فرخ نعمتی، بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر سالهاست با سهیلا رضوی زیر یک سقف زندگی میکند و نتیجه زندگی مشترک آنها دو پسر است و یک نوه به اسم «نامی» که نعمتی او را بسیار دوست دارد. نعمتی بین عموم مردم با گویندگی نقش امام رضا(ع) در سریال ولایت عشق به شهرت رسید، اما او کارنامه پرباری دارد.
از آثار تلویزیونی او میتوان به بازی در سریالهایی مانند روشنتر از خاموشی، مدار صفر درجه، شب میگذرد، آسمان من و از آثار سینماییاش به هتل کارتن، ماهیها عاشق میشوند، چک و ... اشاره کرد. با نعمتی درباره دیدگاههایش درباره زندگی و عشق همصحبت شدیم.
در ویکیپدیا نوشته شما متولد 1330 در طالقان هستید.
متاسفانه متولد تهران هستم و اشتباهی در ویکیپدیا نوشتهاند طالقان. خانواده پدری و مادریام اصالتا طالقانی هستند.
حالا چرا متاسفانه تهران؟ تهران را دوست ندارید؟
تهران روز به روز بدتر میشود و کاش واقعا متولد و ساکن طالقان بودم. الان هم وقتی در تهران کار ندارم به طالقان میروم. مردم خوب و باسوادی دارد و زندگی در کنار آنها خیلی خوب است. تهران از قدیمالایام شهر خوبی نبوده و نیست. معماری بیهویتی دارد که آزاردهنده است. رشد و توسعهاش غیرمتعارف و نامتوازن است و... .
در این شهر بیتوازن چطور حالتان را خوب میکنید حالا که مجبور هستید بیشتر روزهای سال را در تهران زندگی کنید؟
خیلی کم از خانه بیرون میروم مگر این که کار ضروری داشته باشم. اما از همه اینها گذشته نکته مهم و خوشایند این است که امروز سالروز ازدواجم با خانم سهیلا رضوی است. وقتی با هم ازدواج کردیم مجموع سن دو نفرمان 42 سال بود، اما الان 42 سال است با هم زندگی میکنیم.
چقدر خوب که از ازدواجتان چنین خوشحالید و احساس خوشبختی میکنید. برایمان از چگونگی آشنایی و ازدواجتان بگویید.
خواهر بزرگم با مادر سهیلا همکلاس بود. وقتی بچه بودیم چند باری همدیگر را دیده بودیم و عاقبت با هم ازدواج کردیم.
علاقهای هم شکل گرفته بود؟
حتما شکل گرفت که به ازدواج منجر شد. وقتی جوان 20 سالهای تصمیم به ازدواج میگیرد حتما عاشق شده است!
این عشق چطوری این همه سال دوام آورد؟ حکایت شنیدنیای باید باشد آنهم در دوره ما که جوانها با مفاهیمی چون عشق مشکل دارند.
مفهوم زندگی تغییر کرده، آدمها تکلیفشان با خودشان روشن نیست و نمیدانند چه میخواهند. رویاهایشان با واقعیت فاصله زیادی دارد. دختر و پسرهای جوان سرگشتگیهای خاص خودشان را دارند، آشفتهاند و آرامش ندارند. از هیچچیز راضی نیستند. ما وقتی جوان بودیم اینهمه پیچیده نبودیم. زندگی جریان عادی خودش را داشت و ما چیز زیادی از زندگی نمیخواستیم، اما جوانان امروز فکر میکنند باید تحولی ایجاد کنند و برای همین نمیتوانند عادی زندگی کنند. به نظرم تا به 40 سالگی نرسند اصلا نمیدانند برای چه زندگی میکنند و هدفشان از زندگی چیست؟ اگر نتوانی در جوانی برای این سوالات، جواب مناسبی پیدا کنی که تبدیل به موجودی بیخاصیت میشوی و اگر بتوانی پیدا کنی که فلسفه زندگی را پیدا کردهای و تبدیل به فیلسوف میشوی.
فیلسوف هم نشوی، میتوانی زندگی متعادلی داشته باشی.
بله ! کشور ما ادبیات غنیای دارد، برای داشتن زندگی متعادل و خوب کافی است بوستان سعدی را بخوانی. آنقدر خوب تو را نصیحت میکند که اگر حرفش را قبول داشته باشی و آنها را در زندگی اجرا کنی، راحتتر زندگی میکنی. بزرگان ادبیات، ما را مدام به قناعت و تواضع توصیه میکنند. اگر به گفتههای آنها توجه کنیم در همین شهر شلوغ تهران هم میتوان زندگی آرامی را سپری کرد.
در زندگی مشترکتان عشق جریان داشته و دوام آورده. چگونه آن را حفظ کردید؟
من و همسرم هر دو بازیگریم و یکی از زوجهای قدیمی هم به حساب میآییم. معتقدم برای زندگی مشترک موفق هر دو طرف باید گذشت داشته باشند، یکدیگر را دوست بدارند و با هم مهربان باشند. زندگی مشترک فرصتی به آدمها نمیدهد که آنها در تضاد با یکدیگر قرار گیرند. وقتی در سن جوانی ازدواج میکنی رشد و تکامل ذهنی در زندگی مشترک شکل میگیرد و مرد و زن با هم کامل شده و به مرور تبدیل به یک نفر میشوند. تکامل در ارتباط درست و مشترک زن و مرد شکل میگیرد و ازدواج بهترین شکل تکامل زن و مرد است.
برخی بر این باورند خصلتهایی مانند مهربانی، گذشت و ... ذاتیاند و مهارت نیستند که با آموزش و تمرین جزو شخصیت آدمها شوند. نظر شما در این باره چیست؟
به نظرم نسبی است و برخی خصلتها ذاتی است؛ مثلا بعضی بچهها خیلی مهربان هستند، اما در برخی، بدذاتی و خشونت از همان کودکی دیده میشود. اما برخی خصوصیات را هم میتوان با تمرین به دست آورد. مثلا خودم در دوران بچگی و نوجوانی خیلی زود عصبانی میشدم و واکنش نشان میدادم، اما به مرور تلاش کردم رفتار و احساسم را مهار کنم و نگذارم به هر سمتی که دوست دارد مرا ببرد. ما باید انتخابهای درستی داشته باشیم تا بتوانیم در مسیر درست هم حرکت کنیم.
حرفی دارید که دوست داشته باشید در اینجا به همسرتان بگویید؟
در همه این سالها هر حرف عاشقانهای را که بلد بودم و میدانستم خوشایند همسرم است به او گفتهام. حالا باز هم تاکید میکنم که حضور سهیلا در زندگیام همان موهبتی است که وعده داده شده بود و از آسمان برایم نازل شد.
شما که از زندگی مشترک راضی هستید چه توصیهای به جوانها دارید؟
سخت نگیرند و قبل از این که توقعاتشان از زندگی بالا برود ازدواج کنند. به خودشان و به زندگی مشترکشان وفادار باشند. من دو پسر دارم، فرزندان میتوانند رشته زندگی را محکمتر کنند. بزرگترین شادی من و همسرم نوهای است که داریم. از ما دور است، اما همین که حضور دارد برایمان دلگرمی خوبی است. فرزندان و نوهها تداوم زندگی هستند. این که از نسل من هستند کسانی که حتی وقتی من نباشم با نام من زندگی کنند حس خوشایندی است.