کتاب «حوض خون» که به قلم فاطمهسادات میرعالی به رشته تحریر درآمده است، به تاریخ شفاهی جنگ میپردازد. این کتاب روایتگر خاطرات چندین نفر از خانمهای اندیمشکی است که در دوران دفاع مقدس مشغول شستن لباس، ملحفههای خونین و پتوهای رزمندگان در بیمارستان شهید کلانتری بودند. امروز قرار است از تفریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب در بیمارستان شهید کلانتری شهرستان اندیمشک یعنی همان جایی که اتفاقات این کتاب در آن رقم خورد، رونمایی شود؛ جایی که خانمهای رختشوی به تعبیر خودشان پای حوض خون نشستند تا نتیجه آن رستگاریشان کنار «حوض کوثر» باشد. «جوان» به همین بهانه با فاطمهسادات میرعالی، نویسنده این کتاب گفتگو کرده است.
لطفا برای شروع بحث از چگونگی شکل گیری ایده کتاب حوض خون و انگیزه شما برای تالیف آن مختصری توضیح بدهید.
تقریبا همه چیز از برگزاری کنگره شهدا در سال ۹۳ شروع شد. البته پیش از سال ۹۳ دفتر پژوهشی شهید جواد زیوداری در این مورد یکسری کارهای ابتدایی و اولیه را انجام داده بود و در همان موقع من هم با این سوژه به نحوی درگیر بودم، اما هنوز به یک شکلدهی و ساختار اصلی که بعدها صورت گرفت و منتج به تالیف کتاب حوض خون شد نرسیده بودم. به نحوی با کلیت این راویان یا همین خانمهایی که خاطرات شان بعدها محور کتاب شد، آشنا بودم و در دفتر شهید جواد زیوداری چندین مصاحبه و گفتگو با بعضی از آنها داشتیم، اما ایده اصلی شکل گیری کتاب از سال ۹۴ و در پی فعالیتهایم در همین دفتر پژوهشی اتفاق افتاد. بعدها به مرور و البته در پی پژوهشهایم متوجه شدم که هر کدام از سوژههای جنگ میتوانند یک روایت مجزا و فراتر از حد انتشار در مجله داشته باشند، بعد از این بود که به ایده کتاب حوض خون رسیدم و موضوع زنان رخت شوری که در دوران جنگ و در منازل یا همین بیمارستان شهید کلانتری مشغول فعالیت بودند به عنوان یک پروژه جدا کار شود که نتیجه آن کتاب حوض خون شد. در واقع این خانمها ابتدا به صورت غیر متمرکز و به شکل داوطلب پتوهای رزمندگان را در منازل شان میشستند و بعدها به بیمارستان میروند که در نتیجه این اقدامات سال ۱۳۶۲ بیمارستان شهید کلانتری رخت شور خانهای را در خود بیمارستان احداث میکند که به محل فعالیت دائمی و متمرکز این خانمها تبدیل میشود. البته اینجا، چون در دوران دفاع مقدس خط مقدم بوده هر کسی که اینجا زندگی میکرده هر کاری که از دستش برمی آمده انجام میداده به همین علت اغلب افراد از آن دوران خاطرات شنیدنی و بکری دارند.
با توجه به روحیه ایثارگری اینگونه افراد که معمولا سعی در مسکوت نگه داشتن فعالیتهای خیرخواهانه شان دارند چطور آنها را پیدا کردید؟
همانطور که گفتید پای کار آوردنشان یکی از سختیهای اولیه تالیف این کتاب بود و اغلب نمیخواستند راجع به آن کارهایشان حرفی بزنند، چون همچنان معتقدند کار را برای خدا انجام دادهاند و برای ثبت و ضبط روایتشان با سختی مواجه بودیم، در واقع نمیخواستند حرفی بزنند، چون آن را نوعی ریا کردن تلقی میکردند. شاید جالب باشد که بعضی از این خانمها بعد از فتنه داعش و اعزام نیرو به سوریه خواستار حضور در پشت جبهه جنگ آن بودند و حتی یکی از این خانمها که دامادش خیلی به سوریه میرفته تعریف میکرد و میگفت خیلی التماس میکردم که من را هم ببرد تا بتوانم در پشت خط مقدم کمکی به رزمندههای مدافع حرم بکنم. اینها شاید به خاطر فشارها و محرومیتها که هنوز هم با وجود گذشت سالها از دوران دفاع مقدس وجود دارد گلایههایی داشته باشند، اما هیچوقت این گرفتاریها و سختیها را به پای انقلاب نگذاشتند و با آرمانهای انقلاب و خون شهدا کمترین زاویهای پیدا نکردند و اکثر آنها و خانوادههایشان با وجود مشکلات فراوان و سختی همچنان پای اعتقاد و اهداف انقلاب ایستادهاند.
معتقدید این خانمها در یک گمنامی خودخواسته همراه با تحمل محرومیتها و سختیهای معیشتی به سر برده اند؟
بله. گمنامی این خانمها به گونهای بود که حتی گاه خانوادههایشان هم خبر نداشتند که آنها در جنگ چه کارهای بزرگی انجام داده اند. مثلاً خاطرم هست وقتی کتاب منتشر شد، نوه یکی از این خانمها به ما میگفت ما دستهای مادربزرگمان را پس از خواندن این کتاب میبوسیم. ما تا پیش از این اصلاً اطلاع نداشتیم مادربزرگی که ما را بزرگ کرده، چنین نقشی در جنگ داشته است.
در مورد نحوه پیدا کردن آنها توضیح میدهید
بله؛ اغلب افرادی که در شهرستان زندگی میکنند به خاطر کوچکتر بودن فضا به نسبت شهرهای بزرگ ممکن است همدیگر را بشناسند و من هم با بعضی از این خانمها حتی هم محلهای بودم و همیشه با دیدن لکههای روی پوست شان با خودم میگفتم که احتمالا به خاطر حوادث یا کهولت سن ایجاد شده اند، اما بعدا که با آنها آشنا شدم متوجه شدم که اینها آثار ناشی از شیمیایی شدن آنهاست. به هر حال پیدا کردن این خانمها بخشی از مشکل کار ما بود. بعضی از این خانمها فقط اسم مستعار داشتند و ما باید به دنبال خانمی میگشتیم که فقط یک اسم مستعار از او داشتیم. مثلاً به ما گفته بودند که «ننه غلام» پای ثابت رختشوری دوران جنگ بودند. بعضیها میگفتند او احتمالاً در محله راهآهن زندگی میکند. میرفتیم به محله و با زنان دیگر همصحبت میشدیم و از آنها درباره دوران جنگ میپرسیدیم تا کمکم فرد مورد نظر را پیدا میکردیم. این کوچه و آن کوچه را میگشتیم. یکی از خانمها را به صورت اتفاقی در ایستگاه اتوبوس پیدا کردیم، یکی دیگر را در مجلس روضه پیدا کردیم که نهایتا نتیجه و ماحصل آن جستجوها و کوچه به کوچه گشتنها کتاب حوض خون شد که خدا توفیق داد و به تقریظ عالیترین شخص نظام و جهان اسلام رهبر معظم انقلاب مزین شد.
این خانمها فقط در بیمارستان مشغول شستن البسه و پتو و ملحفههای رزمندگان بودند یا اقدامات دیگری هم انجام میدادند؟
البته این خانمها در همان ایام که مشغول شستشوی لباسهای رزمندگان و ملحفههای خونی بیمارستان بودند کارهای دیگری مثل پخت نان، رفتن به غسالخانه و سرکشی به خانواده شهدا و جمع آوری کمکهای مردمی به جبههها و رزمندگان هم انجام میدادند. نکته جالبتر این است که اگرچه این خانمها همه این کارها و اقدامات را به صورت خودجوش و بدون هماهنگیهای سازمانی انجام میدادند، اما بین خودشان یکسری تقسیم کار و وظایف داشتند که درایام بمبارانهای مکرر اندیمشک و به دلیل نزدیکی به خطوط اصلی جنگ در نوع خودش قابل تحسین و تقدیر است. شاید جالب باشد که بدانید این عزیزان همچنان جلسات قرائت قرآن، سرکشی به خانواده شهدا و ایثارگران و فعالیتهای خانگی را انجام میدهند.
خاطرهای یا نکته خاصی که تصدیق کننده وجود این روحیات و لطمات وارد شده به این خانمها باشد دیده یا شنیده اید؟
وقتی مشغول جمع آوری خاطرات این خانمهای ایثارگر بودم بارها و بارها ایمان به ثبات قدم و عملگرا بودن و پای کار انقلاب ماندن شان برایم مسجل شد. مثلا یکی از انها وقتی متوجه شده بود در حال پژوهش روی این کار هستیم آمد دفترمان و گفت شنیده ام خاطرات رختشویی را جمع میکنید آمدم تا کمکتان کنم. یکی دیگر از آنها با کهولت سن میگفت هر موقع کاری داشتید بگویید بیایم کمک! یا مثلا یکی دیگر از آنها میگفت وقتی شما جوانها را میبینم که پای کار انقلاب هستید یاد جوانی خودم میافتم و حاضرم برای کمک به شما بیایم تا در مسیر انقلاب قدم بردارید. بعضی از آنها دچار عوارض شدید شیمیایی شدند بعضی هایشان دچار دردهای شدید مفاصل شده اند و بعضی دیگر هنوز دشتهایش تاول و زخم داشت یکی دیگرشان در حالی که داشت میگفت ما کاری نکرده ایم هر چه بوده برای رضای خدا بوده و ادای وظیفه سرفه امانش نمیداد. یکی از آنها دست هایش را بلند کرد و گفت: «خدایا ازت ممنونم بابت توانی که به این دستها دادی تا شهید پرورش بدهند و لباسهای رزمندهها را بشویند و شهدا را غسل بدهند.» آثاری که بخاطر عوارض زحمات آن روزها بر روی دست و صورت آنها میدیدم بارها و بارها باعث شد گریه کنم. این خانمها که رختشویی میکردند به تعبیر خودشان پای حوض خون نشستند تا نتیجه اش رستگاری شان کنار «حوض کوثر» باشد.
چگونه از تقریظ ایشان بر کتاب حوض خون مطلع شدید؟
ارسال کتاب به دفتر رهبر انقلاب زحمت همکاران دفتر مطالعات و شخص آقای وحید جلیلی بود که کتاب را به دفتر حضرت آقا رساندند و تلاش کردند ایشان آنرا بخوانند و این شد که اینگونه ما را مورد لطف و محبت خود قرار دادند. البته من خودم هنوز تقریظ ایشان بر کتاب را ندیده ام و قرار است یکشنبه ۲۲ اسفندماه (امروز) که مراسم رونمایی از آن در بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک برگزار میشود آن را رویت کنم. البته من تعابیر رهبر انقلاب در مورد کتاب حوض خون را در دیداری که با دستاندرکاران کنگره شهدای استان زنجان داشتند شنیدم که ضمن اشاره به این کتاب فرمودند: «من اخیراً یک کتابی خواندم به نام «حوض خون» البتّه من در اهواز دیده بودم؛ خودم مشاهده کردم آنجایی را که لباسهای خونی رزمندگان را و ملحفههای خونی بیمارستانها و رزمندگان را میشستند؛ [اینها را]دیدم که این کتاب تفصیل این چیزها را نوشته؛ انسان واقعاً حیرت میکند؛ انسان شرمنده میشود در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند در طول چند سال و چه زحماتی را متحمّل شدند؛ اینها چیزهایی است که قابل ذکر کردن است...»
چرا چنین اقدامات تحسین برانگیزی بعد از این همه سال که از خاتمه دفاع مقدس گذشته برجسته نشده بود؟
اینجا یکسری کارهایی انجام شده بود، اما بیشتر تمرکز بر روی حوزه معرفی رزمندگان و فرماندهان شهدا بوده و میشود گفت که بیشتر اقدامات در حوزه رزمی بودند که علت آن به نوعی درگیری مستقیم و نزدیکی زیاد اندیمشک به خطوط مقدم جبهه است. اما عقبه آن دلاورمردیهای رزمندگان در خطوط مقدم کمتر دیده شده است. مثلا نان پختن آنها برای رزمندگان و یا آوردن سماور خانه هایشان به داخل خیابان برای پذیرایی و چای دادن به رزمندگان و یا تهیه آب خنک در هوای داغ خوزستان در تابستانها برای نیروهایی که در حال رفتن به جبهه یا برگشتن به پشت جبهه بودند و صدها فعالیت دیگر به دلایل مختلفی که بعضی از آنها را عرض کردم کمتر پرداخته شده است. البته یک علت عمده این نقصانها به عملکرد و نوع نگاه ساکنین شهرستانهاست که مثلا ممکن است منتظر باشند تا کسی از بیرون بیاید و این کارها را انجام بدهد. الان هم در شهرستانهایی که ارتباط داریم مشغول آموزش داشتهها و تجربیات مان به انها و دعوت به عدم تکرار اشتباه ما در این زمینه هستیم تا آنها هم بتوانند اتفاقات اقدامات مشابه شهر محل زندگی خودشان را به بهترین شکل پوشش بدهند و منعکس نمایند. چون ما معتقدیم همانطور که حضرت آقا فرمودند اگر داشته هایمان را خودمان روایت و تبیین نکنیم باید منتظر روایت مجعول و جهت دار دشمن از گذشته و داشته هایمان باشیم که نتیجه روایتگری دشمن هم از همین الان معلوم و مشخص است.
روزی که این مصاحبه منتشر میشود همزمان با برگزاری آیین رونمایی از تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «حوض خون» است اگر نکتهای در این رابطه دارید بفرمایید.
اول یک گلایهای از رسانهها دارم که قبلا هم در مصاحبه هایم به آن اشاره کرده ام، اما میخواهم یکبار دیگر آن را در قالب «خواهش» مطرح کنم آن هم اینکه خواهش من از اهالی رسانه این است که منتظر تقریظ رهبری نمانند؛ حضرت آقا یک خط و اشاره میدهند، اما این ما هستیم که باید ببینیم و پیگیری کنیم که چه خبر است چرا که قرار نیست تک تک کتابها توسط رهبری معرفی شوند. این دوستان در حوزه ادبیات به ویژه حوزه ادبیات پایداری و دفاعمقدس باید محتواها را همیشه رصد و معرفی کنند. مجددا عرض میکنم و خواهش من این است که این دوستان منتظر تقریظ رهبری برای معرفی کتابهای حوزه دفاعمقدس یا ادبیات پایداری و تاریخ شفاهی جنگ نمانند چرا که خانوادههای شهدا و ایثارگران ولی نعمتان این انقلابند و در حوزه معرفی، ولی نعمتان انقلاب نیازمند کاری بیشتر و فراتر از این کتابها هستیم که همان کار رسانهای برای معرفی و ضریب دادن به آنهاست. نکته دیگری که میخواهم بگویم یک واقعیت و یک افسوس است، هر چند تا قبل از تقریظ رهبر انقلاب کتاب حوض خون از طریق تبلیغ دهان به دهان توانسته بود به چاپ چهارم برسد، اما واقعیت این است که اگر تقریظ حضرت آقا روی این کتاب نبود شاید مثل خیلی از کتابهای دیگر که در حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس و ادبیات پایداری تالیف شده اند نادیده گرفته میشد برای همین من از ایشان بسیار بسیار متشکرم. نکته تاسف برانگیز این است که اصولاً اکثر دغدغهمندان این عرصه وقتی متوجه میشوند سوژه در یک روستا، شهر و شهرستان دور از مرکز است، از پیگیری جدی آن صرفنظر میکنند. شاهد مثال این مدعای بنده اتفاقی است که خودم آن را تجربه کردم. با خود من از چند جا تماس گرفتند، اما تا متوجه شدند که در شهرستان اندیمشک زندگی میکنم و تهران نیستم از پیگیری ماجرای کتاب منصرف میشدند! این معضل بسیار بزرگی است که متاسفانه در نگاه خیلی از مدیران فرهنگی و رسانهای و فعالان این حوزه متأسفانه وجود دارد. نکته آخر اینکه همانطور که گفتم من هنوز تقریظ رهبر انقلاب که بر کتاب «حوض خون» مرقوم کردند ندیده ام و برای دیدن آن لحظه شماری میکنم و خیلی هیجان زده ام و البته خدا را هم شکر میکنم که این توفیق را به من و همکارانم در دفتر پژوهشی شهید جواد زیودار داد تا گوشهای از ایثارگری و فداکاری خالصانه مردم سرزمینم در ایام دفاع مقدس را در معرض مخاطبان و مردم بگذاریم.