حالا امیر کربلاییزاده را تمام مخاطبان برنامه خندوانه میشناسند و او را به دیگران نیز معرفی میکنند. اما آیا حضور این بازیگر در برنامه خندوانه شانس بزرگی بود که به او رو کرد و باعث شهرت و محبوبیتش شد؟ یا پشتوانهای داشت که باعث شد در این برنامه به اصطلاح گل کند! با او همصحبت شدیم و تجربیاتش را شنیدیم که بسیار هم جالب و کاربردی است.
آیا به شانس اعتقاد دارید؟
نه! معتقدم انسان زاییده شرایط نیست بلکه به وجود آورنده موقعیتهاست. من برای رسیدن به اهداف و آرزوهایم خیلی کار و تلاش کردهام. از سال 68 که دانشآموز بودم فعالیت در تئاتر را شروع کردم و در سال 72 وارد کانون شهید مطهری شدم و فعالیتهای تئاتریام را پی گرفتم البته بهخاطر پدرم این فعالیتها تقریبا مخفیانه بود. در دانشگاه هم مجبور شدم رشته مهندسی بخوانم اما باز هم تئاتر را رها نکردم و با نمایشهای دانشجویی همراه میشدم هر چند آن زمان سالنهای تئاتر نسبت به امروز خیلی کم بود و جوانها نمیتوانستند فعالیت زیادی داشته باشند و خیلی وقتها مجبور بودیم در نمایشهایی که کارگردانان مطرح روی صحنه میبردند، نقشهای کوچک به عهده بگیریم. کار کردن در آن شرایط خیلی سخت بود اما من هیچوقت ناامید نشدم و به راهم ادامه دادم.
اما استندآپ کمدی برنامه خندوانه به شما کمک کرد تا بیشتر از گذشته معروف شوید و عموم مردم شما را بشناسند؟
منکر تاثیر این برنامه نیستم، خندوانه هم به من و هم به ماهیت و کلیت ترویج استندآپ کمدی در ایران خیلی کمک کرد. اما واقعیت این است من قبل از این که وارد برنامه خندوانه شوم شرایط حضورم در این برنامه را به وجود آورده بودم. اولین نفری بودم که استندآپ کمدی را در ایران اجرا کردم و بعد آن را به برنامه خندوانه آوردم و برای بزرگان سینما و تلویزیون به نمایش گذاشتم.
یعنی برای رسیدن به این موقعیت تلاش کردهاید و خندوانه باعث شد اتفاق مهم زندگیتان رخ دهد؟
من قبل از برنامه خندوانه در تئاتر و تلویزیون فعالیت داشتم و فقط استندآپ کمدی که بخشی از کارم بود در خندوانه بیشتر دیده شد و مورد توجه قرار گرفت.
بنابراین میتوانیم خندوانه را موقعیتی مناسب و به تعبیری شانس بنامیم که باعث شد تلاشهای چند ساله شما دیده شود؟
به نظرم بهتر است بگوییم، تلاش و ایدههایی که سالها بذر آنها را کاشته بودم در خندوانه محصول داد و من توانستم آنها را برداشت کنم.
از این کاشت و برداشت راضی هستید؟
بله ! این برنامه باعث شد مردم بیشتر مرا بشناسند و تئاترها و کارهای تصویریام را پیگیری کنند که این اتفاق خوبی است.
گفتید رشته دانشگاهی خود را براساس نظر خانواده انتخاب کردید، یعنی پدر برای شما برنامهریزی میکرد بدون اینکه علاقهمندیهای شما را درنظر بگیرد؟
اجباری در کار نبود! من به احترام پدرم رشته صنعتی را انتخاب کردم، چون او معتقد بود بازیگری حرفهای که امنیت شغلی داشته باشد، نیست و صلاح را در این میدید که رشتهای برای تحصیل انتخاب کنم که برای آیندهام مفید باشد. راستش ما طبقه متوسطی بودیم و پدرم دوست داشت من با تحصیل در یک رشته که بازار کار خوبی دارد، بتوانم رشد اجتماعی مناسبی داشته باشم و به اصطلاح ترقی کنم. تصمیم درستی هم بود و پدرم خیر و صلاح مرا در آن شرایط میخواست. هر چند برای کارشناسی ارشدم در رشته سینما تحصیل کردم و عاقبت به آرزویم رسیدم. شاید هم سرنوشتم این بود که با سختی بیشتری وارد حرفه هنر شوم تا قدر آن را بیشتر بدانم.
بنابراین میتوان گفت عشق به بازیگری همیشه همراه شما بوده و مسیر زندگی شما را جهت داده است؟
دقیقا! همیشه میگویم اگر ده باردیگر هم بمیرم و زنده شوم باز هم بازیگری را بهعنوان شغل انتخاب میکنم.
یک ضربالمثل قدیمی میگوید، هرچه بکاری همان را هم درو میکنی. شما گفتید محصول سالها زحمت و تلاش خود را برداشت میکنید، اما هستند آدمهایی که دوست دارند یک شبه ره صد ساله بروند و به پول و شهرت زیادی دست پیدا کنند. درباره این گروه چه نظری دارید؟
شاید برخی با دادن پول یا داشتن پارتی وارد حرفه هنر میشوند که اصلا کار اخلاقی نیست اما خیلی زود هم از این حرفه میروند و هیچ اثری از آنها باقی نمیماند. اما آنهایی که با تلاش و زحمت وارد حرفه هنر شدهاند و برای آرتیست شدن، بسیار آموختهاند و تجربه کسب کردهاند، مسلما در بین مردم به عنوان هنرمند جای خود را باز کرده و در سنین مختلف نقشهای بهیادماندنی ایفا میکنند و روز به روز شهرت و محبوبیت آنها بیشتر میشود. خیلی از بازیگران پیشکسوت ما به عنوان بازیگر مولف شناخته میشوند و سبک خاصی را به نام خود ثبت کردهاند. این گروه از بازیگران همانهایی هستند که تلاش کردهاند و با صبر و حوصله به جایگاه اصلی خود رسیدهاند. باورم این است وقتی آرزویی در دل داریم و از خداوند میخواهیم آن را برای ما برآورده کند، خودمان هم باید تلاش کنیم. برخی آدمها شاید بگویند در فلان مورد شانس آوردم که به اینجا رسیدم اما من معتقدم اگر شرایطی را که پشت سرگذاشتهایم مرور و تحلیل کنیم، به این نتیجه میرسیم که آن موقعیت شانس نیست و یکباره به وجود نیامده بلکه برنامهریزی، تلاش و کمک خداوند بوده که ما به آن رسیدهایم. باورم این است وقتی آرزویی داری باید همه تلاشت را بکنی و بقیهاش را بسپاری به خداوند چون او میداند در چه زمان و موقعیتی آن را برآورده کند. شاید به نظر ما دیر شود یا زمان زیادی ببرد تا به آرزوی قلبی خود برسیم، اما اگر صبور و امیدوار باشیم و ایمان خود را حفظ کنیم به آرزویمان خواهیم رسید.
و این نوع نگاه به اتفاقات نشان میدهد که به خدا توکل زیادی دارید؟
من به دو چیز خیلی اعتقاد دارم؛ یکی توکل به خدا، طوری که همیشه میگویم اگر نوح است تو را کشتیبان. ... اگر خدا بخواهد فردی موفق شود و پلههای ترقی را طی کند و بالا برود اگر دنیا هم دست به یکی کنند، نمیتوانند جلوی او را بگیرند و دیگری اعتقاد عجیبی به دعای دیگران در حق خودم دارم. انرژی مثبت و آرزوهای خوبی که برایم میکنند راه رسیدن به آرزوها را برایم هموارتر میکند.