الیکا عبدالرزاقی میگوید سال ۸۵ که «باغ مظفر» را کار میکردیم پشت صحنههایش پخش میشد اما من هیچ وقت نبودم وقتی جویا شدم گفتند که خندههای من قابل پخش نیست خیلی ناراحت شدم که سبک خندیدن من میتواند قابل پخش باشد یا نباشد یکی از همان عزیزان که به نظر من از افراد معتبر تلویزیون بود گفت که نگران مخاطب هستند و می ترسند مخاطب واکنش نشان بدهد چون عادت ندارد ببیند یک زن جلوی دوربین قهقهه میزند اما من انقدر خندیدم که عادت مخاطب تغییر کند وقتی در برنامه زنده خندیدم دیگر نتوانستند مانع پخشش شوند.
این روزها سخت مشغول کار است، از اینکه روی صحنه تئاتر رفته خوشحال است و با ذوق زیادی درباره هِرا و ناریا که از کارکترهای نمایش«این دنیا یه کنسرت… به من بدهکاره» صحبت میکند، وقتی درباره تئاتر صحبت میکند چشمانش برق میزند حتی باور دارد که اگر ژانر فانتزی در ایران گستردهتر بود میتوانست بیشتر بدرخشد و نبود این فضا باعث شده او در این مسیر حیف شود، هرجا که لازم است با صدای بلند قهقهه میزند و دائم درباره فرهنگ و هنر صحبت میکند و دغدغهاش هم همان نسل جوان است.
روزگاری کارش را با حمید سمندریان شروع کرد و حالا با یک کارگردان جوان روی صحنه میرود، علت را که میپرسیم، ما را به استادش ارجاع میدهد و میگوید در دورهای که من شاگرد استاد سمندریان بودم از او یاد گرفتم و در آن دوره رقم میخورد این بود که درون آن فرد چه میگذرد، قراراست به کجا برسد و هدفش از کارگردانی چیست و نه اینکه چقدر نامدار و شناخته شده است وچه سابقهای دارد.
زمان محدود بود، اما حالا که الیکا عبدالرزاقی به بهانه بازی در نمایش «این دنیا یه کنسرت… به من بدهکاره» به کافه خبر آمده بود، فرصت را غنیمت شمردیم و بحث را از تئاتر فراتر بردیم و او درباره علاقهاش به ورزش اسکی و برنامه «نود» صحبت کرد، درباره اینکه چه بلایی سر «قهوه تلخ» آمد و خودش هم ماجرای تعطیلی برنامه را از یک راننده تاکسی شنیده است، صحبت کرد، به جای خالی تله تئاتر و نبود مدیریت درست در حوزه فرهنگ اشاره کرد و در نهایت از جذابیتهای زندگی با امین زندگانی گفت.
در ادامه بخشی از متن کامل این گفتوگو را میخوانید.
بالاخره به شما دستمزدی دادند؟
نه من متاسفانه در هفت ماه آخر من هیچ وقت پولی دریافت نکردم چون چک نداشتم. بعد از سالها داشتم کاری انجام میدادم که خیلی دوستش داشتم وجزء بازیگران گران قیمت هم نبودم. در پارت دوم با من قرار داد خوبی بستند که کار متوقف شد و دیگر هیچ وقت از بخش دوم پولی دریافت نکردم اما چون آن سریال خیلی خوب دیده شده بود پیشنهادات زیادی در طول کار داشتم.
بقیه چه طور؟
برخی گرفتند.
حضور پررنگ شما قبل از «قهوه تلخ» را فراموش نمیکنیم اما به نظر شما آن سریال برایتان سکوی پرتاپ پیشرفت بود؟
بله. من قبل از آن هم سریال و کارهای دیگرهم بازی کرده بودم اما امین زندگانی به من میگفت که تو بازیگری اما هنوز وارد بازار کار نشدهای، بعد از «قهوه تلخ» فهمیدم که درست میگوید. بعد ازاین سریال بود که با اسم و فامیلی و هویت خودم شناخته شدم.
حالا هم در شبکه نمایش خانگی هستید. چرا انقدر بد مافیا بازی میکنید؟
بد بازی میکنم؟
سری آخر.
سری آخر که سه تا مافیا پیدا کردم. دراین بازیها بی انصافی است که بگوییم من بد بازی کردهام من فقط مثل بقیه پرسوناژ مافیا نساختهام که آن هم برمیگردد به شخصیتم که علاقه چندانی به عرض اندام ندارم. همه چیز را از زاویه دید بیرونی هم میبینم و گاهی اوقات احساس میکنم بعضی رفتارها میتوانند زننده باشند.
چرا «مافیا» انقدر جذاب است؟ چون ما سرگرمی دیگری نداریم؟
قاعدتا همین است. مردم امروز در همه جا دارند مافیا بازی میکنند. گیم سنتر برای بزرگسالان در کشور ما وجود ندارد و ما عادت کردهایم که تفریحاتمان و معاشرتهایمان در خانههایمان باشند. نسل شما به کافه میرود اما همین کافه نشینی هم در نسل ما بسیار محدود بود. دردوره فعلی هم همین است و محدودیت تفریح وجود دارد. البته از طرفی هم برنامه سازان این برنامهها به دنبال ایجاد جذابیت برای مخاطب هستند.
شما و امین زندگانی یکی از زیباترین زوجها کنار یک دیگر هستید و از حواشی فاصله دارید و زندگی شخصیاتان را از کارتان جدا کردهاید چطوراین کار را کردید در حالیکه امروز بسیاری از مردم دیگر فضای خصوصی ندارند؟
دو وجه داشت. یک وجه آن تاثیر امین زندگانی بر من بود. او بسیار از حواشی فاصله میگیرد اما من به معاشرت علاقه زیادی دارم که خودش میتواند حاشیه ساز باشد اما امین همیشه مانع من شد. وجه دیگرش فضای مجازی است من اینستاگرام دارم اما برای اینکه با آن به تبلیغ تئاتر خودم و دیگران بپردازم، نه برای نشان دادن امورات روزمرهام به دیگران. اگر کسی وضعیت زندگی خصوصیاش را در فضای مجازی با بقیه به اشتراک بگذارد بعدها نباید ازاین که چرا دیگران در زندگی خصوصیاش دخالت میکنند شاکی شود اما من میتوانم شاکی شوم چون هیچ وقت زندگی خصوصیام را به اشتراک نگذاشتهام. فکر میکنم اشتراک گذاری سوگ یا خوشی در این فضا نوعی مهرطلبی بی پایان را نشان میدهد که فرد احساس میکند نمیتواند فقط با خانواده خودش سوگواری کند و باید همه از حال او باخبر شوند.
بامزه ترین وجه زندگی کردن با امین زندگانی چیست؟
همه معتقدند که ما چطور کنار هم زندگی میکنیم چون من پرانرژی و شوخ طبعم ولی به نظر میرسد او جدی است و شوخ طبعی ندارد اما اینطور نیست او بسیاردرپی سرگرم کردن اطرافیانش است و شوخیهای تکرارشونده جالبی دارد و با همه چیز تفریح میکند.
چیزی میماند که بخواهید درپایان بگویید؟
بخش اجرایی نمایش «دنیا یک کنسرت… به من بدهکاره» با من است اما بخش حسی آن بر دوش ژوله است. او هر شب قبل از اجرا میگوید امشب بروم مهران را بغل کنم شاید بتوانم امشب او را نجات بدهم و این خبر از روح صیغل خوردهاش میدهد. من هر شب با این حرفش بغض میکنم.امیرمهدی ژوله یک ساعت را با تمام وجود اجرا میکند.