«حجتالاسلام علی شیرازی» مسئول نمایندگی ولیفقیه در نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
اخبار سیاسی - او اگرچه از سال 1390 در ستاد نیروی قدس سپاه در کنار سردار سلیمانی بوده، اما سابقه ارتباط او با حاج قاسم از استان کرمان و در دفاع مقدس بوده است و همین امر سبب شده تا زمانی که موضوع انتصاب فرد جدید بر دفتر نمایندگی ولی فقیه در نیروی قدس مطرح شود، سه نفر از سوی نماینده وقت ولی فقیه در سپاه به حاج قاسم سلیمانی معرفی شوند که ایشان هم آقای شیرازی را انتخاب کردند.
نماینده ولی فقیه در نیروی قدس از نویسندگان و خاطرهنگاران فعال پاسدار هم هست و همین امر سبب میشود تا ایشان در بیان خاطرات و شرح ارتباط خود با حاج قاسم بسیار روان سخن بگوید. هفته گذشته در دفتر ایشان حاضر شده و درباره مکتب سلیمانی و شنیدن خاطرات حاج آقای شیرازی از حاج قاسم مصاحبهای را ترتیب دادیم. به قول خود ایشان «دریایی از خاطرات» وجود دارد، اما وسع صفحه و ستونهای نشریه محدود است و لذا در ادامه، بخشی از خاطرات و صحبتهای نماینده ولی فقیه در نیروی قدس را درباره فرمانده شهید این نیرو میخوانیم:
بفرمایید چرا «مکتب سلیمانی»؟
اینکه آقا فرمودند «مکتب سلیمانی»، درحقیقت برای تبیین شهید سلیمانی و الگو قرار گرفتن ایشان برای جامعه به ویژه نسل جوان بوده است؛ چه در ایران و چه در جهان. مردم ایران در زمان حیات حاج قاسم به ایشان علاقه داشتند. چیزی در وجود او دیده بودند که چنین جاذبههایی ایجاد شده است. همه گروهها از هر جناح؛ کوچک و بزرگ و زن و مرد، جذب این انسان بزرگوار شدند؛ زیرا او به دنبال این بود که مو بهمو حرفهای حضرت امام خمینی(ره) و امام خامنهای (مدظلهالعالی) را اجرایی کند، حتی در مورد جذب حداکثری. وی دنبال این بود که مردم را در مسیر درست قرار دهد؛ لذا شعار نمیداد؛ بلکه حرف و عملش یکی بود و روی مباحث مبانی و اصول انقلاب با کسی تعارف نداشت. شهید سلیمانی در مسیری حرکت میکرد که امام و آقا ترسیم کردند و مردم را به این مسیر دعوت میکرد، با شیوهای که بر اساس شیوه پیغمبر بود؛ یعنی با اخلاق نیکو و مهربانی. خداوند سبحان در قرآن هم درباره پیامبر(ص) این موضوع را گفتهاند که اگر تو خوشاخلاق نبودی و با اخلاق نیکو و مهربانی با مردم رفتار نمیکردی، مردم از دورت کنار میرفتند.
حاج آقا! چون سالها با سردار سلیمانی از نزدیک همکاری داشتید لطف کنید کمی با بیان خاطره پیش بروید و مسائل را با خاطرات بفرمایید.
حاج قاسم مردم را با محبت جذب کرد. حتی میخواست کسانی را که از روی غفلت و جهالت مسیر اشتباه را طی کرده بودند، به مسیر بیاورد و به جریان انقلاب بازگرداند. بارها به من گفت دوست دارم وقتی سوار هواپیما میشوم، در کنار من کسی بنشیند و از من سؤال کند و من به سؤالات او جواب دهم. احساس خستگی نمیکرد و با همه مشغلههایی که داشت، جذب و توجیه مردم را هم دنبال میکرد. در یکی از سفرهایش به سوریه و لبنان که تقریباً 15 روز طول کشیده بود، وقتی برگشت شهید پورجعفری که همراه همیشگی حاج قاسم بود به من گفت حاج قاسم در این 15 روز شاید ۱۰ ساعت هم نخوابیده است، با این حال وقتی سوار هواپیما میشد اگر کسی در کنارش بود دوست داشت با او هم صحبت کند و پاسخهای او را بدهد. به خانواده شهدا سر میزد. من خودم با ایشان چند بار همراه بودم. بعضی وقتها که اولین بار به خانه شهیدی میرفتیم، رفتارش طوری بود که انگار سالهاست آنها را میشناسد. تحویلشان میگرفت و درد دل بچهها را میشنید. به آنها هدیه میداد و با آنها عکس میگرفت. خیلی خودمانی بود، نصیحتشان میکرد. از کوچکترین چیزی هم غفلت نداشت؛ مثلاً وقتی در جلسهای دخترخانمی کمی از موهایش بیرون افتاده بود، روی کاغذ مینوشت و به او میداد تا حجابش را درست کند. به حجاب بچههای خود و بچههای شهدا حساسیت داشت. مرام او حرکت در مسیر امر به معروف و نهی از منکر بود.
از پایبندی به اصول صحبت کردید، چه خاطرهای در این باره دارید؟
اگر کسی نسبت به اصول، دهنکجی میکرد، حتماً با او برخورد میکرد. اگر کسی در جلسهای علیه آقا و امام سخن میگفت، اصلاً تحمل نمیکرد. یک خاطره در این زمینه تعریف کنم؛ حاج قاسم با وجود فشار کاری زیاد، خیلی صبر و حوصله داشت. آقای رزم حسینی استاندار خراسان بود. او از زمان جنگ، قائممقام لشکر ثارالله(ع) بود. چند ماه قبل از شهادت ایشان، دیدم ایشان میگفت: «حاجی حوصلهات خیلی زیاد است، خیلی حوصله عجیبی داری.» حاج قاسم گفت: «مرا ۱۵۰ مادر شهید به اسم هر روز دعا میکنند.» البته صدها هزار نفر او را دعا میکردند و میکنند. با این حال کسی که چنین صبر و حوصلهای داشت، وقتی میدید به ارزشها اهانت میشود، سریع برخورد میکرد؛ چه در جلسات و چه در جاهای دیگر؛ خط قرمزش «ولایت» بود، اجازه نمیداد کسی وارد حریم آقا شود و اهانت کند. در یک جلسه دو نفری بودیم، من از حاج قاسم پرسیدم شما نسبت به یکی از مسئولان چقدر ارادت دارید؟ ایشان به من گفت من هیچ کس را با آقا معامله نمیکنم، فاصله آن فلان مسئول با آقا از زمین تا آسمان است. من از آقا چیزهایی دیدهام که نمیتوانم پشت سر ایشان حرکت نکنم.
حاج قاسم فدایی ایران بود یا اسلام؟
خود حاج قاسم چند جا این را پاسخ داده است. در نامهای که سال 1396 نوشته بود. بهصراحت اعلام کرد من سربازصفر دفاع از ملتی هستم که امام فرمودند جانم فدای آنها باد. در وصیتنامهاش هم که منتشر خواهد شد، میگوید هزاران بار جانم فدای این ملت، ملتی که هزاران بار جانش را برای اسلام گذاشت. در سخنرانیهایش میگوید من نه به واسطه این و آن جناح، بلکه به واسطه پیروی از ولایت فقیه در کنار کسی که از اسلام و انقلاب دفاع میکند، میایستم. فکر میکنم این گفتههای خود حاجقاسم پاسخ خوبی به این سؤال است.
هدف حاج قاسم از اقداماتش چه بود؟
بعضیها چند متر جلوی خود را هم نمیبینند؛ اما او هزاران متر جلوتر از خود را میدید، او دنبال این بود که یک حرکت عظیم در جهان انجام شود و سیره امام در دنیا تبیین و با صدور انقلاب به همه جهان، مردم به انقلاب جذب شوند تا به سمت تمدن اسلامی حرکت شود. مکرر میگفت ما باید رفتار خودمان را طوری درست کنیم که بتوانیم مردم را به سمت انقلاب بکشانیم و جذب کنیم. او حتی رعایت حال داعشیها را هم میکرد و میگفت اینها دشمن غافل و جاهل هستند؛ اما استکبار دشمن ریشهدار است، مثل نمرود و فرعون. جوانانی را که از روی جهل جذب داعش شده بودند و در محاصره قرار میگرفتند، اجازه میداد تا راه گریزی برای آنها ایجاد شود و میگفت راه را باز کنید تا سلاحها را تحویل دهند و بیایند بیرون، شاید کسی از این جماعت هدایت شود. نمونههای هدایتشده اینطوری هم زیاد است که برخی حتی برای تشییع جنازه حاج قاسم به ایران آمدند. حاج قاسم نگاهش به دشمن و مردم متفاوت بود. مردم را شاید از فرزندان خود هم عزیزتر میدانست. ایران و سوریه نداشت و فکر غذا و سلامت مردم بود. در جلسات نیروی قدس که شاید مأموریت آن چیز دیگری باشد، یکی از همّ و غمهایش این بود که هر کاری که میشود باید برای مردم ایران انجام دهیم تا بر مشکلات و مسائل فائق بیایند.
خانواده حاج قاسم چقدر با ایشان همراهی میکردند؟
خانواده ایشان صد درصد همراهشان بود. در جریان جنگ ۳۳ روزه شاید چهل روز در لبنان بود؛ با این حال، زمانی که لازم بود به تهران بیاید، آمد و جلسه را در همان فرودگاه برگزار کرد. با خانه تماس گرفت و تنها چند دقیقه صحبت کرد و دوباره به لبنان برگشت.
حاج قاسم فرمانده مدافعان حرم هم بود؛ در این باره بفرمایید.
وقتی که شنید حرم حضرت زینب(س) در معرض خطر تکفیریهاست و زمانی که متوجه شد تروریستها وارد عراق شدهاند همه وجودش را گذاشت تا تروریستها را عقب براند و در هم بشکند. سردار سلیمانی از سال 1359 که وارد جنگ شد تا لحظه شهادت حتی یک روز هم سلاح را بر زمین نگذاشت و همیشه در میدان جنگ بود. امام خامنهای فرمودند: او شاگرد مکتب امام(ره) است. در واقع مکتب سلیمانی نیز شاخهای از مکتب امام راحل است. آقا در زمان حیات حاج قاسم در سال 1384 در کرمان در خانه یکی از شهدای کرمان زمانی که یکی از خانواده شهدا از آقا خواست تا آقا شفیع محشرشان باشد، فرمودند: «بروید از سردار سلیمانی قول شفاعت بگیرید.»
ارتباط آقا با حاج قاسم چطور بود؟
عاشقانه. بارها دیدم که حضرت آقا، حاج قاسم را طور دیگری تحویل میگیرد. حتی در جلسهای که یکسری میهمانان خارجی را با حاج قاسم خدمت حضرت آقا بردیم، در حیاط منزل آقا منتظر بودیم که ایشان وارد شدند حاج قاسم را در آغوش گرفتند و بعد از کلی تحویلگرفتنِ حاج قاسم آمدند سراغ مابقی مهمانان. این رفتار آقا یکی دوبار نبود. تجلی این ارتباط را در نماز بر پیکر حاج قاسم بهخوبی میتوان دید.
ارادت حاج قاسم به ائمه(ع) و شهدا چگونه بود؟
ایشان هر عصر جمعه در منزل، جلسه روضه خانوادگی داشت و برخی دوستان و روحانیون را دعوت میکرد تا احکام و مسائل بگویند و بعد هم روضه بخوانند. در هنگام روضه مثل ابر بهاری میگریست. عکس شهدا در منزل و محل کارش مزین بود؛ بهویژه شهدای لشکر 41 ثارالله و شهید یوسف الهی. در مقدمه کتابی که در کنگره شهدای کرمان منتشر شده بود، حاج قاسم میگوید: «اگر کسی این کتاب را بخواند و عشق او از عشق من به یوسف الهی بیشتر شود، من دق میکنم. من را کنار این شهید دفن کنید.»
جایی گفتید ایشان حق مأموریت نمیگرفت؟
حاج قاسم با اینکه بیشتر از خیلی از نیروهای سپاه مأموریت میرفت، هیچوقت حق مأموریت نگرفت. بعد از شهادتش هم مسئول نیروی انسانی نیروی قدس گفت، حاج قاسم حقوق عادی خود را بدون اضافه کار و حق مأموریت میگرفت. خودش هم به من گفت من برخی مواقع در اداره زندگی میمانم. بهتازگی که بحث ازدواج پسرش بود، میگفت برای هزینه خرید ازدواج پسرم (انگشتر و...) مشکل دارم، بعد گفت فعلاً حل شد ولی هزینه مراسم را ندارم. مراسم هم قرار بود فروردین سال بعد باشد. هزینههای حاج قاسم بیشتر، هزینههای پذیرایی از مهمانهایش بود. او خیلی مهمان داشت؛ هم از ایران بهویژه خانواده شهدا از جمله شهدای کرمان وهم مهمانهای خارجی از مسئولان جبهه مقاومت که خانوادگی به ایران میآمدند و حاج قاسم حتماً آنها را به خانه میبرد.