«ایتالیا ایتالیا» فیلم خوشانرژی و دوستداشتنی کاوه صباغزاده از آن دست تجربیاتی است که با وجود همه ضعفهایش شما را راضی میکند که برای منقصنکردن عیش خود هم که شده، بدیهایش را کنار بگذارید.
لذت بردن از «ایتالیا ایتالیا» چیزی شبیه به لذت بردن از آدمی خوشمشرب است که گاهی هم زیاد حرف میزند و اطلاعات مشکوک میدهد، اما شما ارتباطتان را با او حفظ میکنید و از وجود گرم و متفاوت و دوستداشتنیاش لذت میبرید.
«ایتالیا ایتالیا» یک ملودرام با داستانی ساده درباره بحران یک زوج جوان است. فیلم بهگونهای پیش میرود که شما به آدمها وابسته شده و با آنها همدل و همراه میشوید و پس از این آشنایی و همدلی وارد داستانشان خواهید شد.
صباغزاده با این تمهید و به سبب لحن فیلمش شخصیتهایش را به دوستان ما تبدیل میکند و زندگیشان را شبیه به زندگی یکی از دوستانمان.
همنسلیهای من با شخصیتهای فیلم و تجربه مشترک علاقه به ایتالیا از قهوه، روبرتو باجو، زوکرو و پیتزایش گرفته تا اسپاگتی، اروس رامازاتی، نانی مورتی و وسپا بهشدت همراه میشوند. این نوع تجربه امری است که برای هر کسی در نوجوانی شکل میگیرد، نه فقط درباره ایتالیا یا یک کشور، بلکه این تجربه میتواند متعلق به هر سوژه ذهنیشدهای از آرزوها، رؤیاها و فانتزیهای تنهایی باشد.
میتوان این تجربه را با یک تیم ورزشی، یک گروه موسیقی، یک فیلمساز، یک کشور و یا یک شغل داشت؛ این همان تجربهای است که میتواند از دیوار اتاق تا گوش و چشم هر جوانی را پر کند. «ایتالیا ایتالیا» داستان این علاقه و احساس کاملا ذهنی و انتزاعیای است که در طول زمان به عینیت زندگی یک فرد بدل میشود؛ به نوعی که همواره در لحظههای راکد و بنبستهای زندگی رخ عیان میکند.
به همین دلیل داستان یک زوج جوان که فرزند خود را از دست دادهاند و در بحران زناشویی دست و پا میزنند در روایت اولشخص نادر (حامد کمیلی) با همسرش برفا (سارا بهرامی) به روایتی عام از یک نسل تبدیل میشود که آرزوهای شیرین نوجوانانهاش به پای واقعیتهای زمانه و
جامعه پر پر میشود.
کاوه صباغزاده بهخوبی تا انتها این منطق رؤیا و رها نشدن از این علاقه شیرین نوجوانی-جوانی را حفظ میکند. «ایتالیا ایتالیا» از بحرانی حرف میزند که درست بعد از سی و چند سالگی جوانه میزند و میخواهد از هر چیز خوبی حتی از رؤیاهای انسان چیزی نکبتبار بسازد، اما فیلم صباغزاده بیش از هر چیز درباره مقاومت این رؤیا دربرابر بحران نکبتبار ملال و پوچی و نرسیدن در زندگی است؛ مقاومت در برابر اتصال به بزرگسالی، یا به بیانی دقیقتر مقاومت جوانی در برابر اختگی.
فیلم را موزیکویدئوهایی پرانرژی تشکیل میدهد با مجموعهای از مشهورترین و بهترین ترانههای ایتالیایی، اما گاهی این ریتم سرخوش با تدوین خوب ژینوس پدرام، جای خود را به سکونهایی میدهد که در این روند بیلکنت و سرگرمکننده سکته ایجاد میکنند. این سکتهها بیشتر از فیلمنامه و نبود ترکیب دقیق و کامل ساحتهای مختلف فیلم در آن مرحله برمیآید.
نقش نادر از بهترین بازیهای حامد کمیلی محسوب میشود، اما درخشانترین
بازی قطعا متعلق به سارا بهرامی است؛ با اینکه پیشتر از او بازیهای خوب دیده بودیم، اما شخصیتپردازی پیچیده و منحنی پرفرازونشیب برفا، با اجرای یکدست و کمنقص این بازیگر معرفی اصلی و اساسی او به سینماست و بهطور قطع شروعی برای پا گذاشتن بهرامی به سطح اول بازیگری سینمای ایران.
در سینمای ایران(می توانید بخوانید جامعه ایرانی) همواره احساسات و آرزوهای نوجوانانه به دلیل جنون ذاتی و بیدلیل بودن نابشان، حذف یا سرکوب شدهاند. این فیلم سطحی، غیرجدی و روان احیاکننده تصویر کردن این آرزوها در جای اصلی خودش یعنی کارخانه رؤیاپروری سینماست.
«ایتالیا ایتالیا» مرهمی است برای نسلی که دل و ذهنش در آرزوهای نوجوانی مانده است؛ هرچند امروز پا به سن گذاشته و اغلب در ملال و
افسردگی دویدن پرامید به دنبال این آرزوهای جدیگرفتهنشده و سرکوبشده را رها کرده است.
«ایتالیا ایتالیا» داستان عشقی است که برای مدتی راکد میشود و مثل خانه نادر و برفا بوی ماندگی میگیرد و طعم تلخ روی غذاهایش مینشیند، با وجود این همچنان تا آخرین پلان و نگاه، عاشقانه باقی میماند؛ فیلمی که گرچه در آن از اسپرسو و موکاپات یا موکااکسپرس (دستگاه کوچک اسپرسوساز روگازی) مشهور ایتالیاییها خبری نیست، اما ریتم رقصان و
موسیقی احساساتگرایانه و
عشق ملموسش آدم را ساعتها پس از فیلم بیدار نگه میدارد.