فریدون جیرانی، چهره نامآشنای نسل سوم سینمای ایران که علاوه بر نویسندگی، کارگردانی و تهیهکنندگی، تجربه اجرا در تلویزیون و فعالیت در مطبوعات را دارد. وی پس از اجرا و سردبیری برنامه «هفت»، همچون سابق به فیلمسازی و تهیه برنامهای سینمایی همت گمارد و در حال حاضر اجرای برنامه «سی و پنج» را به شکل اینترنتی شنبهشبها به عهده دارد؛ فضایی که به نظر میرسد تریبون آزادتری را برای گپ و گفت با هنرمندان فراهم کرده تا از دغدغهها و حالوهوای سینمای این روزها سخن بگویند. فیلمساز محبوب قصهگوی سینمای ایران اینبار نگاه و شرایط جدیدی را در آخرین فیلم سینمایی خود تجربه کرده است. تریلری جنایی که در فضای سیاه و سفید و متفاوتتر از سایر آثار او و با المانهای سینمای نوآر روایت میشود. جسارت کارگردان در عدم پیروی از کلیشههای رایج این روزهای سینمای ایران نکته قابل توجهی است که نشان از تمایل او به تجربه ژانرهای دیگر در سینما دارد.
آغاز فعالیت هنری شما پیش از انقلاب از چه زمانی آغاز شد؟
من متولد شهر کاشمر هستم و تا ٦ سالگی در مشهد و از ٧ تا ١٦ سالگی در تربتحیدریه بودم. از سال ١٣٤٧ که حدود ١٧ سال داشتم تا سال ١٣٥١ در مشهد زندگی کردم تا اینکه در سال ١٣٥١ برای تحصیل در دانشکده به قزوین رفتم و سال ١٣٥٤ به تهران آمدم و خبرنگار روزنامه اطلاعات شدم. در شهرستان اداره برنامه تئاتر بود که همه هنرمندان امروز مانند غلامرضا موسوی، بیژن امکانیان، مهدی صباغزاده و همه همنسلان امروز من در سینما به این اداره آمدند که کلاس تئاتر داشت. البته رضا کیانیان نیز در تیم جداگانهای کار انجام میداد. رییس کل اداره برنامه تئاتر آقای لطفی مردی باسواد بود که همچنان در مشهد زندگی میکند.
از آن زمان به شکل جدیتر وارد عرصه ساخت فیلم کوتاه و مطبوعات شدید؟
در مشهد دو فیلم کوتاه با نامهای «ثانیههای بسته» و «بیژن و خیال و کفش» و پس از آن در قزوین فیلم کوتاه «اجازه هست آقای فلینی» را ساختم که پس از آن فیلم کوتاه نساختم و به تهران آمدم. آن زمان بیژن امکانیان منتقد روزنامه اطلاعات بود که مرا به آقای مجابی معرفی کرد و مسوولیت گفتوگوها به عهده من قرار گرفت و به تدریج به سرویس هنری آمدم و در اواخر سال ١٣٥٥ مسوولیت یک صفحه هنری در انتهای روزنامه به عهده من بود.
با وجود ساخت آثار بیشمار و متعدد در کارنامهتان، اما به عقیده منتقدان در چند سال اخیر فیلم سینمایی «من مادر هستم» که درگیر جنجالهای فراوانی هم شد کار قابل قبولتری در مقایسه با آثار دیگر شما بوده و اکنون نیز فیلم سینمایی «خفهگی» را میتوان کاری موفق در این چند سال دانست که به همین تناسب عدهای هم فیلم را دوست نداشتند. «خفهگی» چه جایگاهی در کارنامه کاری شما دارد؟
به هر حال از هر فیلمسازی درباره آثارش بپرسند بیشک میگوید آخرین فیلم خود را دوست دارم که طبیعی است. خفهگی را به عنوان فیلمی که تجربه، شرایط و موقعیت تازهای را برایم فراهم کرد بیشتر از فیلمهای دیگر دوست دارم، اما به معنای این نیست که فیلمهای دیگر را دوست ندارم. میتوان گفت «خفهگی» آخرین نگاه و تجربه تازه من به حساب میآید که طبیعتا بیشتر دوست دارم.
هر فیلمی که بتواند در هر دورهای جریانی را بسازد ماندگار میشود و فیلمی که جریانساز نباشد باقی نمیماند. فیلم «قرمز» در شرایطی اکران شد که جامعه در حال تغییر بود و فضا و شرایط تازهای وجود داشت، در اجتماع تحولات جدیدی در حال رخ دادن بود و جامعه به سمت آزادیهای اجتماعی و مدنی میرفت. به این دلیل فیلم سینمایی «قرمز» در آن سال تبدیل به فیلمی جریانساز از نظر شخصیتها شد.
گاهی فیلمسازان مولف همنسل شما و حتی پیشتر که جریان و نگاه و سبک خاصی را در فیلمسازی را دنبال میکنند، به فراخور زمان نمیتوانند رضایت مخاطبان را در سینمای امروز کسب کنند و به نازل شدن کیفیت آثارشان متهم میشوند. آیا در مقوله فیلمسازی تاریخ انقضایی به فراخور بالا رفتن سن وجود دارد؟
مساله سن نمیتواند باشد و به نظرم تفکر فیلمساز مهم است. باید دید تفکر فیلمساز تا چه اندازه با جامعه امروز همراه است و چقدر میتواند فضا، شرایط و حتی سینمایی که نسل جوان و تازه میخواهد را درک کند. امکان دارد تفکر فیلمساز ٨٠ سالهای مثل کلینت ایستوود با جامعه همراه باشد و تفکر فیلمساز ٥٠ سالهای با جامعه همراه نباشد و نتواند فیلم بسازد. به هر حال این موضوع به شکل طبیعی در میان نسلهای مختلف فیلمسازان اتفاق میافتد، بسیاری از فیلمسازان نتوانستند همچنان خود را حفظ کنند و باید پذیرفت که فیلمسازی کار بسیار سختی است. فیلمساز باید خود را حفظ کند و من هم تلاش کردم تا امروز خود را حفظ کنم و باقی بمانم.
اما با وجود حفظ فیلمساز در زمانه خویش، گاهی توالی نوعی از سبک فیلمسازی باعث تکرار نگاه هنری شما میشود که جوابگوی نیازهای مخاطبان نسل تازه سینما نیست و کار را زیرسوال میبرد!
تکرار مهم نیست، مهم این است که فیلمساز فیلم بسازد، سرمایهگذار بیابد و در نهایت بتواند فیلم را اکران کند. در حال حاضر یک نسل به آسانی نمیتواند فیلم بسازد و به هر حال ما فیلمساز دولتی نیستیم تا دولت بودجهای برای فیلمسازی به ما بدهد، بنابراین از بخش خصوصی کمک میگیریم. در بخش خصوصی نیز سرمایهگذار باید فیلمساز را بشناسد تا بتواند کار را سرمایهگذاری کند. ادعایی ندارم که سالی یک فیلم ساختم ولی خدا را شکر تا امروز فیلمهایی ساختم و شرایط فیلمسازی من در این مدت ضربه نخورده است و حتی فیلم سینمایی «خفهگی» بسیار کمک کرد تا شرایط فیلمسازی من ادامه پیدا کند. در نهایت زمانی هم فرا میرسد که فیلمساز، دیگر فیلمی نمیسازد و این موضوع طبیعی است.
شما فیلمساز گونه کلاسیک و داستانی هستید که با وجود دغدغه جذب مخاطب که مستلزم این نوع سینما است، از نمایش علایق تصویری خود و فضاها و المانهایی که به نوعی امضای شما در کارهایتان است به شکل پیوسته در کارهایتان بهره میبرید!
من فیلم داستانی میسازم و اجازه نمیدهم تا قاعده فیلمنامهام از قاعده کلاسیک خارج شود. به دنبال ساخت سینمایی هستم که قهرمان دارد، البته قهرمان لزوما به این معنا نیست که کار ارزشمند بکند، بلکه قهرمان میتواند صحرا مشرقی هم باشد. قهرمانی که از نقطه «آ» به نقطه «ب» میرسد و قصهای برای تعریف کردن دارد. در فیلم سینمایی «خفهگی» هم تلاشم را کردم تا تماشاگر را حفظ کنم. به هر حال هر انسانی تمایل دارد علاقههای شخصی خود را در کارهایش بگنجاند و به عنوان یک فیلمساز علایقم را در سینمایی قرار میدهم که تماشاگر ببیند. به شکل کلی دغدغه تماشاگر را دارم، چون سینمای داستانی دغدغه مخاطب دارد.
در فیلم سینمایی «خفهگی» و از جایی که داستان آشنایی مسعود و صحرا آغاز میشود، شاهد ملودرامهای سطحی و تکراری پیش از این در فیلمها میشویم و حتی ریتم فیلم در بخشهایی بسیار کند میشود!
فیلمی که در همه سینماها نمایش داده شد که به نظرم داوران نیز آن نسخه را دیدند ١٢٠ دقیقه بود. در جشنواره فیلم فجر و برای اهالی رسانه در برج میلاد ١٠٥ دقیقه نمایش داده شد و در نهایت نسخه امروز ١٠٧ دقیقه است که حدود ٨ دقیقه از آن کم شد. بطور کلی هدف ما ساخت ملودرام نبود و سعی کردیم خود را در این زمینه کنترل کنیم تا به ملودرام تبدیل نشود، با این حال تمایل داشتم تا شخصیتها ریتم تند نداشته باشند و بیشتر قصه تند باشد.
در همه آثارتان شخصیتی ثابت با عنوان «مشرقی» به طور پیوسته وجود دارد که بعضا قهرمان فیلم هم میتواند باشد. خلق و تکرار شخصیتی با این نام با چه هدفی صورت میگیرد؟!
در دوران کودکی ناظمی در مدرسه تربت حیدریه داشتم که انسان بسیار خوبی بود. به هر حال همیشه در اذهان از ناظم مدرسه تصویر خشونت، ترکه بهدست و انسانی که کتک میزند و داد میکشد و بچهها را تنبیه میکند وجود دارد، اما تصویری که من از آن ناظم با قدی متوسط و کمی چاق از کلاس اول تا ششم در ذهن دارم برخلاف همه این توضیحات بود که نام فامیل او مشرقی بود. به نظرم پسران و فامیل او هنوز در مشهد زندگی میکنند که انشاءالله هرجا هستند سلامت باشند. این فامیلی را در فیلم «قرمز» روی یکی از شخصیتهای فیلم گذاشتم و از آنجا این عنوان فامیلی را در فیلمهای دیگر مانند، لیلا مشرقی در فیلم سینمایی «صورتی»، هستی مشرقی در فیلم سینمایی «قرمز»، علی مشرقی در فیلم سینمایی «آب و آتش»، مهین مشرقی در فیلم سینمایی «شام آخر» و... تا امروز صحرا مشرقی در فیلم سینمایی «خفهگی» تکرار کردم. در واقع همه مشرقیها حرف فیلم هستند.
فضایی که برای روایت «خفهگی» انتخاب شده اعم از بیرنگی، بازی با نور و سایه سکوت مطلق تیمارستان، صدای آزاردهنده لولاها و درها، همه نشانههایی از نگاه شما به سینمای نوآر دارد. حتی نگاهی هم به سینمای آلفرد هیچکاک به سبب حس تعلیق و غافلگیری دارید! آیا میتوان نوآر را ژانری مستقل دانست یا مجموعهای از فیلمهاست؟
نوآر زیر ژانر سینمایی است که از دل فیلمهای پلیسی و گنگستری بیرون میآید. ژانر جنایی کمکم در سینمای امریکا در دهه ٥٠ با رمانهای سیاه پیوند خورد؛ رمانهایی که نگاه اجتماعی به مسائل داشتند و پلیسی مانند کارآگاه آگاتاکریستی نداشتند. معمولا کارآگاههایی آسیبپذیر چون مارلو دارند که دچار مشکلات اقتصادی هستند و با این حال با مسائل اجتماعی جامعه مواجه میشوند، در واقع در این فیلمهای پلیسی زیر پوست شهر نشان داده میشود که از دل آن نوآر یا پلیسی سیاه بیرون میآید که معمولا قهرمانان زن فتان اغواگری دارد که دست به جنایت میزنند. همه فیلمهای پلیسی به شکلی متاثر از سینمای هیچکاک بوده و هیچکاک خود سر فصلی در سینمای ژانر دلهره است که از سینمای او هم تاثیر گرفتیم.
به اقتضای فضای خاص حاکم بر فیلم «خفهگی» و نوع گریم و پوشش شخصیتها که قرار است مخاطب در یک بیزمانی و مکانی مطلق به سر ببرد، اما نمایش امکانات امروزی تناقضی حاصل از زمان و مکان را برای تماشاگر در فیلم ایجاد میکند!
فیلم قرار نیست از زیر سقف خارج شود و تماشاگر خیابان و شهری را نمیبیند. هدف این بود که فیلم زمان و مکان نداشته باشد، اما دو نکته این موضوع را زیر سوال میبرد؛ یکی موبایل و تلگرام بود که آوازی را ارسال میکند و دیگری نام پونک که به مکان اشاره دارد. در حقیقت در زمان ساخت فیلم به این فکر کردیم که شاید اینها نگاه اجتماعی داخل مکانها را بیشتر کند، یعنی دو مساله لامکان و لازمان و نشانههای روز با هم ترکیب شده و مفاهیم دیگر هم داشته باشند.
انتقادی هم مبنی بر بازی سرد و روباتگونه بازیگران فیلم تا حد اغراق وجود داشت، حتی گریم الناز شاکردوست گریمی ساختارشکنانه در قیاس با گریمهای دیگر فیلمهایش داشت! ظاهر شدن نوید محمدزاده در نقش مردی روان پریش و خشن یادآور ناصر ملک فیلم سینمایی قرمز میتوانست باشد؟!
از ابتدا قرار بود شخصیتها بازی سرد داشته باشند که آنها را بیروح کند. الناز شاکردوست را در بسیاری از فیلمها زیبا میکردند که اینبار گفتیم او را زیبا نکنید و ایمان امیدواری هم گریم بسیار خوبی کرد. محمدرضا فروتن در نقش ناصر ملک فیلم «قرمز» شخصیت گرمتر و نوید شخصیت سردتری دارد. ما در ابتدا عنوان کردیم که نمیخواهیم نقش مسعود به ناصر ملک تبدیل شود، بلکه میخواهیم شخصیت سرد و بیروحی شود. نوید محمدزاده هم بازیگر هوشیار و بااستعدادی است و بسیار خوب کار را درک کرد. قرار بود نقش او از نقشهای دیگری که ایفا کرده بود متفاوتتر باشد چون با وجود تنش در نقشهای دیگر ولی در فیلم سینمایی «خفهگی» باید تنش درونی داشت.
المان مشترک باران و برف در فیلمهای شما همیشه وجود دارد و تکرار میشود به شکلی که گویی به تنهایی ایفاگر شخصیتی است!
بله، در فیلمهای دیگر از باران و برف به عنوان فضاسازی استفاده میکنم ولی در «خفهگی» باران مفهوم هم دارد، در فضا و شهری برفی و بارانی که باران قطع نمیشود و یادآور فضای نوآر پلیسی و جنایت است و فیلم را خفهتر جلوه میدهد.
چه شد به انتخاب زوج نوید محمدزاده و الناز شاکردوست در فیلم «خفهگی» رسیدید؟ گزینههای دیگری را برای این نقشها در نظر داشتید؟
انتخاب اول ما خانم بهاره رهنما بود که لطف کرد آمد و گریم شد. معتقدم وی استعداد خوبی در ایفای نقش جدی هم دارد. ولی چون بازیگر نقش اول فیلم پسر جوانی به نام امیر رضا پاشا بود، باید در کنار او بازیگری مشهورتر از بهاره رهنما قرار میدادیم که البته بهاره رهنما بازیگر مشهوری است ولی چون از سینمای کمدی به سینمای جدی میآمد برای ما ریسک بود، بنابراین به پیشنهاد دوستان الناز شاکردوست انتخاب شد تا مقابل پاشا ایفای نقش داشته باشد. پس از آن متوجه شدیم آقای پاشا نمیتواند فیلم را تکمیل کند که پولاد کیمیایی به جمع ما اضافه شد تا نقش مقابل را بازی کند و قصه را به خاطر پولاد کیمیایی تغییر دادیم. امیررضا پاشا پسر خوب و علاقهمند به بازیگری نتوانست از عهده نقش بربیاید که تصمیم به تغییر او گرفتیم و در ٤٨ ساعت بعد نوید محمدزاده به جمع ما پیوست.
پولاد کیمیایی پس از اکران فیلم در جشنواره فیلم فجر اعتراضی مبنی بر کم شدن نقشی که ایفا کرده بود و بطور کلی مغایرت نقش با فیلمنامه اول داشت که وی اخیرا صحبتهایی را درباره شما نیز گفته است!
هر آن چه پولاد کیمیایی در این مدت عنوان کرده صحیح است و فقط در یک مورد اشتباه میکند که مدعی شده ما از او سوءاستفاده کردیم که اینگونه نیست. ما پولاد کیمیایی را انتخاب کردیم تا نقشی را مقابل امیررضا پاشا ایفا کند و به نقش ایشان اضافه کردیم، حتی سناریو را تغییر دادیم. ولی وقتی آقای پاشا نتوانست از عهده نقش برآید فیلمنامه اول را کار کردیم. حتی پولاد از من اجازه خواست که دیگر در پروژه حاضر نشود و اصرار من باعث شد که دوباره به کار بیاید که اشتباه ما این اصرار بود چون اگر حضور نمییافت امروز خودش آرامش را تجربه میکرد و نقش کوتاه در فیلم نصیبش نمیشد. البته امکان اینکه نقش را بیش از این اضافه کنم، وجود نداشت و در همین حد باقی ماند. من با او همکاریهای دیگری داشتم و بازیگر بسیار خوبی است و شاید حتی دوباره با او کار کنم. از گفتوگویی که او با رسانهای در این خصوص انجام داده ناراحت نیستم، چون مثل پسر من است و به او احترام میگذارم.