در فیلمهای سینمایی (چه داخل کشور، چه خارج از ایران) موقعیت دراماتیک بین کاراکترها، با نوعی تنش طراحی میشود و تماشاگر با چینش میزانسن و کیفیت محاورات بین شخصیتها حسوحالی پیدا میکند که هر لحظه منتظر بروز یک بحران، فاجعه یا دستکم یک مرافعه بین آدمها است، البته فیلمسازانی مثل کیانوش عیاری یا سیروس مقدم (در پایتخت) بودهاند که بهانحاء مختلف برای واقعنمایی و بازسازی یک فضای مستندگونه تلاش کردهاند، اما آنها هم چندان نتوانستهاند از این قاعده مستثنا شوند، فیالمثل در "پایتخت" با وجودی که شخصیتها در صمیمت با هم مراوده دارند، اما هر لحظه و جابهجا خواهشهای فردی و ضعفهای شخصیتیشان است که روند درام را پیش میبرد دعوا درست میکند یا موقعیتی دیگر میسازد، گرچه برای هم فداکاری و دلسوزی هم میکنند، اما غلبه با خودخواهیها است، همین ویژگی برهمزننده "صفا" و "انس" در اتمسفر کلی فیلم است.
در سینمای دفاع مقدس هم "عزیزالله حمیدنژاد" که مستندساز است، با فیلم "هور در آتش" در سال 68 موفق شد تا حد زیادی به واقعیت جبههها و مناسبات روزمره رزمندگان نزدیک شود.
اما بعد از همه این تجربهها، " موقعیت مهدی " یک اتفاق تازه و متفاوت از نمونههای پیشین است. این فیلم توانسته است همه جذابیت دراماتیک خود را بر ساخت و پرداخت همین فضای مستندگونه و صمیمی و مأنوس بین شخصیتها بار کند. بهخلاف مرسوم سینما، در اینجا روابط میان شخصیتها چنان بیتکلف و باصفا است که اصلاً تماشاگر نهتنها به انتظار بحران نمیماند، بلکه دوست میدارد این فضا به همین نحو حفظ شود و به هم نخورد. وقتی حمید باکری با برادرش بر سر رفتن به سپاه و حل کردن مشکل جذب، بحث میکند، آنقدر همهچیز خودمانی و صمیمی برگزار میشود که واقعاً تعجبآور است، هر فیلمساز دیگری بود از همین گفتوگوی ساده یک تنش ـ هرچند جزئی و مختصر ـ بین دو برادر میساخت تا جاذبه ایجاد کند، اما در اینجا و در کلّیت فیلم، حتی آنجا که خواهر مهدی باکری با زاری و گریه، از او گلهگذاری میکند، حجازیفر خلاف جریان آب شنا کرده و جذابیت سینمایی را با نمایش الفت و بیپیرایگی معصومانه، بهدرستی و هوشمندانه ایجاد کرده است؛ و چقدر مخاطب سینما تشنه این «معصومیت» و «صفا» است. فرهنگ عامه ما هم کمابیش بر همین منوال است، اما هنوز سینمای ما یاد نگرفته است که چگونه آن را بازنمایی کند و همین یک ویژگی کافی است تا سراپای "موقعیت مهدی" را طلا بگیریم.
مناسبات بین مؤمنین همینگونه است که در فیلم میبینیم. آنها هوای نفسانی و احساسات خودپرستانه را در خود کشتهاند و لذا در مناسباتشان دلخوری و خشم و غضب وجود ندارد؛ یا دستکم بهراحتی بروز نمیکند. آنها با هر حرف و سخنی برافروخته نمیشوند و به هر گله و شکایتی عنان از کف نمیدهند. ملکات رفتاری مؤمنین با دیگران متفاوت است و از این جهت میتوان گفت همه کار حجازیفر این بوده است که به فضاسازی آنچنان که مقتضای قصه و شخصیتهای محوریاش بوده است، وفادار باشد، اما همین که او این اقتضا را خوب شناخته و به آن دقت کرده است، موقعیت مهدی را از سایر آثار دفاع مقدس ممتاز میکند.
این ویژگی در فیلم موقعیت مهدی درست همان ویژگی است که سیدمرتضی آوینی در مستندهای روایت فتح پدید آورده است. او اصرار دارد که نشان بدهد همین مردم صمیمی کوچه و بازار در جبههها حضور دارند که در نهایت سادگی و بیادعایی، در حالی که وجنات قهرمانان اسطورهای را ندارند، مجاهد فی سبیل الله شدهاند، از مرگ نمیترسند و اعمال قهرمانانه از ایشان سر میزند:
"دشمن با خیل عظیمی از آهن به مصاف ایمان آمده است و بچهها، همان بچه محله من و تو، کشاورزهای روستا، طلبههای گمنام حوزهها، همان بچههایی که اینجا و آنجا در مساجد و نماز جمعه میبینی، همان بچهها در برابر تمامیت کفر و ماشین جهنمی جنگش ایستادهاند. (گنجینه آسمانی (متن برنامههای روایت فتح)، مجموعه اول، پاتک روز چهارم)
"آنها آرتیستهای دروغین سینما، هرکول و سامسون و یا جیمزباند و سوپرمن نیستند؛ آنها هم مثل من و تو، کارگر و کارمند، دانشجو و دکاندار هستند و قدرتشان نه در موهای بلند و بازوهای کلفت است و نه در بالهای آهنین و پاهای الکترونیکی؛ در ایمان است." (گنجینه آسمانی (متن برنامههای روایت فتح)، مجموعه چهارم، سحر یا معجزه)
آوینی در کارگردانی مستندهایش، با وسواس بهگونهای میزانسن و دکوپاژ میکند که هیچ تصنعی ایجاد نشود و واقعیت مأنوس و بیپیرایش این قهرمانان، بسیجیان و حزباللهیها در قاب تصویر ظهور پیدا کند و بیننده آن را درک کند.
در "موقعیت مهدی" هم ردّ همین تلاش را میبینیم، گویا فیلمساز در متن زندگی رزمندگان و شهدا بوده و با آنها زیسته و خلاصه از درون ایشان برآمده است. افراط و تفریط و غلوهایی که اغلب فیلمسازان در پرداخت شخصیت رزمنده یا بسیجی دچار میشوند، غالباً بهجهت بُعد و بیگانگی ایشان از این نوع سبک زندگی است، اما در "موقعیت مهدی" چنین نقصی دیده نمیشود، حتی بسیار نادر و غیرمنتظره است که فیلمساز از ذکر شعارها و انگیزههای عقیدتی کاراکترها فرار نمیکند، اما آنچنان در میزانسن و لحن و بیان شخصیتها خوب نشسته است که از فیلم بیرون نمیزند، و بر دل مخاطب هم مینشیند، آنجا که مهدی به همسر آیندهاش میگوید؛ زندگیاش برای خدمت به مردم و اسلام است، یا آنجا که همسر حمید میگوید؛ او با خدا معامله کرد و من هم...
این ثابت میکند که مشکل شعارگرایی در سینمای ما، خودِ شعار و بیان انگیزههای معنوی نیست، بلکه مشکل ناتوانی فیلمسازان در ایجاد میزانسن متناسب و دراماتیزاسیون این عناصر و لحن شعار بوده که موجب ابتذال و پسزدن مخاطب میشده است.
اما همه کسری این فیلم که شاید از لطف این ویژگیها بکاهد، قصهگویی و فیلمنامه آن است، پریشانگویی در خط سیر داستانی مخاطب را قدری گیج میکند و عدم انسجام داستانی دیده میشود، گویا فیلمساز روی اطلاعات تاریخی و پیشفرضهای مخاطب حساب باز کرده که از معرفی برخی ویژگیهای شخصیتها یا موضوعات صرفنظر کرده است، مثال آن که اپیزود اول "یک قبضه کلت" نام دارد، اما در آن نه کلتی دیده میشود، نه فلسفه طرح آن معلوم میشود؛ جز آن جمله عاقد که نشان میدهد بهعنوان مهریه بوده است.
البته ما این نقص را حمل بر این جهت میکنیم که قصه اصلی برای یک سریال نوشته شده و در این قالب سینمایی فشرده شده است، قاعدتاً باید منتظر باشیم و شکل کمالیافته این اثر را در قالب سریالش ببینیم.
بااینهمه، حال مخاطب از دیدن موقعیت مهدی خوب میشود. متأسفم که این را میگویم: سینمای ایران مثل یک بیمار روانی است، هرچه فیلمهای سینمای ما، خصوصاً در گونه اجتماعی گرایش به بر هم زدن حال مخاطب و احساس نفرت و بیگانگی او با جامعه و جهان دارند، هرچه تماشاگر را در منیت خود فرو میبرند و جدایی و فرار را برایش تجویز میکنند، موقعیت مهدی حس اُنس و الفت، و از همه مهمتر "صفای درونی" به مخاطب میدهد و او را برای بهتر شدن، انسانتر شدن و صفا یافتن تحریص میکند، این درست حسی است که نگارنده با دیدن مستندهای روایت فتح هر بار تجربه میکرد، همان حسی که بعد از خروج از مجلس دعای ندبه یا کمیل بر روح فرد حاکم میشود.
و حقیقت هنر یعنی همین، آنچه دیگر سینماگران با روح و روان تماشاگر میکنند، ضدّ هنر است و مقتضای وارونهشدگی هنر در عصر مدرن.
در مجموع "موقعیت مهدی" یک جرقه قدرتمند است برای کشف "سینمای تراز روایت فتح"؛ برای تقرب به یک روایت بومی و اینجایی از جنگ که در نوع روایت بزرگان و حکمای ما از این جنگِ ویژه (و متمایز از جنگهای دیگر جهان) ریشه دارد، مِنجمله نظریههای سینمایی شهید آوینی در باب سینمای داستانی دفاع مقدس. برای آنکه تصور کنیم و گمانه بزنیم اگر آن شهید میخواست فیلمی سینمایی در باره جنگ تحمیلی بسازد و نگرش خود را که در مستندهای روایت فتح به ظهور رساند، در سینمای داستانی پیاده کند، چه میکرد، باید موقعیت مهدی را ببینیم و آن را زیر ذرهبین مطالعه کنیم.
کاش مدیریت فرهنگی ما عرضه داشته باشد و از این اثر هنری ـ بهمعنای واقعی کلمه ـ و هنرمندش بهدرستی پاسداری کند.
مهدی متولیان