خداوند است که «لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ» است. شنیدن چیزی، او را از شنیدن چیزی دیگر، مشغول و منصرف نمى کند. ما انسانها ظرفیت محدودی برای تمرکز داریم و نوعا، یک یا چند مسئله، ذهنمان را از مسائل دیگر منصرف میکند. جامعه هوشیار، مسائل را اولویتبندی میکند و نمیگذارد مسائل فرعی و حواشی، موجب غفلت از اولویتها شود. در مقابل، بدخواهان با استفاده از ظرفیت کسانی که به این اولویتبندی پایبندی نشان نمیدهند، میکوشند جامعه هدف را از اولویتها و تهدیدها غافل کنند. اما اولویتها کدام است؟ و برای حفظ اولویتها، جریانهای سالم را چگونه باید از جریانهای انحرافی، بدلی و یا نفوذزده و آلوده بازشناخت؟
اخبار سیاسی- 1- کشور، درگیر جنگی همهجانبه با دشمنان تاریخی خود است. این جنگ، هنگامی موثر واقع شد که کسانی نسخه اعتماد به دشمن را پیچیدند. اکنون خسارتها و عبرتهای این اعتماد در حال آشکار شدن است. مردم در متن زندگی خود، نتایج تلخ این نسخه مسموم را درک میکنند. باید راه تداوم این تهدید بزرگ را بست اما همچنان، مسیر اعتماد بیشتر به دشمن توجیه میشود و همین تحریف، موجب ماندگار شدن آثار تحریم خارجی و خودتحریمی شده است. در مقابل، ظرفیتهای بزرگی در داخل و خارج کشور پدید آمده که با آنها میتوان حصار تحریم را شکست، به زندگی مردم رونق داد و شکستهای بزرگ را به دشمن تحمیل کرد. شرط موفقیت این است که فعالان عرصه سیاست و رسانه، افکار عمومی را سرگرم نکنند و مانع از عبرتاندوزی عمومی نشوند.
2- بازشناسی جریانهای سالم از آلوده، در قالب طرح برخی سؤالات میسر است: حلقه یا طیف مورد بررسی، با چه کسانی در حال منازعه است و با کدام طیف، کنار آمده و معارضه نمیکند، یا در حال همپوشانی است؟ با چه کسانی مرزبندی دارد و چه کسانی، از خروجی رفتار او سود میبرند؟ دشمن با آنها مرزبندی دارد یا ترویجشان میکند؟ فقط تخریب میکنند یا جایگزین و بدیل هم دارند؟ بزرگ و هدایتگرشان کیست؟ تحلیلها و دادههای آنها را چه کسانی و چرا تامین میکنند؟ به احکام شرع و قانون و لوازم حق و انصاف و اخلاق پایبندی دارند؟ مصلحت به مفهوم عقلی و دینی آن را میپذیرند یا نه؟ قادرند مسائل اصلی را از فرعی و اولویتها را از حواشی تشخیص دهند یا خیر؟ موجب بصیرت و تعمیق آگاهی عمومی و مرزبندی با دشمنان میشوند؛ یا فضا را غبارآلود و انباشته از شبهه میکنند که بستر فتنه و بههمریختگی اجتماعی و سیاسی است؟ روشنگری میکنند یا پردهدری؟
3- جریانسازی اجتماعی و سیاسی در تاریخ معاصر ما -صرفنظر از اینکه طرفدار حق بوده باشد یا دستساز جبهه باطل- همواره تحت لوای آرمانهایی مانند «عدالت»، «آزادی»، «توده»، «خلق» و «مردم» انجام شده است. خیلی وقتها، نیت بانیان تشکیلات مثبت بوده اما به دلایل مختلف، در میانه راه منحرف شدهاند یا هدف اعلامی، دزدیده و مصادره شده است. فلسفه تشکیل انجمن حجتیه در میانه دهه 30 شمسی، دفاع از مهدویت و اسلامیت در برابر نفوذ بهائیت انگلیسی در ارکان رژیم پهلوی بود. بنابراین خیلی از متدینین حامی آن شدند. اما حجتیه دستخوش نفوذ قرار گرفت و تبدیل به پرچمی انحرافی در مقابل پرچم قیام لله و مقابله با استکبار شد.
4- موسسان «نهضت آزادی» در آغاز دهه 40، داعیه آزادی و استقلال منافع ملی را داشتند و در عین حال، به خاطر تاکید بر اهمیت مذهب، از طیف مصدق و جبهه ملی لائیک انشعاب کردند. اما نفوذزدگی فردی و فرهنگی، این گروه را در تله سفارت آمریکا انداخت و از آنها، جریان معارض با انقلاب اسلامی ساخت. نهضت آزادی در آغاز، چنان وجههای داشت که خوبانی مانند آیتالله طالقانی و شهیدان چمران و رجایی با آن همکاری داشتند و انقلابیون، مهندس بازرگان را برای تصدی نخستوزیری به امام خمینی(ره) پیشنهاد کردند. اما تفکر التقاطی و عدم مرزبندی، موجب سربازگیری دشمن از این گروه شد.
5- «سازمان مجاهدین خلق » با شعارهای سوپرانقلابی از جمله مبارزه با امپریالیسم و احقاق عدالت و حقوق خلق، برخی جوانان آرمانخواه را جذب کرد و حتی برخی همراهان انقلاب را تحت تاثیر رفتارهای مهیج خود قرار داد. شهید والامقام رجایی که خود در اثر نفوذ عضو همین سازمان به عمق دولت به شهادت رسید، دو هفته قبل از شهادت، درباره نفاق «سازمان» گفت: «واقعا یک مجاهد نیست از خودش بپرسد که سازمان مجاهدین خلق! دشمن خلق را تو چه کسی تشخیص دادی؟ آیا در این دو سال و نیم شد که یک آمریکایی را بکشی؟ و بگویید ما ضدآمریکایی هستیم؟ آیا شد که یک ساواکی را بکشی؟ آیا شد که یک سرمایهدار صهیونیست استثمارگری را بکشی و بیایی و بگویی که انقلابی هستی؟ اما بهشتی را کشتی!... امروز فرانسه و آمریکا و آلمان مشتاقند که این انقلاب شکست بخورد. کاری هم با رجایی و بهشتی و خامنهای [اشاره به ترورهای تیرماه 60] ندارند. آنها با انقلاب کار دارند... شما میتوانید بگویید کشتن خامنهای برای شما لازمتر از کشتن یک آمریکایی یا یک ساواکی یا یک اسرائیلی بوده؟ حقیقت این است که آن خلق قهرمانی که شما بالای اعلامیههایتان مینویسید، چیزی جز سازمان مجاهدین نیست».
6- برخی ترور شخصیتها علیه افراد موثر انقلابی در طول سالیان اخیر، دقیقا رنگ و بوی رفتار فاشیستی سازمان منافقین را میدهد؛ با هر ژست آوانگارد و روشنفکرمآبانه یا انقلابی که باشد. به سازمان منحرف منافقین میتوان گروهک فرقان را علاوه کرد که با ژست عدالتخواهی و انقلابیگری، نیروهای انقلابی را مرتجع و محافظهکار معرفی میکرد و به خاطر نفوذزدگی، مرتکب ترور سبعانه چهرههای ارزشمندی مانند شهیدان مطهری، مفتح، قاضی طباطبایی، قرنی، حاج مهدی عراقی و آیتالله خامنهای شد. همچنین اگر تاریخ سازمان مجاهدین انقلاب و گروه مهدی هاشمی معدوم، دفتر تحکیم وحدت (انجمن اسلامی دانشجویان) و گروه طبرزدی (انجمن اسلامی دانشجویی) را مرور کنیم، رگههای متفاوتی از همین نفوذ و انحراف را مشاهده میکنیم.
7- حزب توده، از دیگر عبرتهای تاریخ معاصر است. آن قدر جذاب که خیلیها مانند جلال آلاحمد را مجذوب خود کرده بود. بازار روشنفکری خلقی و «تودهبازی» داغ بود. آنها که خیلی روشنفکرند و سر پرشوری داشتند، به این حزب پیوسته بودند؛ و یکی از آنها، آلاحمد جوان بود: «روزگاری بود و حزب تودهای و حرف و سخنی داشت و انقلابی مینمود و ضد استعمار حرف میزد و مدافع کارگران و دهقانان بود و دعواهایی دیگر و چه شوری انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمیدانستیم سر نخ دست کیست و جوانیمان را میفرسودیم و تجربه میاندوختیم. برای خود من اما روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودم که به نفع مأموریت کافتارادزه برای گرفتن نفت شمال راه انداخته بودیم. از در حزب (خیابان فردوسی) تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاهآباد چشمم افتاد به کامیونهای روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهر ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یکمرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و بازوبند را سوت کردم». (در خدمت و خیانت روشنفکران، جلد2، صفحه 175)
8- آلاحمد پرسشی مهم را پیش کشیده که میتوان امروز هم از همه مدعیان آوانگاردیسم و مخالفخوانها با جمهوری اسلامی پرسید: «مولوی در بحبوحه حمله مغول، فرهنگ ملت را حفظ کرد. آیا روشنفکر امروز جرئت و لیاقت این را دارد که بنشیند و در مقابل هجوم غرب که قدم اول غارتش، بیارزش ساختن همه ملاکهای ارزش سنتی است، چیزی را حفظ کند یا چیزی به جای آن بگذارد؟». آیا هدف، فقط ویرانگری است یا صیانت از مصالح ملی هم برایشان اهمیت دارد؟ اگر به این دومی باور داشته باشند که نباید جمهوری اسلامی را به عنوان دژ صیانت از کشور تخریب کنند. برخی مخالفخوانیها (چه با ژست اصلاحطلبی و آزادیخواهی و چه با ادعای عدالتخواهی) دقیقا در مسیر ویرانیطلبی کورکورانه است؛ مانند کاری که مهرههای انتحاری در منطقه مرتکب شدند و سودش را آمریکا و انگلیس و اسرائیل بردند.
9- آزادیطلبی و عدالتخواهی مبتنی بر دین و انصاف و اخلاق، یک مسیر است؛ و پردهدری، بیاخلاقی و ظلم به نام مطالبه عدالت و آزادی، مسیری دیگر. این دومی، مصیبت است. به ویژه اینکه انهدام سرمایههاست، نه آباد کردن، بهبود بخشیدن و بهتر کردن آنها. هنرشان، شبههافکنی، غبارآلود کردن فضا و بسترسازی برای فتنهانگیزی است. البته درباره مدعیان عدالت و آزادی نمیشود یکسان قضاوت کرد. عدهای «انگیزه» و «رفتار» منصفانه دارند و شایسته تمجید. عدهای انگیزه سالم دارند اما در مصداق به خطا میروند؛ یا در اولویتبندی و تشخیصِ اصلی از فرعی و اولویت از حاشیه دچار اشتباه میشوند. عدهای، عدالت یا آزادی را صرفا دستاویز قرار دادهاند؛ نشان به آن نشان که هر وسیله و ابزاری را در خدمت هدف مباح میشمارند و توجیه میکنند. شماری از آنها، با دشمن مرزبندی ندارند و وقتی در این باره نصیحت میشوند، با تمسخر، موضوعی کمارزش میشمارند. و بالاخره، گروهی از مدعیان، نفوذیاند و ماموریت ایجاد انحراف و سواری گرفتن از افراد کمتجربه و پرشور را دارند.
10- آنها که مرزبندی با دشمن را رعایت نمیکنند و با پشت کردن به غیرت، در زمین غیر بازی میکنند، یا هماهنگ با پیادهنظام دشمن، آتش تهیه میریزند، قطعا راه به مفسده میبرند. امیر مومنان و امام حسین (علیهماالسلام) که قله حرّیت و عدالتخواهی هستند، در برابر وسوسه همکاری با غیر، این آیه شریفه را متذکر شدند که «وما کُنتُ متّخِذَ المُضِّلینَ عَضُدا. من گمراهان و گمراهکنندگان را به یاری نمیگیرم». آزادیخواهی و عدالتخواهی کجا و سوژه دائمی رسانههای ضد انقلاب شدن کجا؟ تصادف، یک بار، ده بار، صد بار! کسانی که پا در مسیر مبارزه و آرمانخواهی میگذارند، باید قبل از هر چیز از خود بپرسند خطدهنده و هدایتگر ما کیست؟ و سود و زیان رفتار ما به کدام اردوگاه میرسد؟ امیر مومنان(ع) خطاب به انقلابینماهای خوارج که بازیچه اردوگاه شام شده بودند، فرمود «وَ إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَهًًْ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. از تفرقه و جدایی برحذر باشید که جداشده از جمعیت (اسلام)، بهره شیطان است، چنان که گوسفند دور مانده از گله، نصیب گرگ». (خطبه ۱۲۷ نهجالبلاغه).
محمد ایمانی