«پیرمرد صد سالهای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد» این اسم برای یک کتاب، آنقدر عجیب هست که به صورت مستقل، خواننده را به مطالعهاش ترغیب کند یا شاید هم توی ذوق کسی بزند؛ شبیه همان اتفاقی که برای پنج ناشر سوئیسی افتاد و این شانس را نصیب ناشر ششم کرد تا یکی از پرفروشترین و محبوبترین رمانهای جهان را از آنِ خود کند.
در سومین ایستگاه معرفی کتاب؛ باز هم با یک نویسندهی توانمند سوئدی روبرو هستیم که در نخستین تجربهی نویسندگیاش در زمینهی رمان؛ شگفتیِ بزرگی را در سال 2009 رقم زد.
«یوناس یوناسون» متولد 1961 در سوئد است که پیش از نویسندگی رمان، یک شرکت تهیهی برنامه تلوزیونی داشت و پیشتر از آن هم تجربهی روزنامهنگاری را از سر گذرانده بود. او که ابتدا با رمان «پیرمرد صد ساله ...» معروف شد؛ تاکنون چهار رمان را به چاپ رسانده است. از بین رمانهای یوناسون، دو اثر به فارسی ترجمه شده است.
ماجرای کتاب
باید بگویم که شما با کتاب متفاوتی روبرو هستید. اگر جزو کسانی هستید که بر اساس «ژانر» به مطالعه میپردازند؛ باید بدانید که شما با یک ژانر ترکیبی روبرو خواهید بود. ابتدای مطالعه شاید تصور کنید که با یک داستان پلیسی و جنایی روبرو هستید؛ امّا قالب طنزِ ماجرا، به سرعت نظرتان را عوض میکند. وقتی کمی پیش بروید، مسائل سیاسی و تاریخ قرن بیستم هم به چشمتان میخورد. شاید کمی گیجکننده به نظر برسد؛ اما خیلی ساده است! این دقیقاً مثل شخصیت اول داستان، یعنی «آلن کارلسون» است؛ «ساده و گیج کننده»!
زندگی و ماجراهایی که آلن کارلسون با خود به همراه دارد؛ هم باعث سرگرمی و خندهی شما میشود و هم نکتههایی از شیوههای تفاهم و تعامل را به شما میآموزد. نوع نگاهِ آلن کارلسون به زندگی و اتفاقاتش، اگرچه شاید با اغراقهای داستانی همراه شده باشد؛ امّا زاویهی دیدِ جدیدی پیشِ رویِ شما خواهد گشود.
با هم چند پاراگراف ابتدایی این کتاب را مرور میکنیم:
«شاید پیش خودتان فکر میکنید باید زودتر فکرهایش را میکرد و آن قدر مرد بود که به بقیه بگوید چه تصمیمی گرفته است. اما آلن کارلسُن هیچ وقت آدمی نبود که مسائل را خیلی سبک سنگین کند. این فکر هم درست لحظاتی پیش به ذهن پیرمرد رسیده بود؛ لحظاتی پیش از این که پنجرهی اتاقش را در طبقهی همکفِ «خانهی مردمان پیر» در شهر مالم شوپینگ باز کند، بیرون برود و پایش را روی چمن گلکاری شده پایین پنجره بگذارد. البته بیرون جهیدن از پنجره به اندکی تلاش نیاز داشت، چون آلن پیرمردی صدساله بود. در واقع درست همین امروز صدساله میشد.کمتر از یک ساعت دیگر جشن تولدش در سالن اجتماعات خانهی سالمندان آغاز می شد...».
بیرون پریدن از پنجره، تازه شروع ماجرای هیجانانگیزی است که باورش سخت است. سفرها و تعاملات آلن کارلسون با افرادی که شما میشناسید و یا اسمشان را شنیده اید، باعث تعجبتان خواهد بود. جالب است بدانید که کارلسون در طول ماجراهایش، سفری به ایران هم دارد و اتفاقات جالبی در تهران برایش رخ میدهد.
پیشنهاد میکنم که به دلیل تنوع افراد و شخصیتها؛ سعی کنید این کتاب را پیوسته بخوانید و ترجیحاً فاصلهی زمانی بین مطالعههایتان بیشتر از یک روز نباشد.
همانطور که در معرفی کتاب قبل هم گفتم؛ برای ارتباط با یک کتاب و قرار گرفتن در جریان آن، ابتدا باید کمی صبوری به خرج دهید و زود جا نزنید. بعد از این که کمی با ماجرای کتاب همراه شدید، از مطالعهی آن لذت بیشتری خواهید برد.
کتاب «پیرمرد صدساله ...» تا کنون به 35 زبان ترجمه شده است. از این کتاب سه ترجمه به فارسی وجود دارد که سومین ترجمه اش، همین امسال (1397) به بازار آمد. نسخه ای که من مطالعه کردم؛ ترجمهی خانم «شادی حامدی» است که انتشارات «به نگار» آن را به چاپ رسانده و توانسته وسواس ترجمهایِ مرا اقناع کند.
خب! حالا همه چیز برای مطالعهی یک کتاب سرگرم کننده آماده است.
اگر این کتاب را مطالعه کردید؛ حتماً نظرات خود را با ما در ذیل همین مطلب به اشتراک بگذارید.