اخبار سیاسی- اخیرا نوشته ای با عنوان " نواصولگرایی و گریز از هویت نمادین خود" منتشر شده است.
به گزارش افکارنیوز، مطلب ظاهرا نویسنده ای ندارد . از لحن گفتار نویسنده چنین برمیآید که در جبهه اصولگرایی نیست ولی میکوشد با یک مقدمه نظری اثبات کند که نواصولگرایی مقدمه فروپاشی اصولگرایی است. این جمله نویسنده که "امروز جریان اصولگرایی خود را در عرصه سیاست شکست خورده میداند" نشان میدهد که نویسنده جزو اصولگرایان نیست. هرچند حاضر به دفاع از اصلاح طلبان هم نیست او در یادداشت دوم این گرایش سیاسی خود را شفاف تر نشان داده قالیباف را مرد همیشه بازنده میداند و مینویسد "قالیباف سواری دهنده ترین سیاستمدار ایران و نردبان سربرآوردن هر جانور سیاسی است. او تنها در نهادهای انتصابی قابل هضم است و هیچ وقت انتخاب نمیشود". وی در ادامه جملاتی هم مینویسد که نشان میدهد ظاهرا زمانی در حلقه نزدیکان قالیباف بوده یا با نزدیکان وی همکاری کرده است.
بی آنکه بخواهیم به نیت خوانی متن بپردازیم چند نکته را به عنوان نقد بر متن فوق یادآوری میکنیم.
اول اینکه از مقدمات نظری یادداشت فوق الزاما نتیجه گیریهای نویسنده حاصل نمیشود. مثلا ناسازگاری در نظام شناختی یک پدیده رایج در میان سیاستمداران است و دلیلی بر این نیست که آن فرد هرگز انتخاب نخواهد شد. مگر روسای جمهور قبلی نظام سازگاری شناختی داشتند که قالیباف داشته باشد؟ آقای روحانی از دل راست های محافظه کار دهه 1370 برآمد و در دهه 1380 و 1390 متحد اصلاح طلبان شد. زمانی از ضرورت اعدام معترضان 18 تیر سخن گفت و چند سال بعد خود را حقوقدان نامید. کسب قدرت و پیروزی در انتخابات تابع فرمول های خاص خود است. بستگی به توانایی های فرد در مناظره های تلویزیونی و قدرت تیم او در اجرای یک کمپین انتخاباتی قوی دارد. آقای احمدی نژاد در 84 پی برد هرکس بتواند مرحوم هاشمی را به بدترین شکل ممکن تخریب کند برنده خواهد شد. اما قالیباف این کاره نبود آقای معین و دیگران هم نبودند. بین نظام شناختی فرد و امکان پیروزی او در کارزار انتخاباتی رابطه معناداری وجود ندارد.
نویسنده فرض میکند نواصولگرایی گریز از هویت اصولگرایی است در حالی که قالیباف صراحتا میگوید خود را اصولگرا میداند و قصد ایجاد جریان مستقل یا سوم را ندارد. او میداند در نظام های ریاستی امکان قدرت گرفتن جریان سوم کمتر است. اینکه نواصولگرایی در عمل تا چه حد پذیرفته شود یک بحث است و اینکه خود قالیباف میگوید دنبال بازسازی و تقویت اصولگرایی و نه جدایی از آن است بحثی دیگر این دو را حداقل در مقام استدلال نباید یکی گرفت مگر آنکه بخواهیم بر اساس منطق پراکسیس سیاسی بگوییم قالیباف باید از اصولگرایان جدا شود تا اصلاح طلبان بتوانند با یک رقیب ضعیف مواجه شده و برنده انتخابات شوند.
تشبیه نو اصولگرایی به چپ گرایی جدید و یک اتفاق نادر در سیاست ایتالیا مثالی است که نمی توان از آن یک گزاره عملی قابل دفاع استخراج کرد. مثال های نقض به مراتب بیشتر اند. بازسازی جریان اسلام گرا در ترکیه توسط اردوغان، بازسازی حزب کارگر بریتانیا توسط تونی بلرو باز سازی حزب کمونیست چین توسط چوتن لای و سپس دنگ شیانوپینگ. بنابراین هر نوع بازسازی آغاز اضحملال یا استحاله نیست. افول چپ در اروپا و از جمله ایتالیا دلایل متعددی داشت و تقلیل دادن آن به بازسازی و شکل گیری جریان چپ گرای جدید از نوع استدلال های سلبریتی های سیاسی امروزی است. کافی است به آثار رابرت کاکس و استفان والت و ظهور قدرتمند جریان نو مارکسیسم گرامشینی در دهه 1990 مراجعه کنید تا سست بنیادی چنین ادعایی عیان شود. از جریان نئو لیبرال، نئو محافظه کار، نئو کانتی و نئو هگلی می گذرم چون مجال پرداختن به آنها نیست. پس هر بازسازی یا هر نو محکوم به شکست نیست بستگی به پروژه و بازیگران آن دارد.
سوم اینکه نوشته شده است که قالیباف نردبان سر برآوردن هر جانور سیاسی شده است .غرض از این جمله چندان روشن نیست اما فراموش نکنیم درز سالهای ابری پس از 88 که یاس بر اردوگاه اصلاح طلبان میانه رو مستولی شده بود، بسیاری از آنها و از جمله صادق زیبا کلام، صادق خرازی و حتی دکتر ظریف حشر و نشر فراوانی با قالیباف داشتند و به وضوح او را تنها امید اصلاح طلبان برای مهار احمدی نژاد میدانستند.
اظهارات زیبا کلام در آن سالها درباره قالیباف و تعریف و تمجید از او موجود و به راحتی در دسترس است. نه تنها اوبلکه خیلی از اصلاح طلبان دیگر در پرتو حمایت های صریح و صمنی قالیباف توانستند کنشگری سیاسی خود را ادامه دهند. آنها آشکارا قالیباف را تنها نیروی موثر برای مهار احمدی نژاد می دانستند و ابایی از بین این حرف نداشتند. اما پیروزی روحانی در انتخابات 92 ورق را برگرداند. بقول فخر الدین عظیمی در ساحت سیاست ایران دوباره بازیگران حول برنده جمع شدند. آیا نسبت اصلاح طلبان بین سالهای 88 تا 90 با قالیباف نزدیک تر بود یا روحانی؟ بله قالیباف و تیم او در انتخابات 92 اشتباه کردند اما اشتباه آنها به معنای نادیده گرفتن واقعیت های تاریخی نیست.
نکته آخر اینکه استدلال نظری یک چیز است و ابراز ناراحتی چیزی دیگر. نباید برای ابراز ناراحتی از نظریه های خاص نتایج مورد نظر خود را بگیریم. شاید بهتر و اخلاقی تر آن باشد که صراحتا بگوییم از قالیباف ناراحتیم.
احمد نادری