سریال « سقوط » که دو قسمتش طی هفتههای اخیر پخش شده تجربه جدیدی در شبکه نمایش خانگی است. سریالی که اولینبار به خاطر حاشیهها و اظهارنظرهای بازیگرش یعنی حمید فرخنژاد مورد توجه قرار گرفت و حتی گمانههایی مبنی بر توقیفش بهگوش رسید اما هفته قبل اولین قسمتش پخش شد و اصلاً در حد انتظار نبود. اپیزود اول با قصه کِشدار و حوصله سربر نتوانست مخاطب را راضی نگهدارد. اما پایانبندیاش طوری بود که امیدهایی را زنده کرد. امیدهایی که با تماشای قسمت دوم فهمیدیم واهی نبوده و قرار است با سریالی پرالتهاب و جذاب مواجه باشیم.
هشدار: در ادامه بخشهایی از داستان دو قسمت اول سریال اسپویل میشود. پیشنهاد میکنیم اگر سریال را ندیدید از خواندن ادامه مطلب خودداری کنید.
قسمت اول: کم هیجان و کِشدار
داستان درباره یک دختر جوان آذری بهنام آیسان است که بعد از ازدواج با پسری کُرد زبان به شهر زیبای سنندج میآید. داستان سریال براساس یک ماجرای واقعی است؛ اما طبیعتاً جزئیاتش دراماتیزه شده است. آیسان شبهای زیادی در انتظار بازگشت شوهرش ژاکان سپری میکند. ژاکان برای کار به ترکیه میرود و بعد از کار زیاد زندگی معمولی را فراهم کرده است. اما دفعه آخر با دست پر میآید و غیر از مخارج زیاد به آیسان قول میدهد او را به یک سفر جذاب خواهد برد. رفتارهای ژاکان باعث شک و نگرانی آیسان میشود. اما در نهایت به ترکیه سفر میکنند. سفری که در پایان مشخص میشود مقصدش سوریه است چون ژاکان عضوی از داعش شده است. قسمت اول زمانبندی بیشتری از از زمان معمول یک سریال دارد. لهجههای ضعیف، تکرار یک اتفاق شامل سرک کشیدن آیسان به وسایل ژاکان و واکنشهای او باعث ملالآور شدن قسمت اول میشود. موتور سریال دیر روشن میشود.
قسمت دوم: التهاب و هیجان
در قسمت دوم میفهمیم که هشت ماه از حضور آیسان و ژاکان در قلب داعش گذشته. ژاکان با اسم ابوعاصم عازم عملیات شده و آیسان ناچار است در مضیف یا استراحتگاهی مخصوص همسران نیروهای داعشی با فرزند تازه متولد شدهاش زندگی کند. هرچه سیر اتفاقات در قسمت اول کُند و در بیشتر سکانسها خنثی بود در قسمت دوم هر سکانس مثل یک قطعه کنار هم قرار گرفتند تا یک پازل خوب را طراحی کنند. دیالوگهای قسمت دوم عمدتاً پیشبرنده داستان هستند، طراحی صحنهها بسیار حساب شده است. لهجههای عربی خوب از کار درآمده و شرایط پرالتهاب شخصیت اصلی ما را با ادامه داستان همراه میکند تا بدانیم آیسان چگونه میتواند با این تدابیر خشن و سختگیرانه از چنگ داعش و شوهرش فرار کند و به سنندج برود. هرچند برای تحلیل کُلی فُرم، محتوا و ساختار اثر خیلی زود است اما «سقوط» از دو جهت امیدوارانه ظاهر شده. اول اینکه داستانش یک قصه تکراری شامل خانههای لوکس و لوکیشنهای بالای شهر تهران نیست. ساخت چنین سریالی که بازسازی لباس و شرایط یک شهر جنگی با حضور داعش باشد دشوار است که عوامل از عهدهاش خوب برآمدهاند. دلیل دومی که میتوان به ادامه سقوط امید داشت این است که داستانش یک گِره جدی دارد، فرار از دست داعش در شرایط سخت، آن هم توسط دختری جوان با یک نوزاد. اطلاعات خوبی هم درباره ماهیت داعش و زندگی آدمهای تحت سلطهاش میدهد. پس باید به انتظار بنشینیم و ببینیم سریال در ادامه تا چه حد میتواند در مسیر موفقیت باشد.