چهلمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران چندی پیش با معرفی برگزیدگان بخشهای مختلف به کار خود پایان داد. فیلم کوتاه « داستان اسباب بازی » به کارگردانی علیرضا استوار، ازجمله آثاری است که امسال در جشنواره چهلم به نمایش درآمد و توانست نظر مثبت طیفهای مختلفی از مخاطبان را به خود جلب کند.
از این رو سراغ علیرضا استوار، تهیهکننده و کارگردان این فیلم کوتاه رفتیم و با او درباره شرایط و کم و کیف تولید «داستان اسباب بازی» به گفتوگو نشستیم.
* چگونه وارد فضای فیلم کوتاه شدید؟
تقریباً از سال 1398 فعالیتم در حوزه سینما را شروع کردم. دورههای مستندسازی را نزد آقایان شمقدری و استاد زندهیاد نادر طالبزاده گذراندم و سرانجام، در دورههای آموزشی انجمن سینمای جوانان ایران شرکت کردم و بعد از این دورهها کار ساخت فیلم کوتاه را آغاز کردم.
* با این اوصاف، انجمن سینمای جوانان ایران واسطه ورود شما به فضای سینمای کوتاه بود؟
بله؛ همینطور است.
* «داستان اسباب بازی» نخستین تجربه کارگردانی شما محسوب میشود؟
بله، اولین تجربهام به شمار میآید.
فیلم کوتاه بهترین بستر برای گفتوگو با مخاطب است
* چه شد که برای شروع فیلمسازی، مدیوم فیلم کوتاه را انتخاب کردید؟ ویژگی خاصی در این مدیوم وجود داشت که باعث شد به سمت آن کشیده شوی یا دلیل دیگری داشتی؟
اینکه اولین تجربه فیلمسازیام را با کارگردانی فیلم کوتاه شروع کردم، دو دلیل داشت؛ دلیل اول که فکر میکنم نسبت به دلیل دوم، پررنگتر هم باشد، ناشی از جبر است؛ یعنی شما اگر بخواهید در حوزه داستانی کار کنید، نمیتوانید مدیوم دیگری را انتخاب کنید و اساساً انجمن سینمای جوانان ایران هم از شما همین را میخواهد؛ اینکه یک اثر داستانی کوتاه به آنها تحویل دهید. دلیل دوم هم این است که در فیلم کوتاه، نوعی شاعرانگی وجود دارد که میتواند اثرگذاری قابل توجهی را به همراه داشته باشد. یعنی شما اگر دغدغه این را دارید که به واسطه اثرتان به مخاطب، پیام بدهید و با او حرف بزنید، سوال ایجاد کنید یا دوراهی پیش پایش بگذارید، فیلم کوتاه مستعدترین بستر ممکن است؛ چرا که به شکلی مختصر، مفید و کمهزینه میتواند این امکان را برایتان فراهم کند. بهویژه وقتی تجربه قبلی فیلمسازی هم نداشته باشید، منطقیترین تصمیم این است که از فیلم کوتاه آغاز کنید.
* یعنی اگر جبری که دربارهاش صحبت کردید وجود نداشت، باز هم مدیوم فیلم کوتاه را برای شروع فیلمسازی انتخاب میکردید؟
بله؛ تقریباً. به هر ترتیب، برای من شرایط لازم مبنی بر اینکه بخواهم مستقیماً به سمت ساخت فیلم بلند بروم وجود نداشت. چه شرایط حرفهای، چه شرایط مالی و چه موقعیتی که در آن قرار داشتم، چنین چیزی را ایجاب نمیکرد.
تصویر تکاندهندهای از یک کودک که ایده فیلم را شکل داد!
* به فیلم بپردازیم. ایده فیلمنامه و فضایی که در آن قصهات را به تصویر کشیدهای چگونه شکل گرفت؟
ایده «داستان اسباب بازی» اینگونه شکل گرفت که من یک کودک زبالهگرد را دیدم که دور خود گونی کشیده و محتمل بود که با کیسه زباله اشتباه گرفته شود! این تصویر خیلی ذهنم را به خود مشغول کرد. از یک سو اینکه چه اتفاقی ممکن است برای آن کودک بیفتد، جرقه روایت یک قصه را در ذهن من ایجاد کرد و از سوی دیگر، اینکه اصلاً چرا در جامعه ما باید چنین اتفاقی رخ دهد، باعث شد به سراغ چنین داستانی بروم. ممکن است هر اتفاقی برای آن کودک بیفتد؛ مثلاً اینکه توسط مامور شهرداری شناسایی شود و یا حتی اینکه مامور شهرداری متوجه حضور او نشود. در هر صورت، این اتفاق برای جامعه ما خوشایند و زیبنده نیست. تماشای آن کودک در چنین وضعیتی، باعث شد که پرسشهای مختلفی در ذهن من شکل بگیرد و اینچنین بود که ایده قصه به سراغم آمد. برای اینکه فضای داستان چندان هم به سمت تضاد طبقاتی نرود، تصمیم گرفتم میان شخصیتهای فیلم رابطه دوستی برقرار و پیوند آنها را مبتنی بر کارتون «داستان اسباب بازی» تعریف کنم.
فیلمم اقتباسی از کارتون «داستان اسباب بازی» نیست
* نام فیلم و برخی عناصر موجود در فیلمنامه، ملهم از کارتون معروف «داستان اسباب بازی» است که احتمالاً مثل من در دوران کودکی یا نوجوانی آن را تماشا کردهای. تجربه تماشای این کارتون چقدر در شکلگیری فضای کلی قصه و روایتی که فیلم ارائه میدهد، تاثیرگذار بود؟
فارغ از اینکه من هم مثل شما این کارتون را قبلاً دیده بودم و میدانستم که خیلیها هم آن را تماشا کردهاند، یک بار دیگر، متناسب با فیلمنامهای که در دست داشتم، سریهای مختلف کارتون «داستان اسباب بازی» را تماشا کردم. نکته دیگر اینکه اگر بخواهم از نظر محتوایی و معنایی فیلمم را با آن کارتون مقایسه کنم، میتوانم بگویم که ارتباط چندانی میان این دو اثر وجود ندارد. حتی دستاندرکاران جشنواره به من پیشنهاد دادند که فیلمت را در بخش کتاب و سینما یا همان بخش اقتباس قرار دهیم، اما من این پیشنهاد را نپذیرفتم؛ چراکه فیلم من به معنای واقعی، اقتباسی از آن کارتون معروف به شمار نمیآید. من صرفاً برخی عناصر و موتیفها را از کارتون «داستان اسباب بازی» وام گرفتهام و به نوعی میتوان گفت که به آن کارتون ارجاع دادهام. این ارجاعات را هم به این دلیل انجام دادهام که بتوانم قصه خودم را تعریف کنم. یعنی به جز شخصیتهای وودی، بازلایتر و اندی، نمیتوان گفت که ارتباط خاصی میان این دو اثر وجود دارد.
پیوند کودکان با یکدیگر در فضایی فانتزی
* اساسا هدفی که از قرار دادن چنین ارجاعاتی در قصه دنبال میکردی چه بود؟
این حس برای بیشتر مخاطبان، حسی آشنا و نوستالژیک بود و این دو کودک باید به نوعی با هم پیوند میخوردند؛ آن هم پیوندی فانتزی و عجیب و غریب. شخصیتهای فیلم به قدری شیدا و دلداده این کارتون هستند که یکی از کودکان در جایی درباره کودک دیگر میگوید تا لباسم را دید، نقش خودش را پیدا کرد! من به دنبال سازوکاری بودم که این کودک را به همدیگر وصل کند و همین، دلیل اصلی ارجاع به کارتون محبوب «داستان اسباب بازی» بود.
* به عنوان کارگردان، مضمون اصلی فیلم را چه میدانید؟
مضمون فیلم، دوقطبیسازی دنیای بچهها و آدمبزرگهاست. دو شخصیت کودکی که در فیلم میبینیم، داخل یک قطب جای میگیرند و سایر شخصیتهای قصه در قطبی دیگر که همان قطب آدمبزرگهاست. تلاش کردم حتی در کارگردانیام هم چنین چیزی را نشان دهم. اساسا این همان چیزی است که ما در کارتون مشهور «داستان اسباب بازی» نمیبینیم و چه بسا مهمترین وجه تمایز این دو اثر هم همین باشد.
«داستان اسباب بازی» فیلمی درباره کودکان است
* اساساً چقدر دغدغه کودک و نوجوان برای شما جدی بود و با انتخاب سوژهای که محوریت آن را کودکان و نوجوانان شکل میدهند، سعی کردی به مسائل این نسل جدید بپردازی؟ آیا اگر با تصویر تکاندهندهای که در خلال گفتوگو به آن اشاره کردی، مواجه نمیشدی، ممکن بود باز هم به سراغ ساخت سوژهای مرتبط به کودکان و نوجوانان بروید؟
به طور کلی ترسیم فضای کودک و نوجوان در آثار سینمایی اهمیت بسیار زیادی دارد؛ اینکه ما در فیلمهایمان خطاب به کودکان و نوجوانان حرف بزنیم و این مسئله برای من هم بسیار مهم است. با وجود این، میتوان گفت که «داستان اسباب بازی» فیلمی درباره کودکان است نه فیلمی برای کودکان. نکته دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم این است که به شخصه دغدغه کودک و نوجوان را دارم اما اینگونه نیست که بخواهم صرفا روی یک موضوع مشخص کار کنم. مثلا کاری بعدی که مشغول انجامش هستم، ارتباطی به کودکان ندارد. من احساس کردم که با ساخت فیلم «داستان اسباب بازی» میتوانم یک قصه درباره کودکان تعریف کنم که ممکن است برای مخاطبان جذاب باشد. واقعیت این است که شاید اصلا چنین پتانسیلی را نداشته باشم که با تسلط کامل روی حوزه کودکان و نوجوانان متمرکز شوم. فیلمسازان مستعدتری وجود دارند که میتوانند سیر مشخصی را در این حوزه آغاز کنند و آن را امتداد دهند. اگرچه ممکن است بخواهم حوزه موضوعی دیگری را انتخاب کنم و تا انتها همان را ادامه دهم اما مطمئنا آن حوزه، کودک و نوجوان نخواهد بود.
هدفم سینمای بلند است
* فیلم را با مشارکت انجمن سینمای جوانان ایران ساختی. نحوه مشارکت و حمایت انجمن چگونه بود؟
ابتدا فیلم را ساختم و سپس انجمن نسبت به حمایت پس از تولید اقدام کرد.
* چالش خاصی در زمینه جلب حمایت انجمن وجود نداشت؟
نه، خوشبختانه همه چیز، خوب و منظم پیش رفت.
* جزو آن دسته از فیلمسازان هستید که سینمای کوتاه را پیشدرآمدی برای ورود به سینمای بلند میدانند یا اینکه اساسا ترجیح میدهی فعالیتهای آتی سینماییات را در همین مدیوم ادامه دهی؟
فکر میکنم فیلم کوتاه، مدیومی مستقل و جامع محسوب میشود که میتواند کارکرد معین خود را داشته باشد. با وجود این، من جزو دسته دوم فیلمسازان هستم و با احترام به همه فیلمسازانی که در سینمای کوتاه فعالیت میکنند، دوست دارم سینمای بلند را تجربه کنم و هدفگذاریام معطوف به این امر است. به نظرم سینمای کوتاه حلقه واسط مناسبی برای ورود به عرصه فیلمسازی بلند است و خوشحالم که از این مجرا به سینما ورود پیدا کردهام.