انتشارات سوره مهر چاپ ششم از کتاب «شهری که مردم آن با زانو راه میرفتند» را منتشر کرد. این اثر که به قلم محمدرضا سرشار نوشته شده، داستانی نمادین را برای گروه سنی «ج» و «د» روایت میکند.
سرشار که از نویسندگان و فعالان حوزه ادبیات کودک و نوجوان است، کتاب «شهری که مردم آن با زانو راه میرفتند» را با اقتباس از یک افسانه نو غربی و با در نظر گرفتن جنبههای نمادین، نوشته است.
«شهری که مردم آن با زانو راه میرفتند»؛ ماجرای جهانگردی است که در مسیر سفر خود، وارد شهری میشود که مردم آن روی زانو راه میروند و کار میکنند. به محض ورود به شهر، مأموران حاکم، جهانگرد را به جرم اینکه قانون حاکم را زیر پا گذاشته و تمام قد در شهر راه رفته است، دستگیر می کنند و به نزد حاکم میبرند تا به مجازاتش - که معمولاً مرگ است - برسد. ...
سرشار که از نویسندگان و فعالان حوزه ادبیات کودک و نوجوان است، کتاب «شهری که مردم آن با زانو راه میرفتند» را با اقتباس از یک افسانه نو غربی و با در نظر گرفتن جنبههای نمادین، نوشته است.
این داستان به شکلی غیر مستقیم و بی آنکه اندرز صریحی به مخاطب نوجوان خود بدهد، در ستایش آزادگی و در مذمت چاپلوسی و تملق نوشته شده است. تصویرگریهای کاظم طلایی هم علاه بر انتقال این مفاهیم، به جذابیت کتاب افزوده است.
محمدرضا سرشار که عموم مردم او را با نام رضا رهگذر و قصه ظهر جمعه میشناسند، از نویسندگان نامآشنا و فعال در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است که تاکنون آثار متعددی از او در قالب داستان و پژوهش منتشر شده است. «مهاجر کوچک»، «آنک آن یتیم نظرکرده»، «تشنه دیدار»، «جایزه» و... از جمله آثاری هستند که از او در سالهای گذشته منتشر شده و مورد اقبال مخاطبان نیز قرار گرفته است.