این سریال که نسخه اولیه فیلمنامه آن را اصغر فرهادی نوشته بود و توسط شاپور قریب و اصغر توسلی کارگردانی شد، معرفیکننده نسلی تازه از بازیگران جوان سینما و تلویزیون بود. چهرههایی چون امین حیایی، کیهان ملکی، مرحومه زهره فکورصبور ، مهدی صبایی و... اولین بار با این سریال خودنمایی کردند و به عنوان بازیگرانی توانمند، ورود خود به عرصه سینما و تلویزیون را اعلام کردند. در کنار آنها هنرمندان دیگری چون نصرا... رادش، بهزاد خداویسی، بیوک میرزایی و... نیز نقشآفرینی میکردند و یک ویترین متنوع و جذاب از بازیگران را شکل میدادند.
در خلاصه داستان این سریال آمده است: پنج جوان دانشجو که چهارنفرشان شهرستانی است، با یکدیگر خانهای را اجاره کرده و با هم زندگی میکنند. هر یک از این پنج نفر، شخصیت متفاوتی دارند و در هر قسمت با ماجرای تازهای روبهرو میشوند، اما در نهایت با کمک هم بر مشکلات غلبه میکنند. داستان سریال حول مسائل اجتماعی، روابط شخصیتها و اشاراتی به زندگی هر یک از آنهاست. این سریال اولین بار در سال۷۷ از شبکه تهران (پنج) به نمایش درآمد.
روزگار جوانی نمایی از نسل جوان دانشجوی ایرانی در دهه ۷۰ خورشیدی است. جوانانی که هر یک برآمده از یک بخش و قومیت ایران زمین، نماد و نمودی از کلیت جامعه ایرانی هستند. آنها گرچه هر یک زندگی شخصی و روحیات و تمنیات خاص خودشان را دارند، اما همهشان ساکن یک خانه هستند و سرنوشتشان به هم گره خورده است؛ دقیقا مصداق بیت معروف «چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار!» این که در طول روایت سریال میبینیم هر وقت بحران یا مشکلی برای یکی از اعضای این گروه کوچک دوستی پیش میآید، فقط با حضور جمع و طی همکاری همه آنها مشکل حل میشود، اشارهای به اهمیت وحدت و انسجام ملی است.
اما جدای از این موضوع روزگار جوانی از این نظر جذاب است که تقریبا به همه مسائل نسل جوان در همه دورههای تاریخ معاصر میپردازد. از مسائل عاطفی و خانوادگی گرفته تا انتخاب همسر و ازدواج و جست وجوی شغل مناسب و کسب درآمد و زندگی دانشجویی و شبهای امتحان پایان ترم و ... یعنی همان طور که جوان دهه ۷۰ خودش و مسائل و دغدغههایش را در آن سریال میدید، نسل جوان امروز هم میتواند بخشی از این مسائل را ببیند و درک کند.
این سریال در سالهای ۷۷ و ۷۸ طی دو فصل تولید و پخش شد. فصل سوم این سریال پس از ۲۲ سال در سال ۱۴۰۰ تولید شد و روی آنتن رفت، اما موفقیت قبل را تکرار نکرد. دلیلش هم این است که در فصل اول و دوم روزگار جوانی، همه آدمهای داستان، شخصیتپردازی شده بودند و مخاطب به طور عمیقی با آنها احساس همراهی و همذاتپنداری میکرد. اما در فصل سوم، شخصیتهایی تخت و سرد و بدون پرداخت درست به تصویر کشیده شدند و خاطره خوب این سریال توسط فصل جدیدش زنده نشد. به همین دلیل هم جمله معروف «جوانی کجایی که یادت بخیر» که معمولا از زبان کهنسالان میشنویم را درباره خود این سریال و خاطرات و لحظات خوبی که برای مردم ایجاد کرد هم باید گفت.
نکته مهم دیگر این است که این سریال از جمله آثار شاخص شبکه پنج - که در آن زمان شبکه تهران گفته میشد - محسوب میشود. شبکهای که در دورانی، سریالهای خوب و پربینندهای مثل روزگار جوانی را تولید و پخش میکرد. اما این شبکه سالهاست که دیگر چنین مجموعههایی را نساخته است. باید یک بررسی و آسیبشناسی صورت بگیرد که چه چیزی باعث شد شبکه پنج از دوران اوج خود فاصله بگیرد و دیگر نتواند چنین آثاری را به نمایش دربیاورد؟