فیلم «آن» روایت سینمایی تازه، از رمان شاخص استیون کینگ، در نیمه دوم دهه 80 میلادی روانه بازار جهانی شد و نفوذ گسترده آن در فرهنگ عامه سبب تولید این اثر به صورت یک سریال تلویزیونی شد. چهار سال پس از انتشار این کتاب در سال 1990، سریال تلویزیونی آن(it) را شبکه ABC با حضور «تیم کاری» در نقش پنی وایز (هیولای دلقکپوش) داستان تقویت شده را تولید کردند.
روایت نسخه سینمایی تازه، با آغاز ناپدید شدن گروهی از نوجوانان در شهر کوچکی از ایالت مین، شهرک دری، آغاز میشود. گروهی از نوجوانان ناتوان و ضعیف مدرسهای در شهر، گروهی را با عنوان باشگاه شکست خوردگان تشکیل میدهند. بتدریج دلقک مخوف ترسناک پنهان شده در دِرِی، خودش را به تک تک اعضای این گروه کوچک نوجوانانه نشان میدهد. اعضای باشگاه شکست خوردگان هم تصمیم میگیرند تا در مقابل این دلقک ترسناک که پنی وایز نام دارد، بایستند. پنی وایز موجودی ماوراءالطبیعه و شیطانی است که در قالب یک دلقک ظاهر شده است.
فیلم آن، مثل اغلب آثار اقتباسی به هیچ عنوان شبیه نسخه سریالی و رمان آن، نیست. نخستین نکتهای که سبب انتقاد از فیلم میشود پنی وایز، هیولای دلقک پوش است. هیولای نسخه سینمایی محصول 2017، پرداخت بسیار نازلی دارد. پنی وایز از فضا آمده است که این موضوع اصلا در فیلم مطرح نمیشود. فیلم بر اساس فوبیای رایج در غرب، ترس از دلقکها ساخته شده است و پرداخت هیولا شکل منطقی و هراسانگیزی ندارد. خواستگاه شکلگیری هیولای هر فیلم ترسناکی اهمیت فراوانی در نوع مواجهه و ضریب ترس مخاطب دارد. در کتاب it، پنی وایز، تشریح و تبیین شده است، موجود اهریمنی که پی در پی میتواند تغییر شکل دهد و بخش اعظمی از مدل دلهرهآور پنیوایز به این دلیل است؛ نکته مهمی که در متن سریال وجود دارد و در فیلم پرداخت کمرنگی دارد. پنی در نسخه سریالی سراغ کودکان با شکل و مدلهای متفاوتی میرفت و میتوانست شکل ظاهری خود را مدام تغییر دهد و این شکل نمایشی از پنی در متن فیلم کاملا ناقص است.
با اینکه «آن» در دهه 90 به صورت سریال ساخته شده است، اما اکران فیلم با جنجالها و حواشی فراوانی همراه بود. پس از تماشای اثر درخواهیم یافت، این هیولا آنچنان ترسی را در مخاطب بزرگسال برنخواهد انگیخت و عمده جنجالها و هیاهوی رسانهای در غرب درباره این فیلم، به این دلیل است که مخاطبان نوجوان از این اثر استقبال خوبی کردهاند. نسخه سینمایی اخیر بر خلاف سریال ساخته شده برای مخاطب بزرگسال بشدت مضحک و خندهدار است. ویژگی خاص فیلم نیز همین است که بزرگسالان با دنیای فیلم ارتباط برقرار نمیکنند و طبیعتا استقبال ردههای سنی نوجوان است که زمینه موفقیت فیلم را فراهم آورده است. جنبه عمومی بخشیدن به هیولامحوری از نقصانهای اساسی فیلم آن به شمار میرود.
آثاراستیون کینگ، دو لذت کلیدی توام برای خواننده و تماشاگر دارد. بازسازی عاطفی دوران تلاشهای بچگی، وقتی بچهها و نوجوانان خودشان را در تضاد با بزرگسالان میبینند و عصیان میکنند و دیگری لمس واقعی و جسمی وحشت است. روایت جدید داستان کینگ فاقد جنبه تشریح شده است. بعد دوزخی و شیطانی بودن پنیوایز در فیلم آن، منطبق با رمان کینگ نیست وجغرافیای شهرک دری، ایالت مین اثری در متن ندارد.
ناکجاآبادسازی (Neverland) و جدا کردن هیولا از جهان واقعی هر فیلم ترسناکی را جذابتر میکند. در همان صحنه ابتدایی که پنی وایز نخستین قربانیاش را پیدا میکند، مرزهای نامحسوسی میان عینیت و ذهنیت برهم میریزد و جغرافیای شهر دِرِی و بیواکنشی بزرگسالان نسبت به گم شدن فرزندانشان، توازن واقعگرایی و افسانهای فیلم را برهم میزند. به واقع شاید هیچ مرزی میان جهان عینی و ذهنی ترسیم نمیشود.
شاید شش هفت سالگی زمانی است که انسان بیشترین هراس را هنگام دیدن یک فیلم ترسناک تجربه میکند و این حسی است که در بقیه عمر بهدست نمیآید و تلاش برای بازیافتن آن حس در متن فیلم نسبت به سایر هیولاهای سینمایی مثل آمن هوتپ فیلم مومیایی، فرانکشتاین، لری تالبوت مرد گرگنما، دراکولا و ... نیست.
بیل سارسگارد در بازسازی شخصیت پنیوایز هیچ توانایی خاصی از خود نشان نمیدهد و گروه بازیگران خردسال فیلم آن، تکاپوی دراماتیکی در فیلم ایجاد نمیکنند. این جمع جوانانه به رمان آن هیچ ربطی ندارد و بیشتر از اینکه جمع نوجوانانه فیلم به رمان اقتباسی «آن» شباهت داشته باشد بیشتر به فیلم «کنار من بمان
(Stand by Me)» شباهت دارد. فیلمی که بازهم اقتباسی از استیون کینگ بوده و روایتش درباره ورن تسیو 12 ساله است که متوجه میشود برادر بزرگترش، بیلی با دوستش چارلی درباره جسد نوجوان گمشدهای به نام ری حرف میزند که در جنگل پیدا کرده است. ورن، ماجرا را به دوستانش، گوردی، تدی و کریس میگوید و همگی تصمیم میگیرند به محل کشف جسد بروند. در واقع بخش اعظمی از داستان فیلم آن، روی شخصیت بیل دنبرو (جیدن لیبرمر) متمرکز شده است که به دنبال برادر گمشدهاش، رابرت، میگردد. فیلم آن در انعطاف پذیری هیولا، پنی وایز به طرز عجیبی وحشت را القا نمیکند و مثل نسخه سریالی ساخته شده، اثری روانکاوانه نیست و بیشتر اثری ماجرایی است که میشود به هیولایش یک دل سیر خندید.