1-سفید برفی و هفت کوتوله (1937)
شاید با خود فکر کنید که اولین انیمیشن تاریخ با عنوان «سفید برفی و هفت کوتوله» (Snow White and the Seven Dwarfs) بدون شک باعث شده که بازیگر زن نقش اصلی آن یعنی آدریانا کاسلوتی به یک سوپراستار سینما تبدیل شود. اگر چه این فیلم یک موفقیت تجاری بزرگ و محصولی بی سابقه و تاثیر گذار در صنعت سینمای آن دوران به شمار می آمد اما کاسلوتی, علی رغم بازی کردن در یکی از دوست داشتنی ترین فیلم های تاریخ، بعد از این فیلم به طور کلی از دنیای سینما محو شد.
به عبارت دیگر این کمپانی با بستن قرارداد انحصاری با این بازیگر باعث شد که وی نتواند صدای فوق العاده ی خود را در هیچ فیلم دیگری به کار ببرد. البته بر اساس واقعیات و از آن جایی که کمپانی والت دیزنی تنها از سال 1946 به بعد با بازیگران قراردادهای انحصاری امضا می کرد این تئوری غیرمحتمل به نظر می رسد. اما شاید بتوانیم بگوییم که استعداد خود کاسلوتی به او خیانت کرد.
البته کمپانی والت دیزنی در سال های آتی هر وقت می خواست قسمت دیگری از مجموعه فیلم های انیمیشنی «سفید برفی» را بسازد از کاسلوتی در تورهای تبلیغاتی خود استفاده می نمود و در سال 1994 نیز وی به عنوان یکی از شخصیت های افسانه ای و تاثیرگذار کمپانی والت دیزنی انتخاب شد. با این وجود می توان ادعا کرد که اگر کاسلوتی دوباره حق انتخاب داشت هیچگاه نمی پذیرفت در فیلمی بازی کند که زندگی هنری و کاری او را برای همیشه تحت الشعاع قرار دهد به طوری که دیگر هیچ گاه نتواند در فیلم دیگری بازی کند.
2- نگاه دزدکی (1960)
روزی روزگاری مایکل پاول یکی از دوست داشتنی ترین و معروف ترین فیلمسازان در بریتانیا بود و همراه با همکار و دوست صمیمی اش امریک پرشبرگر تعدادی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای بریتانیا مانند «نارسیسویس سیاه» (Black Narcissus) و «کفش های قرمز» (The Red Shoes) را ساخت. اما همه چیز برای او در سال 1960 با ساخت فیلم «نگاه دزدکی» (Peeping Tom) که تفاوت چشمگیری با فیلم های سابق او داشت دگرگون شد.
تنها تفاوت او با شخصیت قاتل داستان «روانی» این است که تام قصه ی «نگاه دزدکی» از مرگ قربانیانش فیلم می گیرد. در واقع او دوربینی را به دسته ی چاقویش متصل کرده و همزمان با وارد کردن ضربات به بدن قربانی دوربین این صحنه ها را ضبط می کند.
در نتیجه پس از اکران فیلم، منتقدان بریتانیایی کنترل خود را از دست داده و بی محابا به فیلم حمله کردند. بسیاری از این منتقدان آن را فیلمی «منحرف کننده» و «هیولایی» نامیدند. یکی گفته بود که این فیلم «ناخوش کننده ترین و زننده ترین» فیلمی است که در طول تمام عمر خود دیده و دیگری گفته بود که فیلم باید «به سرعت از سیفون نزدیک ترین فاضلاب پایین کشیده شود».
فیلم «نگاه دزدکی» تا سال 1979 ناشناخته ماند تا این که مارتین اسکورسیزی در این سال بار دیگر آن را اکران کرد و همه خلاقیت و هنرمندی پاول را در به تصویر کشیدن دنیای یک قاتل روانی در یکی از اولین فیلم های مربوط به قاتلان سریالی ستودند.
3- آلامو (1960)
فیلم وسترن «آلامو» (The Alamo) با بازی جان وین در سال 1960 اکران شد. در واقع این فیلم اولین تجربه ی کارگردانی جان وین نیز بود و در کمال ناباوری ساخت این فیلم با مشکلات عدیده ای همراه شد. در حین فیلم برداری پای یکی از بازیگران اصلی فیلم می شکند، در مقطعی دیگر سیل بخشی از لوکیشن فیلم را از بین می برد و بازیگران فیلم نیز از حشرات موذی موجود در مکان فیلم برداری به ستوه می آیند.
وی نقش بسیار مهمی را در فیلم بدست آورده بود و به همین دلیل در بسیاری از صحنه های فیلم می بایست حضور داشته باشد. بدین ترتیب وی باید نزدیک به محل فیلم برداری اقامت می کرد و این موضوع خوشایند نامزد او به نام چستر هاروی اسمیت که او نیز یک بازیگر بود واقع نشد. در واقع چستر در شهری در فاصله ی 35 کیلومتری محل فیلم برداری خانه داشت و از شرایط زندگی خود بدین ترتیب رضایت نداشت. به همین دلیل درخواست کرد که همسرش نیز به شهر محل سکونت او نقل مکان کند.
4- لو مان (1971)
استیو مک کویین پس از حضور در فیلم های موفقی مانند «بولیت» (Bullitt) و «حماسه توماس کراون» (The Thomas Crown Affair) امیدوار بود در پروژه ی بعدی خود تجربه ی جدید و متفاوتی داشته باشد. وی می خواست که بزرگ ترین فیلم تاریخ در مورد مسابقات اتومبیل رانی را بسازد.
استرجس می خواست که فیلم را مانند یک فیلم معمولی و غیرمستند بسازد و کویین با این موضوع مخالفت می کرد. در نهایت درگیری شدیدی بین این دو رخ داد و استرجس از حضور در پروژه منصرف شد. هزینه ی ساخت فیلم چنان به سرعت بالا رفت که کویین ناگزیر شد دستمزد و سهم خود از سود فیلم و همچنین کنترل خود بر روی انتشار فیلم را ببخشد. در نهایت ساخت این فیلم باعث ورشکستگی کمپانی فیلمسازی سولار پروداکشنز شد که متعلق به خود مک کویین بود.
5- رستگاری (1972)
فیلم «رستگاری» (Deliverance) که بر اساس رمانی به همین نام نوشته ی جیمز دیکی ساخته شده است داستانی قوی را در مورد عکس العمل انسان ها وقتی که از دنیای تمدن اخراج شده و در دنیایی خالی از نظم و قانون رها می شوند روایت می کند. متاسفانه تماشاگران این فیلم را با صحنه ای که در آن یکی از شخصیت های اصلی داستان توسط یک مرد جنگلی مورد تجاوز قرار می گیرد به یاد می آورند.
ساخت این فیلم تاثیر بسیار بدی بر روی اقتصاد محلی این منطقه گذاشت، به طوری که پس از آن افراد بسیار کمی به قایق سواری در رودخانه ی محلی شهر رابون کانتی ادامه دادند. با این وجود افراد بسیاری از زمان ساخت فیلم به این منطقه سفر می کنند و در این میان بر اساس گزارش شبکه ی سی ان ان در سال 2012، گردشگران سالانه بیش از 40 میلیون دلار در این شهر خرج می کنند.
6- آخرین تانگو در پاریس (1972)
یکی از بحث برانگیزترین فیلم هایی که تاکنون ساخته شده فیلم «آخرین تانگو در پاریس» (Last Tango in Paris) به کارگردانی برناردو برتولوچی و بازی مارلون براندو است. براندو در این فیلم نقش یک مرد بیوه شده آمریکایی را روایت می کندکه رابطه ای را با یک زن جوان فرانسوی با بازی ماریا اشنایدر آغاز می کند. رابطه ی آن ها مطلقاً و کاملاً جنسی است و به سرعت همه چیز از کنترل خارج می شود، درست مانند همان اتفاقی که برای زندگی اشنایدر افتاد.
اگر چه وی اذعان می کند که چنین صحنه ای قبلاً در فیلم نامه بوده اما به گفته ی برتولوچی برخی از جزییات آن در فیلم نامه نیامده بود و او و براندو در سر صحنه در مورد این جزییات تصمیم گیری کرده بودند و البته عمداً به اشنایدر نگفته بودند که قرار است این صحنه با چه جزییاتی انجام شود. برتولوچی در این مصاحبه می گوید که وی ماجرا را با اشنایدر 19 ساله در میان نگذاشته زیرا می خواسته واکنش او به عنوان یک دختر را ثبت کند و نه یک بازیگر.
در واقع برتولوچی می خواسته این جزییات را از اشنایدر پنهان سازد تا صحنه واقعی جلوه کند. اشنایدر پس از دیدن فیلم برای اولین بار به شدت جیغ می زد و گریه می کرد و یکی از دوستانش به او دلداری می داد. بعد از این اعتراف برتولوچی بسیاری ادعا کردند که مشکلات اشنایدر پس از بازی در فیلم «آخرین تانگو در پاریس» در واقع ناشی از اختلال استرس پس از واقعه بوده نه کنار نیامدن با شهرت ناگهانی اش. البته اشنایدر در مصاحبه ای چند سال قبل از مرگش به دلیل سرطان گفته بود که اگر به گذشته باز می گشت نیز در این فیلم بازی می کرد.
7- رسالت (1977)
در سال 1977، مصطفی عقاد، کارگردان سرشناس لبنانی الاصل فیلم «رسالت» (The Message) که در ایران با نام «محمد رسول الله (ص)» شناخته می شود فیلمی حماسی را در مورد پیامبر اسلام و ظهور او می سازد. اگر چه شمایل پیامبر اسلام در این فیلم نشان داده نمی شود اما بازیگران در برخی از صحنه ها رو به دوربین صحبت می کنند به نحوی که تماشاگر متوجه می شود آن ها در حال صحبت با پیامبر اسلام هستند.
در 9 مارس سال 1977، شخصی به نام عبدالخالص و 11 نفر از افرادش در شهر واشنگتن دی سی چندین ساختمان را به تسخیر خود درآوردند. آن ها در حالی که به سلاح های گرم و سرد متعددی مجهز بودند 149 نفر را گروگان گرفته و برای آزادی آن ها دو شرط گذاشتند. اولین خواسته ی عبدالخالص این بود که زندانیانی که چندین سال پیش خانواده ی او را به قتل رسانده بودند آزاد شوند تا بدین ترتیب بتواند عدالت را در مورد آن ها با شیوه ی خاصی خودش اجرا کند. خواسته ی دوم او این بود که فیلم «رسالت» از پرده ی سینماهای ایالات متحده پایین کشیده شود.
8- بازی های جنگی (1983)
در فیلم «بازی های جنگی» (War Games) متیو برودریک نقش یک نابغه ی کامپیوتر را بازی می کند که سایت یک مرکز دفاعی نظامی بزرگ را هک می کند و بدین ترتیب جنگ جهانی سوم آغاز می گردد. البته بسیاری از مردم در شهر واشنگتن دی سی این فیلم را جدی گرفته و حتی پای کنگره نیز به میان آمد به نحوی که چند دقیقه از این فیلم در کنگره به نمایش درآمد تا نشان داده شود که خطر هکرها و اینترنت بسیار جدی است و می تواند به اتفاقات فاجعه باری منتهی شود.
بدین ترتیب این فیلم نقش زیادی در تدوین قانونی در زمینه ی مبارزه با کلاهبرداری و سوء استفاده کامپیوتری و اینترنتی در سال 1984 در ایالات متحده داشت. در ابتدا این قانون برای تحت تعقیب قرار دادن افرادی تدوین شد که به سیستم بانک ها و مراکزی که با وزارت دفاع ایالات متحده در اروپا ارتباط داشتند حمله می کردند.
9- گونی ها
بسته به این که از چه کسی سوال کنید برخی فیلم «گونی ها» (The Goonies) (گونی نوعی آلباتروس با پاهای سیاه است) را از بهترین فیلم های مهیج و ماجراحویانه تمام دوران می دانند و برخی دیگر نیز آن را یکی از فیلم های آزار دهنده ی تاریخ می دانند. اما بسیاری واقعاً عاشق این فیلم هستند و به انتقاداتی که از آن می شود توجهی نمی کنند.
حتی گاهی آنان را به درون خانه راه داده و برای آن ها تورهای گردشی اجرا می کرد. اما تمام این شادی ها در سال 2015 به پایان رسید و او فنس هایی را دور خانه اش کشیده و با نصب اخطارهایی اعلام کرد که اجازه ی ورود افراد را به خانه ی گونی ها نمی دهد. اما دلیل این تغییر دیدگاه شدید چه بود؟ دلیل این بود که فیلم «گونی ها» به نحوی زندگی او را خراب کرده بود.
10- نقطه کور
در چند سال اخیر فیلم های زندگینامه ای ساخته شده که افرادی که داستان فیلم از روی زندگی آن ها ساخته شده است به هیچ عنوان از آن رضایت ندارند. برای مثال، پچ آدامز یکی از این افراد بود که از فیلمی که در سال 1998 توسط تیم رابینز ساخته شد به شدت بیزار بود زیرا به گفته ی خودش او را به سطح یک «دکتر بامزه» پایین می آورد.
اوهر نوجوانی رنج دیده بود و وقتی که با یک زن ثروتمند به نام «لِی آن توهی» با بازی ساندرا بولاک آشنا می شود مسیر زندگی خود را تغییر می دهد. این زن او را به بازی فوتبال و رفتن به دانشگاه ترغیب می کند. در نتیجه او به لیگ فوتبال آمریکایی می پیوندد و برای بالتیمور ریونز بازی می کند. اگر چه فیلم 300 میلیون دلار فروش داشته و نامزدی جایزه اسکار را برای او به ارمغان آورد اما مایکل اوهر از این فیلم به شدت انتقاد می کند. اوهر در مصاحبه ای در سال 2015، ادعا کرده که این فیلم فشار زیادی به زندگی حرفه ای او وارد کرده است.
وی در این باره می گوید:" مردم به من نگاه می کنند و به خاطر یک فیلم تصورات نادرستی در مورد من دارند. آن ها اصلاً مهارت های واقعی و نوع بازی مرا نمی بینند. به نظر می رسد این فیلم تنها بخشی از سال های اولیه بازی من در NFL را مورد توجه قرار داده است.