آخرین باری که برد پیت با یکی از مشهورترین بازیگران زن در یک درام جاسوسی نقش زوجی را بازی کردند که درگیر بازیهای اطلاعاتاند، نتیجه این شد که در دنیای واقعی باهاش ازدواج کرد و تا سالها خوراک مجلههای آمریکایی سبک زندگی از این ازدواج و حاشیههایش تأمین میشد. حالا یک بار دیگر برد پیت را در چنین نقشی میبینیم. این بار او در قالب یک کانادایی به نام مکس واتان به شمال آفریقا میرود تا با همکاری یک عضو نهضت مقاومت فرانسه، یعنی ماریان بوسژو(ماریون کوتیار) عملیاتی را علیه آلمانها انجام دهند.
داستان در کازابلانکا آغاز میشود و لابد این ارجاعی است به مشهورترین درام جاسوسی-جنگی مربوط به جنگ جهانی دوم، یعنی فیلم کازابلانکا، چهل دقیقهی اول فیلم تمام صرف روایت آشنایی این زوج میشود که قرار است سفیر آلمان را ترور کنند؛ بعد از هم خوششان بیاید و ازدواج کنند و به لندن بروند. بعد تازه قصهی اصلی آغاز میشود؛ این که ماریان ممکن است جاسوس آلمانها در انگلستان باشد و مکس وقت زیادی ندارد تا بتواند حقیقت را بفهمد.با آن همه سروصدا و حاشیهای که در رسانهها سر جدایی برد پیت و آنجلینا جولی رخ داد، فیلم در بهترین زمان ممکن اکران شده است. وقتی که همه منتظرند ببینند روی پرده آیا قرار است صنعت سرگرمی با پدیدهی تازهای روبهرو شود؟ از آنجایی که کارگردان فیلم یک استاد داستان گویی به نام رابرت زمه کیس است، این سوال کنجکاوی برانگیزتر هم میشود. زمه کیس با شیوههای خلاق روایت سنمایی در سری بازگشت به آیند، فارست گامپ، تماس و جدا افتاده، قرار است این پازل را کامل کند. اما نمیکند. فیلم با این همه پس زمینهی تاریخی و رسانهای و خبری، یک تولید کلاسیک و عادی هالیوودی باقی میماند که گاهی حتی ممکن است حوصلهی آدم را هم سر ببرد. زوج پیت و کوتیار آن چیزی نمیشوند که قرار بود بشوند.
داستان در کازابلانکا آغاز میشود و لابد این ارجاعی است به مشهورترین درام جاسوسی-جنگی مربوط به جنگ جهانی دوم، یعنی فیلم کازابلانکا، چهل دقیقهی اول فیلم تمام صرف روایت آشنایی این زوج میشود که قرار است سفیر آلمان را ترور کنند؛ بعد از هم خوششان بیاید و ازدواج کنند و به لندن بروند. بعد تازه قصهی اصلی آغاز میشود؛ این که ماریان ممکن است جاسوس آلمانها در انگلستان باشد و مکس وقت زیادی ندارد تا بتواند حقیقت را بفهمد.با آن همه سروصدا و حاشیهای که در رسانهها سر جدایی برد پیت و آنجلینا جولی رخ داد، فیلم در بهترین زمان ممکن اکران شده است. وقتی که همه منتظرند ببینند روی پرده آیا قرار است صنعت سرگرمی با پدیدهی تازهای روبهرو شود؟ از آنجایی که کارگردان فیلم یک استاد داستان گویی به نام رابرت زمه کیس است، این سوال کنجکاوی برانگیزتر هم میشود. زمه کیس با شیوههای خلاق روایت سنمایی در سری بازگشت به آیند، فارست گامپ، تماس و جدا افتاده، قرار است این پازل را کامل کند. اما نمیکند. فیلم با این همه پس زمینهی تاریخی و رسانهای و خبری، یک تولید کلاسیک و عادی هالیوودی باقی میماند که گاهی حتی ممکن است حوصلهی آدم را هم سر ببرد. زوج پیت و کوتیار آن چیزی نمیشوند که قرار بود بشوند.
صحنههای دو نفری آنها اگرچه خوش ساخت است، حسی برنمیانگیزد و ببینندهاش را درگیر نمیکند. انگار که هر دویشان تلاش کرده باشند تا حد ممکن از هم فاصله بگیرند تا یک وقت حرف و حدیثی درست نشود. به این ترتیب مهمترین وجه فیلم که انتخاب ستارهها و زوج بازیگر آن است، تبدیل میشود به نقطه ضعف آن. به نظر میرسد که زمه کیس هم موتور جذابیت فیلمش را بر رابطه بین زوج اصلی داستان سوار کرده و امیدوار بوده پیت و کوتیار آن قدر خوب باشند که چشمها را خیره کنند و اجزای دیگر فیلم نباید مزاحم این باشند. اما از آنجایی که این استراتژی جواب نداده، فیلم پر از نقطه ضعف است. سکانسهای کلیدی از جمله صحنهی ترور سفیر آلمان اجرای تکراری و روتینی دارند. از همان جنسی هستند که بارها در فیلمها دیدهایم. بدون خلاقیت یا غافلگیری. شخصیتهای فرعی هم اگرچه بازیگران خوبی دارند(از جمله جرد هریس و لیزی کاپلان)، کمکی به گرم شدن داستان نمیکنند.
ریکی جرویس یک بار آن سالی که فیلم توریست (با بازی آنجلیا جولی و جانی دپ) اکران شده بود، در مراسم گلدن گلوب به شوخی گفت امسال فیلم توریست را هم داشتیم که تویش سوپر استارهای هالیوود بازی کردند و چقدر هم فیلم جالبی شده، هر چند که هیچ کداممان حوصله نداشتیم ببینیمش. به نظر میرسد او امسال-اگر باز مجری مراسم شود- میتواند دربارهی هم پیمان هم این را بگوید و هنوز هم خندهدار باشد.
کارگردان: رابرت زمه کیس
فیلمنامه: استیون نایت
مدیر فیلمبرداری: دان برگس
بازیگران: برد پیت، ماریون کوتیار، جرد هریس، لیزی کاپلان
محصول: انگلستان و آمریکا، 124 دقیقه