سینمای ایران در سطح مدیریتی همواره با چالش های فراوانی همراه بوده است به نحوی که از ابتدای انقلاب اسلامی شاید کمتر دوره ای را بتوان یافت که نگاه انقلابی در عرصه سیاستگذاری سینمای کشور جاری و ساری شده باشد.
مهمترین چالش سینما جدایی از بطن جامعه و مردم است، مردمی که انقلاب وامدار آنهاست و امروز بقا و دوام و صلابت کشور عزیزمان ایران نیز به حضور همین مردم در صحنه های اجتماعی وابسته است. چه می شود که با این نقش عظیم مردم در فرآیندهای انقلاب، سینما نه تنها قرابتی با آن ندارد، بلکه بعضا در مسیری متفاوت در حال حرکت است؟
برخی پاسخ این پرسش کلیدی را در این می دانند که مردم هیچ گاه به سینما اعتماد نکردند و سراغ آن را نگرفتند و سینما هم متقابلا کار خود را کرده است. این پاسخ دور از ذهن نیست و شاید با نگاهی دقیق تر بتوان دریافت که مدیریت های سینما در دوره های مختلف تمایلی نداشته اند تا جریان مردمی و نگاه انقلاب ناظر بر سینما شود، چنانچه هر زمان جریانات مردمی با نگاه های ارزشی ناظر سینما شدند، فضای مطالبه گری از مدیران سینمایی و سینماگران ایجاد شد و جریان سینما را مجبور به تحرک نمود.
در همین راستا هرگاه در سینما نیز مدیرانی انقلابی و ارزشی پای در عرصه گذاشته اند –هرچند اندک زمانی- از چنین فضایی استقبال نمودند و با به جان خریدن چالش ها، برای اصلاح فرآیندهای موجود در تولیدات سینمایی، مردم را در جریان واقعیت های سینمای ایران قرار دادند. اما در مقابل هرگاه مدیرانی با نگاه به ریل های پوسیده و جریانات منحرف خانه کرده در سینما بر مسند مدیریت نشستند – آنچه عموما در سینما جاری بوده است- تلاش نمودند با بستن فضا و محصور نمودن واقعیات، آرامشی غیرواقعی بر سینما حاکم کنند و در این فضا چند صباحی مدیریت خود را به سلامت به سر برند.
چه بسا بسیاری از فیلم های بازمانده از نمایش در جشنواره فیلم فجر، در فضایی مناسب تر از فیلم های حاضر در جشنواره، پا به صحنه اکران گذاشتند. این بدان معناست که این فیلم ها تنها نمی بایست در زمان جشنواره دیده می شدند و نباید برای آنها خبرسازی منفی صورت می گرفت! و همان شد که برآیند فیلم های اکران شده در یک سال پس از جشنواره نشانی از ولنگاری فرهنگی داشت، در حالیکه چنین نمودی از جشنواره پاستوریزه شده فیلم فجر به مردم، رسانه ها و متولیان فرهنگی منعکس نگردیده بوددر طول سالیان گذشته جشنواره فیلم فجر به خاطر برگزاری در ایام جشن مردمی دهه فجر، مسیری از فضای بسته سینما به بیرون باز کرده و توانسته توجهات مردمی را به سینما و تولیدات آن معطوف نماید و همین امر باعث می گردد این رویداد به مهترین تابلوی اعلانات برای سینمای ایران بدل گردد.
شاید به همین جهت باشد که تلاش های زیادی صورت گرفت تا جشنواره فیلم فجر را از اهمیت بیندازد، تبدیل به جشنی خنثی کند، بخش هایش را از هم جدا کند، زمانش را تغییر دهد و یا جای آن را با جشن خانه سینما عوض نماید و هزاران ترفند ریز و درشت دیگر، تا فضای بسته سینما به روی جریان واقعی مردم و انقلاب باز نگردد!
در همین راستا تدبیر دولتمردان بی امید دولت یازدهم، در سال آخر مدیریتشان، سازی متفاوت کوک کرد تا خنثی سازی و پاستوریزه کردن جشنواره فیلم فجر به شکلی جدید پیگیری شود و آنچه در جشنواره فیلم فجر به عنوان تابلوی تولیدات یک سال سینمای ایران نمایان می شود، آراسته گردد و در انظارهای مردمی و رسانه ای گل و بلبل نمایان شود تا مبادا صدای انتقادی از کسی برآید.
به طور نمونه در جشنواره ۳۵ بسیاری از فیلم های ابهام دار از هرگونه نمایش بازماندند. برخی به گاوصندوق ها سپرده شدند و برخی دیگر تنها از نمایش در جشنواره بازماندند و برخی دیگر از تغییرهای پایان بندی فیلمشان در نشست های مطبوعاتی گلایه کردند. این را مقایسه کنید با آنچه در سالیان متوالی در جشنواره رخ می داد و حتی اگر فیلمی بعدها امکان نمایش عمومی نمی یافت، در آن اکران می شد.
این مدل رفتاری تا حدودی برای این مدیران گرفتار در بحران موثر بود، چه بسا باعث شد حجم انتقادات از مدیریت ناکاربلد سینما در آن زمان به پایین ترین سطح خود تنزل یابد، ولی موضوع در همین جا خاتمه نیافت. چه بسا بسیاری از فیلم های بازمانده از نمایش در جشنواره فیلم فجر، در فضایی مناسب تر از فیلم های حاضر در جشنواره، پا به صحنه اکران گذاشتند. این بدان معناست که این فیلم ها تنها نمی بایست در زمان جشنواره دیده می شدند و نباید برای آنها خبرسازی منفی صورت می گرفت! و همان شد که برآیند فیلم های اکران شده در یک سال پس از جشنواره نشانی از ولنگاری فرهنگی داشت، در حالیکه چنین نمودی از جشنواره پاستوریزه شده فیلم فجر به مردم، رسانه ها و متولیان فرهنگی منعکس نگردیده بود.
سال ها مدیران سینمایی در پی ایجاد مشوق برای حضور فیلمسازان در جشنواره فیلم فجر بودند ولی مدیران سینمایی دولت دوازدهم به جای ایجاد مشوق های لازم برای زمینه سازی تقاضای حضور حداکثری فیلمسازان در جشنواره، تنها تلاش کردند ظواهر را در حد یک جشن حفظ نماینددر آستانه سی و ششمین جشنواره فیلم فجر به نظر می رسد تجربه دوره سی و پنجم در شکل و شمایلی متفاوت و با رنگ و لعاب های عوام فریبانه، مجددا در حال رخ دادن است!
تاکید مضاعف برگزار کنندگان جشنواره بر حضور تنها ۲۲ فیلم که با شعارهایی همانند توجه به آیین نامه و یا قاطعیت در تصمیم گیری؛ و یا شکستن طیف های رسانه ای در سالن های متفرق و کم تعداد پردیس ملت و ... همه نشانه هایی از تداوم همین فرآیند است. روندی که باعث می شود دیگر جشنواره فیلم فجر تابلویی برای نشان دادن واقعیت های جاری در سینمای ایران نباشد و تنها بدل به دورهمی یا جشنی پرتمطراق شود که تعدادی محدود فیلم دستچین شده در آن نمایش یابد!
به یقین واقعیت سینمای ایران این ۲۲ فیلم نخواهد بود و نمی توان جریان فیلمسازی را با آن ارزیابی کرد، با چند فیلم محدود از کارگردانان فیلم اولی نمی توان فهمید فیلمسازان اولی با چه نگاهی به عرصه فیلمسازی پای گذاشته اند، حقیقتا ۲۲ فیلم کجای اکران یک سال سینمای ایران را خواهد گرفت و این فیلم ها چه مزیتی در اکران خواهند یافت؟ قطعا نمی توان فهمید که سال آینده در اکران شاهد چه جریانی خواهیم بود و تاثیرات فرهنگی آن در جامعه چه خواهد بود؟ و در کل نمی توان فهمید مدیریت بدون راهبرد سینمای ایران چه بلایی سر آن آورده است.
سال ها مدیران سینمایی در پی ایجاد مشوق برای حضور فیلمسازان در جشنواره فیلم فجر بودند ولی مدیران سینمایی دولت دوازدهم به جای ایجاد مشوق های لازم برای زمینه سازی تقاضای حضور حداکثری فیلمسازان در جشنواره، تنها تلاش کردند ظواهر را در حد یک جشن حفظ نمایند و شرایطی ایجاد کنند که در اقدامی جدید به غیر از فیلمسازانی که آثارشان را اصلا به جشنواره ارایه ندادند، برخی دیگر پس از ارایه فیلمشان، از حضور در جشنواره انصراف دهند!
اگر مدیران سازمان سینمایی در مدل رفتاری خود تجدید نظر نکنند، خواسته یا ناخواسته سینمای کشور را تبدیل به مردابی خواهند نمود که کافی است کمی روی آن برهم خورد تا دیگر امکان نفس کشیدن هم در کنار آن مقدور نگردد!بله؛ به نظر می رسد جشنواره ۳۶ فیلم فجر هم در حال پاستوریزه شدن است، نه بدان معنا که تولیدات یک سال سینمای ایران پاستوریزه شده است، بدان معنا که در نگاه مردم، رسانه ها و متولیان فرهنگی انقلاب همه چیز خوب دیده شود و انتقادی ایجاد نشود، همه چیز با نمایی از همکاری و همیاری و همراهی تصویر گردد، ولی در طول سال آثاری عرضه، اکران و تبدیل به خوراک فرهنگی شود که هیچ سنخیتی با تصویر ذهنی ایجاد شده از جشنواره فیلم فجر نداشته باشد.
این نوع مدیریت بر سینما نه تنها هوشمندانه نیست بلکه قطعا خسارات آن سالها بر فضای سینمای کشور حاکم خواهد شد. بزرگترین آفت این نوع مدیریت پرورش نفاق و پنهان سازی حقایق جریان جاری بر سینمای کشور است، موضوعی که قطعا فاصله جریان واقعی مردم و انقلاب را از سینما روز به روز بیشتر خواهد کرد و بازگشت از این مسیر انحرافی به راحتی مقدور نخواهد شد.
اگر مدیران سازمان سینمایی در مدل رفتاری خود تجدید نظر نکنند، خواسته یا ناخواسته سینمای کشور را تبدیل به مردابی خواهند نمود که کافی است کمی روی آن برهم خورد تا دیگر امکان نفس کشیدن هم در کنار آن مقدور نگردد!