«گیتی خامنه» مجری برنامههای کودک، دلنوشتهای برای آتشنشانهای فداکار نوشته و که آن را در ادامه میخوانید:
«دوست قدیمی من
کودک دیروز
نمیدانی ... نمیدانی ... در فراغ تو و دوستان ایثارگرت چه حال غریبی داریم!!!
چه حالی ...
گریه امان نمیدهد. بغض رها نمیکند. سوز دل سخت میسوزاند و ... هیچ چیزی، هیچ چیزی نمیتواند عمق و وسعت این درد استخوان سوزززززز را به اندازه سر سوزنی، توصیف کند. هیچ چیز ... دوست من.
ما را ببخش.
همه مایی را که دانسته و نادانسته، نتوانستیم از وقوع چنین فاجعهای پیشگیری کنیم.
ما را ببخش، همه ما را که خواستیم، اما نادانی و ناتوانیمان یاریمان نکرد که یاریات کنیم!
ما را، همه آنهایی را که در قبال انسانیت مسئولند، اما آنچنان که باید انسان نبودهاند، ببخش!
من، به تو که دوست قدیمی من بودی و تا ابد خواهی بود، قول میدهم تا آن زمان که زندهام، با تک تک سلولهای وجودم، خدمتگزار دختر و پسر کوچکت باشم.
من با همه دلم، وجدانم و باورهایم، تعهد میکنم آنچنان که تو برای فرونشاندن آتش، جان عزیزت را به دردناکترین شیوه متصور شده، باختی، برای فرونشاندن آتش دل سوخته عزیزانت از همه وجودم، مایه بگذارم ... .
ببخش که دوست قدیمی شخصیتهای شجاع و سرزنده کارتونهای کودکیات، در فقدان تو، با همه قلبش به سوگ نشسته و توان گفتن و نوشتن از تو را ندارد. مثل تک تک مردم ایران سیاهپوش.
روی قولم حساب کن دوست آتشنشان سفر کردهام؛ با کمک همه مردم وطنات، تلاش میکنم تا دیگر اینگونه در سوگ عزیزترینهایمان، نسوزیم ... با یاری هم، با بیدار کردن وجدانهای خفته و به کار گرفتن عقل و آگاهتر شدن ... .
دلمان سخت گرفته، دل همه دوستان قدیمیات، همه بچههای سوگوار دیروز.»