نمازی را که یک لحظه حواست پرت باشد نمی‌خرد

به گزارش افکارنیوز، آیت‌الله قرهی رئیس حوزه علمیه امام مهدی(عج) در شب‌های ماه مبارک رمضان امسال به تفسیر و شرح دعای نورانی ابوحمزه ثمالی می‌پردازند. متن کامل جلسه پنجم ایشان که در شب ششم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۳۴ در مهدیه القائم المنتظر(عج) حکیمیه، برگزار شده، بدین شرح است:

در جلسه گذشته آیات الهی را خواندیم و بیان شد که حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلین) هم وقتی راجع به حضرت احدیّت سخن می­‌گفتند، ذوالجلال والاکرام را این گونه توصیف می­‌کردند که پروردگارعالم، صادق‌­الوعد است.

از جمله مولی­‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابی­طالب(صلوات الله و سلامه علیه) در خطبه ۱۸۵ تبیین می‌­فرمایند: «فِی صِفَتِ اللّه سُبحَانَهُ وَ تَعَالَی الَّذِی صَدَقَ فِی مِیعَادِهِ وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ وَ قَامَ‏ بِالْقِسْطِ فِی‏ خَلْقِهِ‏»[۱] حضرت در این خطبه شریفه نکاتی را بیان می­‌فرمایند که از جمله آن نکات که مورد بحثما است، این است که می­‌فرمایند: ذوالجلال و الاکرام، آن چنان است که وقتی وعده داد در وعده‌­اش، صادق است، همان که در این فراز هم می‌خوانیم: «اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ‏ وَ قَوْلُکَ‏ حَقٌ‏ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما»[۲]. لذا در اینجا هم حضرت می‌­فرماید: «الَّذِی صَدَقَ فِی مِیعَادِهِ» وقتی وعده داد، عین همان را انجام می­‌دهد، کما این که خود خدا فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَاد»[۳]. پروردگارعالم، صادق‌­الوعد است و به کسی هم ستم نمی­‌کند؛ یعنی اگر کسی فردا، عذاب ببیند، به خاطر آن عداوت خودش است، خود او با خودش دشمنی کرد و نخواست در رحمت الهی قرار بگیرد.

عدل میان بندگان؛ فضل میان خود و بنده

حضرت حق میان بندگان خود به عدالت و قسط رفتار می­کند «وَ قَامَ‏ بِالْقِسْطِ فِی‏ خَلْقِهِ‏» یعنی بین مردم از فضل خود استفاده نمی­کند چون هر کسی حقیّ به گردن دیگری دارد، اینجا قسط است، امّا بین خودش و مخلوقاتش، فضل است «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما».

پس می­بینیم پروردگارعالم در وعده خود این گونه صادق است و جالب این است در روایات داریم که اگر نمی­توانید به وعده خود عمل کنید وعده­ ندهید، می­خواهیم به آن «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏» برسیم، عرض می­کنیم که خدا خودش وعده داده است که شما کمی توبه کنید من با فضلم با شما برخورد می­کنم کما این که اگر ما درخواست هم نکنیم او مرحمت می­کند.

عطا؛ با درخواست و بی درخواست!

در ماه رجب‌­المرجب بعد از هر فریضه عرضه داشتیم «یَا مَنْ‏ أَرْجُوهُ‏ لِکُلِ‏ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ عَثْرَةٍ یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیل‏»[۴] عطا و مرحمت و بزرگواری می­‌کنی، به یک عبادت قلیل ما کثیر می­‌دهی، آن قدر می­‌دهی، که ما «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَه‏» هر کس از تو مسئلت کند هر که می­‌خواهد باشد، نفرمود «یا من یعطی المؤمن»، سائل در خانه‌­ات را رد نمی­‌کنی، مرحمت می­‌کنی، انسان با هر ظنّ و گمانی که به پروردگارعالم داشته باشد، خدا هم با همان ظنّ و گمان با او برخورد می­‌کند «انا فی ظن عبدی»، هر کس از تو مسئلت کند به او عطاء می­‌کنی «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏» از فضل خدا مسئلت کنید به شما عطا می­‌کند، بالاتر از این را در ماه رجب­‌المرجب عرضه داشتیم «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَة»، «کانَ بِکُمْ رَحِیما»، و این را عرض می­‌کنیم که «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَه‏» خوب معلوم است او مسئلت می‌­کند خدا مثل ما نیست که هرکه درب خانه‌­اش آمد را نا امید برگرداند، بعید است کسی نا امید برگردد، مگر این که کسی خودش بگوید نمی­‌دانم بشود یا نشود، با این همه بدبختی و گناه مگر می­‌شود! همین ولی­‌ها کار دست ما می­‌دهد، امّا هرکسی درب خانه پروردگار عالم بیاید و مسئلت کند او مرحمت می­‌کند، هرکه می­‌خواهد باشد. مهم­‌تر از همه این است که او آن قدر کریم است و آن قدر فضل دارد که «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ» که اصلاً مسئلت نکرده عطا می­‌کند «وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَة» حالا تو خدایی که این گونه هستی من که آمدم «أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الْآخِرَة».

در فضل و کرم به آنجا می­‌رسد که حتّی اگر مسئلت هم نکند او مرحمت می­‌کند، این قدر بزرگوار است، آن وقت آیا می‌­شود خود خدا این نوع وعده­‌ها را بدهد و به آن­ها عمل نکند؟ خیر.

وجوب وفای به عهد

امیرالمؤمنین در توصیف پروردگارعالم می­‌فرماید: «الَّذِی‏ صَدَقَ‏ فِی‏ مِیعَادِه‏»[۵] لذا اولیاء الهی می­‌گویند وقتی این روایات را می­‌بینید که مردم را نسبت به وفای به عهد به همدیگر سفارش می­‌کنند و این از نشانه‌­های مؤمن حقیقی است، بر اساس همین به دست بیاورید که خدا وقتی وعده دهد صددرصد مرحمت می­‌کند. «اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ» ‏ تو گفتی وقتی هم بگویی «وَ قَوْلُکَ‏ حَقٌ‏» قول تو هم حق است، حق در مقابل باطل است، «وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ» و وعده هم که بدهی صدق است.

مولی­‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسد الله الغالب، علی ابن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) می­‌فرمایند: «لا تعدّنّ عده لا تفق من نفسک بإنجازها» هرگز وعده­‌ای را نده که به انجام آن نسبت به خودت مطمئن نیستی. وعده دادی باید عمل کنی.

این­‌ها بین ناس است یعنی بین ما که مخلوقیم، آن وقت می­شود خدا بین خودش و بندگانش، صادق‌الوعد نباشد؟! می­دانید لسان و فرمایش معصوم، لسان الله و فرمایش خداست «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى»[۶] و آن چیزی که وحی می­شود، آن را بیان می­کند.

بارها عرض کردم این که پیامبر دست نوازش بر سر ابی عبدالله و امام حسن مجتبی می­‌کشند، به عنوان این که نوه ایشان هستند، نیست، گرچه این را هم در خودش دارد، امّا به این عنوان نیست، این که وقتی در سجده روی دوش مبارکشان می­‌روند، آن قدر طولانی می‌­شود که مأمومین و اصحاب تصوّر می­‌کنند در سجده به حضرت وحی نازل شده است، بعد می­‌فهمند نه وحی نازل نشده است، شاید به صورت ظاهر من و شما بگوییم پیامبر خیلی آرام دستشان را بگیرد و پایین بگذارد تا این که بگذارد خودشان خسته شوند و پایین بیایند، پس مردم چه؟ این مطلب دیگری است.

وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات الله و سلامه علیه) می‌­فرمایند: «وَ لَا تَعِدَنَّ أَخَاکَ وَعْداً لَیْسَ‏ فِی‏ یَدِکَ‏ وَفَاؤُه‏»[۷] به برادرت وعده­‌ای نده که نمی­‌توانی به آن عمل کنی، وعده دادی باید عمل کنی.

وعده مؤمن؛ نذر بدون کفّاره!

می­دانید ما در باب نذر و نذورات در مباحثفقهی داریم که اگر کسی نتوانست نذرش را به موقع ادا کند کفّاره دارد، که اینجا جای بحثآن نیست، عهد این قدر مهم است که پیامبر عظیم‌­الشّأن، خاتم انبیاء محمّد مصطفی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «عِدَةُ الْمُؤْمِنِ‏ نَذْرٌ لَا کَفَّارَةَ لَهُ‏»[۸] خیلی عجیب است، عهد مؤمن یک نذری است که کفّاره هم ندارد یعنی باید آن نذر را عملی کند.

تفاوت ما بین صدق وعده و خلف وعده

روی همین رفتارهایشان هم قول و فعل معصومین من ناحیه الله است، وقتی این گونه بیان می­‌فرمایند یعنی از ناحیه خود خدا است. وقتی پروردگارعالم خودش به زبان معصومین بیان می‌­فرماید: مؤمنین یا هر کسی که به هم وعده­ای می­‌دهد، باید اهل وفا باشد، صددرصد خودش اهل وفا است و به وعده‌­اش عمل می­‌کند.

«وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ» در جلسه گذشته اشاره کردیم معنی صدق چیست فقط راستی نیست، امّا یک چیزی بین ما که مخلوقیم هست که خدا در آن با ما فرق دارد، و آن این است که یک موقع ما به کسی وعده‌­ای می‌­دهیم و نیّت­مان هم این است که آن را انجام دهیم ولی شرایطش پیش نمی­‌آید، موقعیت ایجاد و ایجاب نمی‌­شود، می­‌فرمایند: اینجا اشکال ندارد امّا این برای خدا نیست.

در دل شب آن نکته‌­ای که برای اولیاء الهی است را بیان می‌­کنم، تا اینجا ما با پروردگارعالم مشترک بودیم. معمولاً در دنیا هم این طور است، هر که کریم­‌تر است انتظار نسبت به او بیشتر است، پروردگارعالم که خودش خالق است معلوم است صددرصد صادق­‌الوعد است، امّا یک مطلبی است که ما نمی­‌توانیم ولی پروردگارعالم چون فراتر از این­هاست این کار را می­‌کند، ما وقتی وعده می­‌دهیم و نیّت می­‌کنیم که حتماً می­‌خواهیم آن را انجام دهیم یعنی نعوذ بالله این طور نیست که در نیّت­مان بخواهیم خلف وعده کنیم، برای انجام آن وعده جلو می‌­رویم و تلاش­مان را هم می‌­کنیم که «لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[۹].

معنی «لَا یُکلَّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»[۱۰] این نیست که من کاری انجام دهم بعد بگویم که بیشتر از این نتوانستم، از این دید باید نگاه کرد که «لَا یُکلَّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» یعنی جلو برو، این قدر برو و موانع را رد کن تا جایی که واقعاً نتوانی، نه این که خودم را توجیه کنم که نمی‌­توانم.

یکی از ابرار که الآن هم در قید حیات هستند بیان کرد که گفتم این که می­‌گویند معصومین سه ماه رجب المرجّب و شعبان المعظّم و رمضان المبارک، را پشت سر هم روزه می­‌گرفتند، آیا این امکان دارد؟ از سال ۶۱ تا حالا ضمن این که دوشنبه‌­ها و پنجشنبه­‌ها و ایّام مستحبی را هم روزه می‌گیرد سه ماه را پشت سر هم روزه می­‌گیرد، «لَا یُکلَّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» یعنی در همه امور، جلو برو و موانع را رد کن تا آنجا که دیگر نمی­‌توانی، نه این که من جلو بروم و به کوچکترین مانعی که برخوردم بگویم من نمی­‌توانم و عقب بنشینم.

لذا در وعده، نیّت می­‌کنیم این کار را انجام دهیم و باید هم انجام بدهیم، تا نهایتش می­‌رویم، امّا یک جایی دیگر نمی­‌توانیم، آنجا دیگر گناهی به پای من و تو نیست، این برای ماست، امّا پروردگارعالم چه؟ گناهی برایش می­‌نویسند؟ نه، چون پروردگارعالم قادر متعال است، قدرت ما تا همان­جا بود و دیگر نتوانستیم، گناهی هم به پایمان نمی‌نویسند، امّا پروردگارعالم قادر است، می­‌تواند.

پیغمبر اکرم، خاتم رسل، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «إذا وَعَدَ الرّجُلُ أخاهُ، و مِن نِیَّتِهِ أن یَفِیَ لَهُ فلَم یَفِ و لَم یَجِئْ لِلمِیعادِ، فلا إثمَ علَیهِ»[۱۱] آن موقعی که انسان(هر که باشد، فرقی نمی­کند) به برادر دینی‌­اش وعده می­‌دهد و نیّتش هم این است که به آن عهد وفا کند، امّا نتوانست وعده را به جا بیاورد، گناهی بر او نیست.

در روایت دیگری پیامبر عظیم‌­الشّأن این­گونه فرمودند: «لَیس الخُلفُ أن یَعِد الرّجُلُ و مِن نِیَّتِهِ أن یَفیَ، و لکنَّ الخُلفَ أن یَعِدَ الرّجُلُ و مِن نِیَّتِهِ أن لا یَفِیَ ‏»[۱۲]؛ خلف وعده آن نیست که انسان وعده­‌ای بدهد و نیّتش هم این باشد که وفای به عهد کند. بلکه خلف وعده آن است که انسان وعده دهد و نیّتش این باشد که به آن وعده وفا نکند.

یعنی از همان ابتدا که وعده می­‌دهد نیّت او این است که عمل نکند و این خیلی بد است، این از صفت منافقین است و منافق از کافر هم بدتر است، «فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار»[۱۳] بدترین جای جهنم برای آنهاست.

پروردگارعالم قادر متعال است و اگر وعده بدهد، می­‌تواند انجام بدهد. «اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ‏ وَ قَوْلُکَ‏ حَقٌ‏» خدایا! خودت گفتی و قول تو حق است، «وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ» و وعده تو هم صدق است، تو که نمی‌­توانی خلف وعده کنی و نعوذٌ بالله و نستجیرٌ بالله بگویی من نتوانستم، خدا قادر است. حالا وعده پروردگارعالم چیست؟ تو گفتی «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»، از فضل من بخواهید.

فضل الهی یا عدل الهی!

فضل پروردگارعالم با عدل او متفاوت است، عدل در حقیقت این است که به هرکسی به اندازه همان وسع وجودی­‌اش عطا کنند، که اگر این طور باشد اولیاء الهی، حتّی انبیاء و معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، هیچ کدام از انسان­ها چه آن­ها که در درجه اعلا هستند و به «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»[۱۴] رسیدند و چه آن­هایی که در ادنی هستند و به آن اعلا نرسیدند، هیچ احدی جرأت ندارند و نمی­‌تواند بگوید که حقّ من این بود. کسی می­‌تواند چنین بگوید؟! ما گاهی چیزهایی را می­‌گوییم که به تعبیر اولیاء الهی باید استغفار کنیم، مثلاً می­گوییم: خدایا! - مثل می­‌گویم – در امور دنیوی مثلاً این زندگی حقّ من نبود که مثلاً همسر چنین و چنان، فرزند چنین و چنان، رفیق چنان داشته باشم.

چه حقی؟ اصلاً این حق یعنی چه؟! ما خودمان کدام استحقاق را داریم؟! او مرحمت می‌­کند، همگی لطف اوست، حقّ ما نیست. دلیل چیست؟ همان کد همیشگی که ما مخلوقیم. شاید شما بگویید که خیلی خوب، ما مخلوقیم - مثلاً یک چیز عامیانه به ظاهر روشن فکرمأبانه – حالا که ما مخلوق هستیم باید توسری بخوریم، هر چیزی که خدا خواست آن باشد! بحثتوسری خوردن نیست، مخلوق، مغلوب است خود خدا درست کرده است و خودش هم بلد است چه کار کند.

یک مثال بزنم، آیا گرگی که گرگ خلق شده است می‌­تواند به پروردگارعالم اعتراض کند که خدایا چرا مرا گرگ قرار دادی؟ یا مثلاً امثال من را که به ظاهر انسان خلق کرده حتی به صورت ظاهری، آیا می­‌تواند به خدا اعتراض کند؟ کسی در عالم طلبکار و مدّعی نیست، یعنی نمی‌­تواند مدّعی باشد، چه ادعایی؟ اصلاً همین که مرا انسان خلق کرده است لطف اوست، چرا ما را پشه خلق نکرد؟ آیا نمی­توانست؟ قادر نبود؟

ما اوّل باید متوجّه شویم خالق کیست. خالق قادر است، مگر نفرمود «فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ»[۱۵]، ابراهیم خلیل(علی نبینا و آله و علیه الصلاه و السلام) که امام شد «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما»[۱۶]، امام شد ولی برای به قول خودش «لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی» خدایا! حیات مجدد چگونه به وجود می‌آید؟

فرمود: چهار پرنده را بگیر و ذبح کن، بعد بکوب و مخلوط کن، یعنی دیگر اصلاً معلوم نشود کدام جز از کدام پرنده است، بعد چهار قسمت کن، یک قسمت را این­ طرف کوه بگذار، یکی را آن طرف و …، چهار پرنده را که می­دانستی چه نوع پرنده­ای بود را - مثلاً حسب روایت یکی کلاغ بوده است - صدا بزن، چهار نقطه متفاوت هم بوده است، یک جا نبوده که بگویی همان یکی با هم دومرتبه رشد کرده است، بعد آن یکی دیگر که مثلاً مرغ بوده است، را هم بخوان، یکی دیگر مثلاً هدهد بوده است، خوب بخوان، یکی دیگر مثلاً گنجشک بوده است، آن را بخوان.

چهار پرنده مختلف بوده‌­اند، حالا اسم­‌هایشان را صدا بزن، اگر فقط یکی هم باشد، همان یک دانه مرغ را بگیری و استخوان و همه چیزش را له کنی، بعد یک جا بگذاری و صدایش بزنی، بعد ببینی این چه جوری حیات پیدا می­کند، این خودش معجزه است. امّا اینجا این­ها چهارتا باهم مخلوط شده‌­اند و به تعبیر عامیانه قاطی پاتی شده­‌اند، هیچ کدام معلوم نیست؟ حالا می‌­فرماید که صدایشان بزن، ببین من چگونه این‌­ها را از هم جدا می­‌کنم.

کسی که قادر است این­ قدر راحت حیات ببخشد، نمی‌­تواند من و شما را پشه کند؟ مگر یهود با اذیت کردن­‌های بسیار خود کار را به جایی نرساندند که مسخ شدند، یعنی از حالت انسانی خارج شدند. نشد؟ خدا قادر نیست؟ اعوذبالله این که اهانت به پروردگار است. آیا امکان دارد من که الآن مثلاً انسان هستم یک‌دفعه پشه یا چیز دیگری شوم؟ چرا نشود، می­شود. یهودی­‌های ملعون از طرق باطل این کار را کردند. پس پروردگارعالم می‌­تواند، او قادر است.

برای چه این­ها را که بیان کردیم؟ نمی‌­توانیم بگوییم پروردگارعالم که وعده می­‌دهد، نیّتش این بوده است که انجام دهد ولی نمی­‌تواند، پروردگارعالم در این قسم تفاوت دارد. حتماً به وعده­‌ای که می­‌دهد عمل می­‌کند.

عدل خدا و ادّعای بنده

پروردگارعالم وعده داده است که ما با فضلش او را بخوانیم «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏» چون اگر عدلش را بخواهیم هیچ کس نمی­‌تواند مدّعی شود من کاری کردم. عرض کردیم برای این که دست و زبان، این جسم برای اوست. بگوییم فلانی شب خوابید، یک عمر خوابیده است ولی من بلند شدم و نماز شب خواندم و چه کردم…! چه منّتی می‌گذاری؟ مگر دست و پا برای تو بود؟ اصلاً همین توفیق بیدار شدن، فرض هم تو توانستی بیدار شوی، توفیقش را چه کسی به تو مرحمت کرد؟

ضمن این که دست و پا و چشم و گوش و اعضاء و جوارح همه و همه متعلّق به پرودگارعالم است، این که توفیق برخواستن داد و خواب را از چشم تو گرفت که بود؟ الآن یک عدّه در پارک و سالن و … مشغول گل کوچک و گل بزرگ هستند، بازی می­کنند! خدا به من و تو توفیق داده است می­‌خواهد در خانه امام زمان مناجات کنیم، این منّت گذاشتن ما بر سر خدا است؟ یا برعکس ما باید منّت­‌کشی کنیم که لطف کردی، محبّت کردی، بزرگواری کردی، او مرحمت کرده است، «وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّهِ»[۱۷] خودش فرموده است که از فضل من بخواهید و وعده‌اش هم وعده صدق است، حالا ما از این جا به بعد از فضلش می‌خواهیم.

اصلا نگوییم که اعمالمان، اعمال صددرصد درست است، که عمل صددرصد درست جز معصوم و تالی‌تلو معصوم کسی ندارد، روایتی است که پروردگارعالم خود فرموده است وقتی عملی را می‌خرم که عمل صحیح باشد. کمی نقص در آن باشد و آب در آن ببندی، من نمی‌خواهم. اعمال باید، اعمال صحیح باشد. من اصلاً عمل بدون اخلاص نمی‌پذیرم، باید خالص خالص باشد. خالص خالص که معصومین و تالی‌تلو معصوم هستند و آن بحثش جداست. معصوم و تالی‌تلو معصوم را کنار بگذاریم، در اعمال ما هزار خلل هست، تازه فرض هم بگیریم بگوییم خدایا! ما می‌خواهیم با عدلت رفتار کنی، اصلاً نمی‌توانیم، خلل که هست، می‌گوید نمی‌خرم.

من وعده دادم و وعده‌ام هم صدق است، گفتم: موقعی می‌خرم که خالص باشد. وقتی خالص نیست پس انتظار خریدن هم نباید داشته باشید. انسان باید بداند دست، چشم، گوش، اعضاء و جوارح او همه من ناحیه الله است و پروردگارعالم به او مرحمت کرده است. از این‌ها هم که بگذریم اگر بگوید من می‌خواهم عملت را بخرم، می‌گوید عملی را می‌خرم که خالص باشد. خدا چیزی که در آن آب بیافتد و در آن مقداری ریا باشد یا حتّی ریا نباشد حواست در نماز یک جای دیگر است، یک لحظه حواست پرت شود، را نمی‌خرد. حال ما باید چه کار کنیم؟ پس اگر هم می‌خرد، همه‌اش از فضل است.

فضل خدا و بقای ما

این نکته مهم و عرفانی است که اولیاء الهی بیان کردند و آن این که پروردگارعالم مخلوقاتش را به فضل می‌چرخاند و نگاه می‌کند، نه به عدل. چون اگر به عدل باشد، مخلوق باید بلافاصله از بین برود، چرا که چیزی برای عرضه ندارد و آن چه که در گیتی چیزی برای عرضه کردن نداشت، چون پروردگار عالم هستی موجودات را به کردارشان تبیین کرده است، بقای موجودات به این است، ما چون عملی نداریم، بقایی نداریم. هر آن چه که هست، فضل اوست. در این گردش همه فضل اوست، به عدلش نیست. گردونه عالم به فضل اوست وإلّا بقا برای هیچ موجودی در عالم معنا نداشت. از باب عدل بود، بلافاصله از بین می‌رفت. خیلی نکته عجیب است، این را یادداشت کنید و چندین مرتبه بخوانید و تأمّل کنید، غوغاست. بقای ظاهری موجودات به فضل و کرم پروردگارعالم است، نه به عدلش. عالم، عالم فضل است. رسیدگی بر اعمال هم بر همین فضلش است و لذا فضل خدا افضل و همه گیر است.

معصومین هم به فضل خدا هستند. به عدلش این است که اوّلاً معصوم عصمت را به دست نیاورده است، خود خدا آن را مرحمت کرده است، حتّی اولیاء خدا می‌گویند آن‌جا که تالی‌تلو معصوم به صورت ظاهر با کنترل نفس خود عصمت را کسب می‌کند و اکتسابی می‌شود، آن هم کسب نیست. پس چیست؟ آنجا هم پروردگارعالم گفته است که باید اعضاء و جوارحت را کنترل کنی، همین. او موّفق به کنترل نفس شده است که توفیق این کنترل نفس را هم باز خدا داده است. تالی تلو معصوم به خودی خود اصلاً هیچ است، توفیق از خداست، اعضاء و جوارح از خداست، همه چیز از خداست. تالی تلو معصوم هم که می‌گویند عصمتش اکتسابی است، اکتسابی نیست، لطف و فضل خداست.

یک لحظه انسان به خودش رها شود هیچ است «لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً». هر کس یک طرفه العینی به حال خود رها شود، سقوط می‌کند، چه سقوطی! به خصوص کسانی که ولیّ خدا شدند و عرفا که بالاتر می‌­روند و چه سقوطی می‌کنند! برای همین بارها عرض کردم عرفا و اولیاء بیشتر ناله می‌زنند و گریه و ضجه و فغان دارند، چون می‌دانند این فضل او بوده است، کدام کسب؟ کدام عملی را من اکتساب کردم؟ همین اکتسابی که به ظاهر من با این دست و این مطالب انجام دادم که همه این اعضاء و جوارح مال خود او است، توفیق انجام دادن اعمال را هم خودش به وسیله دادن این اعضاء و جوارح به من عطا کرده است. توفیق نباشد، هیچ کاره‌ایم، اکتسابی هم در آن نیست. عصمت معصومین هم که هبه بوده است، پس همه چیز فضل خداست. إن‌شاءالله راجع به فضل صحبت خواهیم کرد.

منابع:

[۱] نهج‌­البلاغه، ص: ۲۶۹

[۲] بحارالانوار، ج: ۹۵، ص: ۸۳

[۳] آل عمران / ۹

[۴] بحارالانوار، ج: ۹۵، ص: ۳۹۰

[۵] نهج البلاغه، ص: ۲۶۹

[۶] نجم / ۳و۴

[۷] بحارالانوار، ج: ۷۵، ص: ۲۵۰

[۸] بحارالانوار، ج: ۷۲، ص: ۹۶

[۹] نجم / ۳۹

[۱۰] بقره / ۲۸۶

[۱۱] کنز العمّال: ۶٨۶٩.

[۱۲] نهج الفصاحه، ص: ۶۵۷

[۱۳] نساء / ۱۴۵

[۱۴] نجم / ۹

[۱۵] بقره / ۲۶۰

[۱۶] بقره / ۱۲۴

[۱۷] هود / ۸۸