نگاهی به آخرین فیلم فریدون جیرانی

فریدون جیرانی هنرمندی است که کار خود را سال ۱۳۵۱ با بازی در نمایش «عصمت»  آغاز کرد و سال ۱۳۵۲ در سینمای آزاد مشهد عضو شد. جیرانی حضور در سینمای حرفه‌ای را در سال ۱۳۶۰ با نوشتن فیلمنامه فیلم «آفتاب نشین‌ها» تجربه کرد و در مطبوعات در نقش منتقد نیز فعالیت داشت. او همچنین سردبیری در مجله سینما را در کارنامه خود دارد و در عرصه سینما تجربیات موفقی چون فیلم‌های «قرمز صورتی» و «شام آخر» از سر گذرانده و حالا به فیلم «خفگی» رسیده است.

فیلمی که توانسته به هماهنگی درستی در وزنه فرم و محتوا برسد، هماهنگی که بارز ترین مصداق آن در یکی از اجزای فرم و صورت فیلم یعنی رنگ نور نمایان است، جیرانی برای مخاطب دنیایی را خلق کرده که همه اجزایش در یک راستا برای رسیدن به فضایی سرد و مالیخولیایی می‌رسد تا شخصیت‌ها در این فضا بهتر بتوانند از خفگی درونیاتشان بگویند و تاثیر بیشتری بر مخاطب بگذارند.

در همین فضا نبود برق و تاریکی مطلق، در خانه هایی که قصه فیلم در آن‌ها روایت می شود خود به شکل یک مفهوم و موتیف در فیلم تکرار می‌شود تا تاریکی ذهن شخصیت‌ها در برابر ارتباط‌های اجتماعی شان بهتر و در لایه زیرین و به اصطلاح زیر متن فیلم خود را با زبان سینمایی نشان دهد و تا جایی در روایت داستان جا بیفتد که مخاطب کامل با یاس و افسردگی جاری در شخصیت ها آشنا می شود و به لایه های پنهان و حتی ترسناک شخصیت ها می رسد و این همان نکته ای که در سینمای ایران سالهاست بسیار کمیاب  بوده و هست، به شکلی که در بسیاری از فیلم های سینمای ایران در سال های اخیر آشنایی مخاطب با شخصیت ها تنها از طریق محتوا و دیالوگ ها انجام می گیرد و نه صورت ظاهری و فرم فیلم.

جدا از این، در فضای وهم و سردی که فیلم به درستی از آن استفاده می کند روایت با انگیزه شخصیت ها جلو می رود و در این میان می توان از همین نکته پاسخ انتقاد بسیاری را به این فیلم مبنی بر کند بودن ریتم داد که ، این کندی خود نوعی ویژگی و شخصیت در فیلم است، اتقاقات به کندی در فیلم می افتد اما این کندی رابطه ی مستقیم با شخصیت هایی دارد که همه آنها از نوعی  سرگشتگی  خاص  رنج می برند  سرگشتگی هایی که کامل از درونیات انها سرچشمه می گیرد، شخصیت هایی که جهان پیرامونشان سرشار از تضاد های فراوان و سوال های پیچیده اجتماعی و فلسفی و روان شناختی است که مات مبهوت تنها می توانند به  آنها زل بزنند و پاسخی برایشان پیدا نکنند، شخصیت هایی که  برون گرایی کمی دارند ودر ذهن شان تنها عقده هایی سرکوب شده در تلاطم  و جریان است، اما فیلمساز با کارگردانی پخته اش با جزییات تمام، آگاهانه اتفاقات را به قصد به کندی برای مخاطب تشریح می کند، تا مخاطب هرچه بیشتر و محکمتر با شخصیت ها همراه شود، مثال این ادعا سکانس برخورد مسعود با پسر خاله اش است ، دراین سکانس با جزییات و میزانسنی و طراحی صحنه مناسب بافضای فیلم، رابطه و اتفاقات نسیم و مسعود نمایان می شود اما با ریتمی کند، کندی که در کل جریان فیلم زبانی است که آگاهانه به وی‍‍‍ژگی فیلم تبدیل می شود و شاید برای مخاطب امروز سینما کمی دشوار باشد که باحوصله بنشیند و این نوع فیلم ها راببیند اما جیرانی با جسارت این ریسک را می کند و پل ارتباطی فیلم اش با مخاطب را این گونه انتخاب می‌کند و همین باعث می‌شود مخاطب امروز با این نوع فیلم آشنا شود و به شکلی مخاطب سازی صورت گیرد .

«خفه گی» در وزنه بازیگری هم کارنامه بازیگرانش را ارتقا داده، الناز شاکردوست و نوید محمدزاده با انبوه نقش های مشابه شان را در سینمای ایران  را اگر در مقایسه ای کوتاه مورد پرسش قرار دهیم پیشرفت هر دو را می توانیم ببینیم، شاکردوست با ابزاری که این بار فراتر از چهره اش است با صورتی که برایش خلق شده بسیار بهتر و بدیع از چهره اش برای ارتباط با مخاطب استفاده کرده و محمد زاده هم در نقش مسعود با آن صورت سنگی و سردش و بازی در نقش بیماری روانی در شخصیت اش به درستی توانسته با دیالوگ‌های کوتاه و آرامش ترسناک چهره‌اش به قاتلی متفاوت و دوست داشتنی در فیلم تبدیل شود.

شخصیتی که با چهره محمدزاده می توان به لایه ها زیرین و و ترسناک شخصیتش پی برد و این همان نکته ای است که مخاطب را بیشتر و جذاب تر به طرف این شخصیت می کشاند و تضاد درونی که در این شخصیت جاری است را بهتر نمایان می کند.

«خفه گی» در کل توانسته در بازار سینمای ایران که مخاطب با سلایق مختلف نمی تواند حق انتخاب زیادی در انتخاب فیلم داشته باشد، به فیلمی متفاوت تبدیل شود ، فیلمی که مخاطب علاقه مند به فیلم های در فضای ترس (البته خفگی نمی تواند در ژانر فیلم های وحشت و ترس گنجانده شود بلکه بیشتر فیلمی روان کاوانه است ) و روانشناختی می توانند پس از سالها در سینمای ایران این نوع فضا را با فیلمی ساختارمند و با کارگردانی درست تجربه کند.