتم و از این بابت خوشحالم که این برنامه در جایگاه خود موفق بود، بعد از آن هم برنامه دیگری را با فرمتی دیگر در دست گرفتم و معتقدم من و امثال من نباید درجا بزنیم مخصوصا افرادی که در کارهای مربوط به کودک فعالیت دارند.
نباید این را از یاد ببریم که در حال حاضر بچههای ما با سایتهای مجازی در ارتباط هستند و ما باید با آنها هم قدم باشیم. در حال حاضر بچه هشت ساله از لحاظ ذهنی در رده بندی نوجوان قرار میگیرد.
در برخی از برنامههای کودک برخی تبلیغاتی دیده میشد که با کودک و دنیای او هیچ تناسبی نداشت. اسپانسر در تمام دنیا هست، اما باید درباره نوع، جایگاه و شکل مکانی که میخواهد در آن مورد استفاده قرار بگیرد، دقت لازم را به کار برد.من به دلیل این موضوع نزدیک یکسال و نیم فاصله گرفتم و برخیها فکر میکنند من بازنشسته شدم.
معتقدم زمانی که میخواهم کاری را انجام دهم تمام و کمال آن را قبول داشته باشم و اگر هم فرزندم پای تلویزیون نشسته است این موضوع را کاملا متوجه شود. دوست دارم خطاب به مسئولان تلویزیون یگویم که من دلم برای بچهها تنگ شده است، شما ۳۵ سال برای من زحمت کشیدید تا به اینجا رسیدم. توانم دو برابر توانی است که در گذشته داشتم، اما مطالعاتم را خواهم داشت و اغلب برنامههای کودک را نیز پیگیری می کنم و این انصاف نیست که به دلایلی، چون نبود اسپانسر، من و امثال من بیکار بمانیم.
به عقیده شما یک مجری در حوزه کودک تاریخ انقضا دارد؟
اگر به نمونههای خارجی برنامهها دقتی داشته باشیم به راحتی میبینیم که سالهای سال یک برنامه با همان یک مجری و بازیگر ادامه دارد و در کنار این موضوع تلاش می کند که به مخاطبان و بچههای سراسر دنیا نکاتی را آموزش دهد. به همین جهت نباید این را از یاد ببریم که تلویزیون یک دانشگاه است و در محیطی چون دانشگاه باید اغلب پیام و نکتههای آموزشی دیده شود و همراه این موضوع محیطی شاد را برای کودکان فراهم کند تا آنها جذب این دست برنامهها شوند.
گاهی اوقات با مشاهده برنامههایی برای مخاطب کودک واقعا متاسف میشوم، چراکه حس میکنم این برنامهها در تلویزیون جایی ندارند و بیشتر برنامههای رادیویی هستند تا تلویزیونی البته تلویزیون نیز حق دارد چرا که بودجه مناسبی را در اختیار ندارد و نباید انتظار بیش از این داشت، اما از طرفی نیز نباید از یاد ببریم که تلویزیون یک دانشگاه است و باید به این رسانه کمک کرد تا بنواند در آموزش به همه اصناف کمک بسزایی داشته باشد.
تلویزیون نگاه میکنید و همه برنامهها را میبینید؟
بله و به راحتی از کنار هر برنامهای عبور نمیکنم چراکه معتقدم میتوان از هر فرصتی برای یادگیری بیشتر بهره جست و نکات خوب را یادداشت میکنم و در فضای درست از آن استفاده میکنم.
دخترتان کارگردانی آثار نمایش را بر عهده دارد شما هم به او در این زمینه کمک میکنید؟
اگر فردی در راستای کار فرهنگی از جمله آتش نشانی، استاندارد، کتاب، زلزله، طبیعت، محیط زیست، بهداشت و ... حرکت کند، میتوانیم در بخش آموزش به بچهها کمک مفیدی کنیم. در این فرصتی که در اختیار داشتم تنها نبودم و دخترم کارگردانی نمایشی را به عهده داشت.
بازی رایانهای به نام «بالهای تاریکی» را ساختم که در نرم افزارهای موبایل میتوان با آن بازی کرد. این بازی در ایران مقام اول را از سمت بنیاد ملی بازیهای رایانهای کسب کرد و در خارج از کشور دوم شد.
این بازی معمای پلیسی است که در آن یادی از دهه شصت داشتیم و طی آن بازیگرها دزدیده میشوند و از طریق معمای پلیسی آن را پیدا میکنند.
کودکان دهه شصت با دیدن شما چه می گویند؟
خوشحالم که در ایران غریب نیستم و حتی برخی افراد که مرا در خیابان میبینند با نشان دادن من به بچههای خود میگویند که ایشان عمو قناد است که برای زمان کودکی ما برنامه اجرا میکرد;باعث خوشحالی من است و همیشه از این بابت خدا را شاکر بودهام و دوست ندارم نعمتی که خداوند به من عطا کرده است را به راحتی از دست بدهم.