خاطرات اسیر نوجوان ایرانی احمد یوسف زاده از اردوگاههای عراق با عنوان "آن بیست و سه نفر: به تازگی با چاپ شصتم روانه بازار نشر شد.
"آن بیست و سه نفر" حاوی خاطرات بیست و سه نوجوان است که توسط ارتش بعث، در عملیات بیت المقدس به اسارت درآمدند و دیکتاتور عراق سعی داشت از این نوجوانان برای ایجاد جنگ روانی علیه ایران استفاده کند.
همزمان با دهمین سالگرد سفر حضرت آیت الله خامنهای به استان کرمان از تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر کتاب «آن بیست و سه نفر» نیز رونمایی شد.
متن این تقریظ که طی مراسمی با حضور جمعی از پیشکسوتان عرصهی ایثار و شهادت، نویسندگان و فعالان حوزهی ادبیات مقاومت و مسئولان و شخصیتهای استانی و کشوری و لشکری در حسینیهی ثارالله شهر کرمان از آن رونمایی شد، به شرح زیر است:
در روزهای پایانی ۹۳ و آغازین ۹۴ با شیرینی این نوشتهی شیوا و جذاب و هنرمندانه، شیرینکام شدم و لحظهها را با این مردان کم سال و پرهمت گذراندم. به این نویسندهی خوش ذوق و به آن بیست و سه نفر و به دست قدرت و حکمتی که همهی این زیبائیها، پرداختهی سرپنجهی معجزهگر اوست درود میفرستم و جبههی سپاس بر خاک میسایم.
یک بار دیگر کرمان را از دریچهی این کتاب، آنچنان که از دیرباز دیده و شناختهام، دیدم و منشور هفت رنگ زیبا و درخشان آن را تحسین کردم.
یکی از اتفاقات منحصربه فرد در کتاب «آن بیست و سه نفر» ماجرای دیدار با صدام و سوءاستفادهی تبلیغاتی از آنهاست. صدام با دیدن فیلم نوجوانان ایرانی اسیرشده، تصمیم میگیرد تا شکستی را که در صحنهی نبرد در حال شکلگیری برای ارتش اوست، با یک ضربهی تبلیغاتی به جبههی مقابل جبران کند و اینگونه وانمود کند که جمهوری اسلامی کودکان را به زور به میدان جنگ میآورد. به همین منظور دیداری را با آنان تدارک میبیند: «با تندی از ما خواستند بلند شویم و بایستیم. ایستادیم، بی آنکه بدانیم برای چه میایستیم. از پشت سر صدای پا کوبیدن نظامیان بلند شد و عکاسها بهسمت صداها هجوم بردند. از فاصلهی دور دیدیم مردی با لباس نظامی، دست دخترکی سفیدپوش را گرفته و دارد بهسمت ما میآید... مرد به ما نزدیک و نزدیکتر میشد. حالا او را کاملا میدیدیم که لبخند میزد و بهسمت صندلی شاهانه میرفت. او صدام حسین بود؛ رئیس جمهور عراق. دنیا انگار روی سرمان خراب شد. ما در قصر صدام بودیم. مردی که شهرهایمان را موشکباران و به خاکمان تجاوز کرده بود. او جوانان وطنمان را کشته بود و در آن لحظه چشم در چشم ما در فاصلهی چندمتریمان داشت لبخند میزد و ما هیچ کاری نمیتوانستیم بکنیم؛ جز اینکه مثل همیشه گره در ابروان بیندازیم، که یعنی ما از حضور در کاخ رئیس جمهور عراق شادمان نیستیم.
لازم به ذکر است این کتاب در بهمن ماه ۱۳۹۳ در ۴۰۶ صفحه منتشر شد و در کمتر از ۴ سال ۱۴۷ هزار و ۵۰۰ نسخه از این کتاب به فروش رسید و به تازگی با چاپ شصتم منتشر شد.