فیلم سینمایی "فصل نرگس" دومین فیلم نگار آذربایجانی این روزها در چرخه اکران بوده و برخلاف حضور بازیگران نامی و چهره شکست سنگینی در گیشه را تجربه می کند.
حضور بازیگرانی همچون "پژمان بازغی" که تجربه موفق "بارکد" را پشت سر گذاشته در کنار "امیر آقایی" که سال گذشته تا یک قدمی سیمرغ بلورین پیش رفته بود هم نتوانست دلیلی برای فروش بیشتر یکی از ضعیف ترین آثار سینمایی سال ۹۶ باشد.
حال باید دید چرا و چگونه این فیلم نتوانسته مخاطب را روی صندلی بنشاند. "فصل نرگس" آنقدر در کلیات تمرکز کرده که همه جزئیات را به فراموشی سپرده است. جزئیاتی که در اولین گام شخصیت پردازی ها را زیر سوال برده است.
مشکل عمده این فیلم همسان نبودن تفکر فیلمساز با فیلمنامه نویس است. انگار که کارگردان اثر متوجه مضمون اصلی داستان نشده و بر نقاطی تاکید دارد که برای نویسنده حائز اهمیت نیست. نکاتی که بیشتر بر توانایی بازیگران سپرده شده و آنها هم در برهوتی از نقش های قبلی خود گیر کرده اند. نتیجه نهایی با آن چیزی که در متن بوده بسیار متفاوت است، این تفاوت حاصل تمرکز فیلمساز بر متن بوده که سعی کرده با قصه و مجزا کردن روایت ها به جهان اصلی قصه شکل بدهد.
"فصل نرگس" قصهای شلوغ و شلخته است که به هیچ عنوان قالب پذیر نیست چرا که این فیلم به شدت متکی به فیلمنامه است و هیچ تمهیدات ساختاری در شکل گیری قصه دیده نمی شود.
نگاه فمینیستی و مبالغه آمیز آذربایجانی حالتی کاملا شعارگونه داشته و نه تنها همذات پنداری ایجاد نمی کند بلکه مخاطب را به شدت دلزده کرده و دچار خستگی و بی حوصلگی می کند. شعاری بودن فیلمنامه یکی مشکلات اصلی "فصل نرگس" است. مشکلی که هیچ تمهیدی برای حل آن در نظر گرفته نشده است.
مشکل دیگر این فیلم را باید در کلاژ بازیگران دید، بازیگران بی هیچ مفهومی کنار یکدیگر چیده شدهاند، هر کدام شخصیت ها از فیلمهای قبلی خود جدا شده و در این فیلم گرد هم آمده اند، همین عدم شخصیت پردازی منسجم باعث شده تا تماشاگر به جای پیگیری قصه به یاد فیلمهای دیگر این بازیگران بیافتد.
تجربه "فصل نرگس" اتفاقی نهچندان مثبت در کارنامه کاری آذربایجانی است، اتفاقی سر در گم که مخاطب را بدون هیچ نتیجه ای از سالن راهی خانه می کند.