مهران رجبی در اصل معلم و گرافیست است ولی در این سالها بیشتر در حوزه هنرتصویری فعالیت کرده است. به مناسبت نورزو وآغاز سال جدید با او گپی زدهایم که میخوانید.
چرا در همه این سالهایی که فعالیت دارید صرفا کارهای طنز بازی کرده اید؟
چون مخاطب من را در این گونه آثار دوست دارد و زمانی که من را در خیابان میبینند بیشتر به بازی من اشاره میکنند و میگویند از بازی من در آثار طنز سینمایی و تلویزیون لذت میبرند. به هرحال به عنوان یک بازیگر دوست دارم مخاطبانم را راضی نگه دارم و کارهایی انجام بدهم که آنها هم دوست دارند.
شما برای خودتان وقت کافی هم دارید؟
بله، من کارم را دوست دارم، برای همین وقتی هم سرکار هستم، خیلی به من سخت نمیگذرد. حین انجام کارهایم هم به باغی که دارم سر میزنم، با خانوادهام به گردش میروم و...
دلم میخواهد کمی به گذشته برگردیم. از کودکیهایتان برایمان بگویید.
در روستا بزرگ شدم. برای همین خاطرات خوبی از کودکیام دارم. دوران کودکی ما بسیار شیرینتر و بامزهتر از کودکی بچههای امروز است. متاسفانه بچههای امروز در چهاردیواریای به نام آپارتمان زندانی هستند، در صورتی که ما در باغ و بوستان بزرگ شدیم؛ در فضای آزاد و پر از گلهای رنگارنگ. البته ما هم برای خودمان مشکلاتی داشتیم ولی مشکلات اینطور نبود که به افسردگی و بیماریهای رنگارنگ امروز دچار شویم.
چرا روزگار امروز اینقدر سخت و بیروح شده است؟
چون همه چیز را سخت گرفتهایم. نسل گذشته خودشان دنبال کارهای سخت میرفتند، چون جهانبینیشان اینگونه بود. آنها فکر میکردند اگر کاری سخت نباشد، اصلا کار نیست، در حالی که نسل امروز فقط به دنبال کارهای آسان است و از طرفی توقعش هم بسیار بالاست. خب طبیعی است دچار افسردگی و تناقض شوند.
فکر میکنید این تناقض از کجا و چگونه شکل میگیرد؟
از کودکی بیشتر پدر و مادرها به کودکانشان میگویند وقتی بزرگ شدی، باید حتما دکتر یا مهندس شوی در حالی که جامعه به مکانیک، آشپز و خیاط و... هم نیاز دارد. اینگونه است که از کودکی، آدمها به کار راحت و پول درآوردن بیشتر تشویق میشوند. این کار بسیار خطرناک است چراکه جوهره هر انسانی کار کردن است. تنبلی و راحتطلبی، فرد را به ورطه نابودی میکشاند.
ارتباط پدر و مادرتان با شما چگونه بود؟
ارتباط صمیمانهای با من داشتند. یادم میآید تابستانها پدرم پنج بره به من میداد و میگفت تا آخر تابستان آنها را بزرگ کن و بعد آنها را بفروش؛ هر چقدر که شد، مال خودت. این کار پدرم باعث میشد که من نهتنها سه ماه تابستان را بیکار نباشم بلکه از دسترنج خودم پولی دربیاورم و آن را پسانداز کنم. باور کنید تابستانها از صبح تا غروب کار میکردم علف میچیدم، به گوسفندها غذا میدادم و... اینطور نبود که حالا چون تابستان است برای خودمان بیکار بگردیم.
میشود گفت مهران رجبی جزو آدمهای تلخ این روزگار نیست. شما آدم بانشاط و با انرژیای هستید. این ویژگی از کجا میآید؟
این انرژی و نشاط را از خداوند دارم. خداوند به یکی ثروت و به یکی چهره خوب و به دیگری فرزند یا پدر و مادر خوب میدهد. البته من همه آنها را دارم و شاکرم. البته ناگفته نماند که خداوند به من یک دماغ خوب هم داده است.
چقدر اهل ورزش کردن هستید؟
اهل هیچ ورزشی نیستم، فرصت ندارم، به همین دلیل هیچ ورزشی را انجام نمیدهم.
در هیچ دورهای اهل ورزش کردن نبودهاید؟
چرا؛ در یک دورهای اسکی روی آب و قایقرانی انجام میدادم.
دست پختتان چطور است؟
یک لوبیاپلو بلدم درست کنم با املت.
کدام غذا را بیشتر دوست دارید؟
فسنجان، کلم پلو و آلو اسفناج.
چقدر اهل سفر کردن هستید؟
بسیار زیاد اهل مسافرت کردن هستم. مدتی است طوری شده که سفر کردنم جنبه کاری دارد تا تفریحی، اما فرصتی که ایجاد شود، برای تفریح هم سفر میکنم.
اگر برای سفر به داخل ایران منطقهای را بخواهید انتخاب کنید، کجاست؟
اگر برای سفر بخواهم الان به جایی بروم، به سردشت و روستاهای اطراف آن میروم.
در مورد سفرهای خارجی چطور؟
یک فیلم سینمایی داشتیم که در آلمان فیلمبرداری میشد و به خاطر آن به آلمان سفر کردم و یک ماهی در برلین بودم. البته به اسپانیا هم سفر داشتم، البته سفر کاری بود که ما تبدیل کرده بودیم به سفر گردشی!
سلیقه غذاییتان در سفر چگونه است؟
اصولا در هر منطقهای به دنبال غذای مورد علاقه خودم هستم و بیشتر غذایی را که خودم دلم میخواهد، میپسندم. خصوصا در خارج از کشور. معلوم نیست که گوشتها حرام است یا حلال. بیشتر در خارج از کشور هم دنبال غذای ایرانی هستم و غذاهای گیاهی و سیب زمینی پخته میخورم که میدانم چی به چی است.
اهل سفرهای کمپی هستید؟
آن موقع که معروف نبودم، چند بار اتفاق افتاده بود که بروم اما الان نه.
میانهتان با کتاب و مطالعه چگونه است؟
بیشتر ادبیات ایران را دوست دارم و اشعار فارسی و شعر نو با گرایش مذهبی.
اگر بخواهید برای مطالعه سه کتاب به ما پیشنهاد کنید، چه کتابهایی است؟
کتابهای مرحوم مطهری را پیشنهاد میکنم همچنین مثنوی معنوی که از کتابهای مرجع است و یکی دیگر نیز مجموع اشعار قیصر امینپور.
چقدر اهل سینما و تئاتر رفتن هستید؟
تئاتر کم میروم، چون فرصتش را ندارم. سینما هم هر موقع فیلمی به اکران خصوصیاش دعوتم کنند و فیلمی که خودم باشم، اگر نه به این صورت که به طور عادی بروم، نه فرصت نمیکنم.
میانهتان با پرورش گل و گیاه چطور است؟
به گل و گیاه خیلی علاقه مندم و با آن کیف میکنم و آخرین چیزهایی هم که کاشتم، در حیاط خانه جدیدمان پنج تا درخت شاتوت، هفت تا درخت سرو شیراز و چهار تا درخت انجیر بوده است.
چون حیاط با همسایهها هم مشترک است، یکی از همسایهها گفت که تجربه نشان داده در حیاطهای مشترک، درخت میوه بین همسایهها اختلاف میاندازد، من هم گفتم فکر آنجایش را کرده ام، سرو که اختلافی ندارد چون میوهای ندارد، میماند انجیر، انجیر هم که همیشه بار دارد، مثل خرمالو نیست که بارش یک دفعه برسد و بعد تمام شود و برود یا مثل سیب. این درختهای انجیر تکتک از نیمه تابستان بار میدهد هر کسی هم که بچیند میگوید خدا پدرت را بیامرزد.
شاتوت هم هرکس برود بچیند، تاوانش را پس میدهد، لباسش کثیف میشود و دیگر نمیچیند، من هم این درختها را کاشتم که بچههای این بیست واحد همسایههای ما بیایند در حیاط بیکار نباشند و کیفی هم کنند.
اهل بازی و سرگرمی هستید؟
خیلی دوست دارم سر به سر بچههای کوچک بگذارم و سرگرمشان کنم. یک هلیکوپتر کنترلی هم برای پسرم خریدم که بیشتر خودم با آن بازی میکنم.
در بین فیلمهایی که بازی کردهاید، کدام یک نقطه عطفی در کارنامهتان بوده است؟
در بین سریالها روزگار قریب، سینماییها زیر نور ماه و خانه پدری و سریالهای طنز هم سه در چهار.
میان کارگردانها آیا کارگردانی هست که دوست داشته باشید با ایشان همکاری کنید اما هنوز میسر نشده؟
با اکثر دوستان همکاری کردم، فرد خاصی نیست که بخواهم همکاری داشته باشم، چون تاحالا با این دید نگاه نکردم.
در کنار بازیگری کار دیگری انجام میدهید؟
کار دیگرم در کنار بازیگری عشق ورزیدن به دوستان و آشنایان است و کار ویژه دیگری ندارم. «عشق میورزم و امید که این فن شریف، چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود» عشق ورزیدن هم به قول حضرت حافظ خودش هنر است.
اگر بازیگر نمیشدید دوست داشتید چه کاره میشدید؟
دوست داشتم، کشاورز میشدم و در کنارش زنبورداری میکردم.
چقدر شنونده موسیقی هستید؟
موسیقی قدیمی ایرانی را بیشتر گوش میدهم و از صداهای مرحوم بنان و خوانساری لذت میبرم و با روحیه و سن و سال من هم همخوانتر است.
اوقات فراغتتان را که سر کار نیستید، چطور سپری میکنید؟
به سد کرج و به روستای کلوان میروم و آنجا میگردم و به قول پیرمردهای قدیمی جان میکنم. یعنی جایی خراب باشد تعمیر میکنم، برقی ایراد داشته باشد درست میکنم، مزرعهای مشکل داشته باشد، کمک میکنم و از اینجور کارها.
تا حالا عصبانی هم شدهاید؟ واگر جوابتان مثبت است هنگام عصبانیت چه میکنید؟
زیاد عصبانی میشوم، ولی به قول علما سعی میکنم کظم غیظ کنم و عصبانیتم را فرو ببرم. اگر هم یک موقعی بازتاب داشته باشد، به صورت یک غرولند است.
از چه کاری بیشتر از همه ناراحت میشوید؟
از ناراحت کردن دوستانم، چون یک موقعهایی شده با دوستان شوخیهایی میکنم که ناراحت میشوند آن وقت از خودم ناراحت میشوم.
تا حالا شده با شما شوخیای شود که ناراحت شوید؟
خیلی کم اتفاق افتاده است.
غار تنهاییتان کجاست؟
غار تنهاییام همان روستای کلوان است.
در این سالها بیشتر عیدی میدهید یا عیدی میگیرید؟
طبیعتا عیدی میدهم که این کار هم برای خودش لطفی دارد.
یک پیام برای نوروز 96؟
امیدوارم سال خوبی باشد و پر از خیر و برکت. و انشاءالله هر کسی هر آرزویی که دارد به آن برسد.
دوست داشتید جای کدام سین هفت سین بودید؟
سبزه چون نشاط و شادی و سرسبزی است.