وقتی «ایستاده در غبار» روی پرده جشنواره سی و چهارم فیلم فجر رفت، بار دیگر نبوغ و استعداد خاص محمد حسین مهدویان که تجربه «روزهای زمستان» او برای مردم شیرین و جذاب بود، برجسته شد. مهدویان از نسل سوم بچههای انقلاب اسلامی با فرم منحصر به فرد و جذاب خود در سینمای ایران، بار دیگر محتوایی درخور توجه از یک قهرمان ارائه کرده بود. قهرمانی که برخلاف همه کلیشههای رایج و مرسوم، چگونه قهرمان شدنش در قاب دوربین مهدویان واقعیتر از نمونههای ماضی روایت شده بود.
قهرمان او سر در آسمان و پاهایی بر زمین داشت. باورکردنی و دست یافتنی بود. درست همان اسطورهای که نسل امروز به شدت تشنه مرور کردن اوست. نسلی که «بی تفاوتی» برجسته ترین و دمدستیترین برچسب برای توصیف روحیاتش شده است، علاقمند قهرمان آرمانگرا و انقلابی مهدویان شده بود. کارگردان جوان سینمای ایران خوب فهمیده بود که چطور باید با نسل جدید حرف بزند. مهدویان با زیرکی شایسته خود از لسان یک سپاهی انقلابی، آن بخش از حرفهای حقیقیِ کاراکترش را انتخاب کرده بود که فضای نقد جدی درون گفتمانی را دوباره زنده میکرد.چیزی که امروز قبل از هر چیز دیگری برای زنگارزدایی از «انقلابی بودن» لازم و ضروری است و مهدویان برای صریح بودن در این زمینه هیچ چیز کم نداشت و این مسأله را با حمایت سازمانی برساخته از همین گفتمان و با ظرافت پیش برده بود. برای عینی شدن این توصیف میتوان حرفهای احمد متوسلیان در مسجد، عقب نشینیاش در حمایت از انقلاب در اعترافگیری ساواک، کتاب خواندنهایش و اثرگذاری مکتب خمینی بر او، پرخاشگری، تلخیها و تندیهای جذابش با همت، وزوایی و بسیاری از صحنههای جذاب «ایستاده در غبار» را مرور کرد.
بعد از موفقیتهای سابق مهدویان بود که رسانهها در اشتیاق انتشار خبر پروژه جدید او اخباری درباره «ماجرای نیمروز» و آنچه قرار است از حوادث تابستان سال 1360 راویاش باشد، منتشر کردند. این روند با اضافه شدن بازیگران صاحب نام و تهیهکنندگی محمود رضوی رونق بیشتری گرفت. بسیاری رضوی را از تهیهکنندگانی میخوانند که از ابتدا تا آخرین لحظه برای اثرش دل میسوزاند و آن را در هیچ برههای رها نمیکند. چیزی که برای یک تیم حرفهای اهمیت دارد، قبل از هر چیز تهیهکننده ای است که برای دیده شدن زحمات تیم، بیشترین تلاش را داشته باشد.
پذیرفتن ریسک انجام پروژه های بزرگ حتی بدون حمایتهای دولتی، صفت دیگری است که در روزهای پر فراز و نشیب و نامطمئن اقتصاد سینما برای رضوی برمیشمارند. «سیانور» اثری بود که سالها در انتظار حمایت و پذیرش تهیهکنندهها روی زمین مانده بود اما رضوی با سرمایه شخصی پای کار فیلم آمد و این بار سیانور به عنوان اثری که میشد مانند نمونههای قبلی متهم به سفارشی و حکومتی بودن شود، به یک نمونه معاصر جذاب و کارآمد بدل شد. بخش قابل توجهی از کارنامه رضوی در همکاری سالهای اخیر او با استعدادی به نام بهروز شعیبی رونق یافته است. مهدویان میتوانست جوان هنرمند و نابغه دیگری باشد که حضورش در کنار رضوی بر رونق سینمای جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی بیافزاید.
روز گذشته انتشار یک خبر ناراحت کننده از «احتمال تعطیلی فیلم تازه محمد حسین مهدویان به دلیل عدم تامین بودجه توسط تهیه کننده» باعث شد تا جزئیات ماجرا از طرف تهیه کننده مورد پرسش قرار گیرد. رضوی با بیان اینکه تمایلی به صحبت در خصوص این اتفاقات ندارد در پاسخ به گفتن این عبارت بسنده کرد که «به یاری خدا و همت عوامل اجازه نمیدهیم این پروژه به زمین بخورد و زحمت بچهها بی نتیجه بماند و در تلاش هستم که این پروژه نخوابد و امیدوارم تماسها و درخواست هایی که در ٤٨ ساعت گذشته از جانب برخی مسئولان داشتم به نتیجه برسد.»
نهادها و مراکز بسیاری از سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گرفته تا شهرداری تهران و انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس، حوزه هنری و... میتوانند در این زمینه راه گشا باشند. باید دید بدون آغاز جنجالهای تکراری و خسته کننده رسانهای و بالا گرفتن انتقادهای فرسایشی و بی حاصل، مسئولان این ارگانها حاضر میشوند برای حمایت از پروژههایی مانند «ماجرای نیمروز» اقدامی انجام دهند و بودجههای در اختیار آنها در مسیری شایسته هزینه شود یا باز هم باید بودجههایشان را هدر رفته در ناسینماها دید.