علی ضیا نوشت: کنار خیابان روی چمن ها مینشینم کنار آدم هایی که ساده از کنارشان عبور میکنم اینبار عبور نکردم، نشستم حرف زدیم و اشنا شدیم دوست شدیم از عاشق شدنش برایم گفت با هم عکس گرفتیم ارام شدم انگار. خدایا مرا ببخش اگر ساده نبوده ام گاهی من همان بچه ی شهرستانی ساده ی همیشه ام من بزرگی را بلد نیستم و من بزرگ شدن را دوست ندارم من اما تو را بسیار دوست دارم مهربانم بیا از من گل بخرگل دارم ارزان به قیمت جان خودم شاید مرا هم به بهانه ی گل ها خریدی و بخشیدی دلخوشم به گاهی نگاهی اشتباهی.

 

عکس: گل فروشی علی ضیاء