با تصمیم دولت برای واکنش به وضعیت برجام - در سالگرد خروج آمریکا از توافق هستهای- ماجرا وارد فاز تازهای شده است که از آن میتوان به آغاز بازی بزرگ تعبیر کرد. ایران و آمریکا، دو حریف اصلی این بازی هستند و بازیگران دیگر نسبت به این دو قطب، موقعیت خود را تعریف میکنند. نکته مهم و کلیدی در این مرحله آن است که آمریکاییها تمام کارتهای خود را رو کردهاند؛ آنان از برجام خارج شدند، تحریمهای هستهای را احیا و غیرهستهایها را تشدید کردند و صادرات نفت ایران را هدف قرار دادند. در حوزه تهدید نظامی نیز آخرین کاری که از آنها ساخته بود، فرستادن ناو هواپیمابر خود به خلیجفارس و تهدیدهای لفظی و ارعاب رسانهای و روانی بود که آن نیز انجام شده است.
اما در این سوی میدان هنوز عملاً برگی رو و بازی آغاز نشده است. این سکوت، حریف را دچار این محاسبه غلط کرده که دست ایران خالی است اما تحلیلگران غربی که کمی عاقلترند، میدانند که ایران گزینههای فراوانی برای تغییر معادلات صحنه دارد. گزینههایی که صرفاً در چارچوب برجام تعریف نمیشوند و طیف مختلفی از توانایی و ابزارها را شامل میشود.
ظاهر صحنه گول زننده است؛ آمریکا بیسابقهترین تحریمها را بر ایران تحمیل کرده، اجازه تجارت آزاد میان ایران و سایر کشورها را نمیدهد، یکی از مجهزترین ناوهای هواپیمابر خود را راهی خلیجفارس کرده، جنگندههای پیشرفته بی ۵۲ را فرستاده و صدایش را در خط و نشان کشیدن برای ایران بلند کرده و…یکی از این ابزارها و تشرها برای ساکت و مطیع کردن بسیاری از کشورها کافی است. نمونهاش عربستان؛ دهها و بلکه صدها میلیارد دلار به جیب ترامپ و دار و دستهاش میریزد و باز هم بطور مستمر و گویا برنامهریزی شده، به بدترین شکل ممکن تحقیر میشود و صدایش هم درنمیآید. کشور نرمال و عادی که آمریکاییها از آن میگویند یعنی این!
از پارسال تاکنون، این سوال بیشتر شنیده میشود که؛ «چه میشود؟» پرسشکنندگان از هر طیف و با هر عقیده و مرام و مسلک سیاسی هستند. سوال دو کلمه بیشتر نیست و پرسیدنش کمتر از دو ثانیه زمان میگیرد. اما پاسخ، امان از پاسخ! اول باید درکی از منظور دقیق سؤالکننده داشت. از این رو نگارنده، اغلب در مواجهه با این پرسش، پاسخ را در قالب پرسشی کوتاه و از همان جنس آغاز میکند که؛ چه چیزی، چه میشود؟! پرسشکنندگان معمولاً مکثی میکنند، سری میخارانند، دستی به ریش میکشند، عینکی جابجا میکنند و میگویند؛ همین دیگر! اوضاع اقتصادی، ماشین ارزان میشود یا گران، دلار چطور، مسکن، از برجام خارج میشویم یا نه، آمریکا حمله میکند، مذاکره میکنیم و مشتی از این قبیل سوالات. در انتها هم اغلب برمیگردند به همان سوال اول که چه میشود؟
اگر بخواهیم سوال فوق و شرایط محیطی را با مثالی سادهسازی کنیم، مانند آن است که چند دقیقهای از یک بازی فوتبال آغاز شده و کسی بپرسد نتیجه چه میشود. پیشبینی دقیق و قطعی نتیجه بازی، در آن دقایق کار منطقی و عاقلانهای نیست. بستگی دارد، بازی چطور پیش برود، مربیهای هر دو تیم چه برنامهای در سر داشته باشند، آمادگی جسمی بازیکنانشان چقدر باشد، چقدر تکنیکی باشند، بازیکنان چقدر بتوانند برنامههای مربی را در زمین اجرا کنند، مربیها چقدر از تیمهای یکدیگر و تاکتیکهای حریف شناخت داشته باشند، برنامه دوم یا همان پلنB آنها چیست و… مجموعهای از این عوامل هستند که در طول ۹۰ دقیقه، سرنوشت یک بازی را تعیین میکنند.
نقاط ضعف و قدرت ما و حریف در این همآوردی چیست و کجاست؟ ناگفته پیداست که نقطه ضعف اصلی ما در خط اقتصادی است. دشمن نیز دست روی همین نقطه گذاشته و حرکتهای دیگر آن، نوعی بازی بدون توپ و تاکتیکی برای گمراه کردن ماست. هیاهوی روزهای اخیر درباره احتمال وقوع جنگ و درگیری از این جنس است و جای تأسف و تأمل آنجاست که برخی خودیها (و ظاهراً خودیها) با مواضع و حرکات خود، به این تاکتیک فریب دشمن کمک میکنند. رسانهای داخلی که تصویری ساختگی از جنگافزارهای دشمن را روی جلد خود به نمایش میگذارد و آنها را هدفمند در چشم و ذهن مخاطب فرو میکند، پاس گل به کدام تیم میدهد؟ آن نماینده مجلسی که قرار است حافظ امنیت ملی باشد و میگوید تا دچار بحران نشدهایم باید مذاکره کنیم (بخوانید تسلیم شویم) در کدام زمین بازی میکند؟
رهبر انقلاب حدود ۹ ماه پیش پاسخ صحنه امروز را داده و تکلیف را روشن کردهاند؛ نه جنگ میشود، نه مذاکره میکنیم. اما ظاهراً عدهای خیال ندارند از خواب بیدار شوند و چشمبسته راه خود را میروند. همان راهی که یکبار رفتهاند و خسارتبار بودن آن را نه تنها دیده، بلکه چشیدهاند اما باز هم آدرس مذاکره و امتیازدهی میدهند و برایش توجیهات صد من یک غاز میتراشند. خود میترسند و ترسشان را به پای ملت میگذارند و از جیب آنها چک میکشند. جماعتی که از پاسخ به این سوال ساده گریزانند؛ نتیجه آن مذاکره و امتیازدهی و ۶ سال معطل کردن تمام کشور پای آنچه شد و کدامیک از اهداف حاصل شد که حال باید آزموده را بار دیگر آزمود؟!
جالب اینجاست که برخلاف برخی سادهلوحان و مرعوبین داخلی، حریف کاملاً به ضعف راهبردی خود در این زمینه واقف است و به آن اذعان دارد. اندیشکده کارنگی روز دوشنبه نهم اردیبهشت میزگردی با عنوان «رویارویی دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا با ایران» برگزار کرد. سوزان مالونی از کارشناسان ارشد اندیشکده بروکینگز که دو دهه روی مسائل ایران تمرکز داشته و سابقه دیپلماتیک نیز دارد در این نشست به نکته مهمی اشاره میکند: «ما در این شرایط موضوع خاصی برای چانهزنی با ایران نداریم. فکر میکنم ما اکنون برای تعامل با ایران با یک مشکل ساختاری روبرو هستیم زیرا ما در حقیقت به این نگرانی رهبران ارشد ایران که بر اساس آن، دادن یک امتیاز کوچک به جری شدن طرف مقابل و درخواست امتیازات بیشتر منجر میشود، مشروعیت داده و آن را تأیید کردهایم.»
نکته کلیدی دقیقاً همینجاست. دادن امتیاز و امتیازات دیگر، پایان ماجرا نیست. وقتی میشود فشار آورد و امتیاز گرفت، کدام ابلهی ابزار فشار خود را کنار میگذارد و میگوید بس است دیگر؟ آن هم سردمداران کاخ سفید که کینهای شتری از جمهوری اسلامی و مردم ایران به دل دارند. کدام ملتی در دنیا، طی یک قرن اخیر که آمریکا تبدیل به قدرتی جهانی شده، اینچنین در برابر آن ایستاده و هژمونی آن را در سطح ایدئولوژیک و به شکل عینی و ملموس به چالش کشیده و آنان را تحقیر کرده است؟
حملات و فشارهای تیم حریف، ناشی از ضعف ما و قدرت آنها نیست بلکه دلیل آن گلهایی است که پیش از این و به کرات خوردهاند. در میدانهایی که گل خوردهاند و تحقیر شدهاند، حرفی برای گفتن ندارند. پس تاکتیک خود را تغییر داده و زمین بازی را عوض کردهاند. جنگ اقتصادی آخرین میدان بازی واقعی آنهاست. آنها تمام کارتهای خود را بازی کرده و سوزاندهاند. وقتی در اوایل پیروزی انقلاب، جنگی تحمیلی و همهجانبه را علیه ما به راه انداختند، تصور و امیدشان فروپاشی و نابودی انقلاب بود. نتیجه نهایی چه شد؟ جمهوری اسلامی ایران، قدرتمند و باصلابت از آن آزمون خارج شد و دشمن برای همیشه فهمید که گزینه حمله نظامی سوخته است. اگر با توکل و تدبیر و کار مجاهدانه، این جنگ اقتصادی را نیز پیش ببریم، نتیجه نهایی آن کند شدن و از کار افتادن ابزار تحریم خواهد بود. گذر از گردنههای سخت، دشوار است اما اگر مرد راه باشید، یک بار و برای همیشه از آن عبور خواهید کرد. مردم ایران به یاری خدا از این گردنه نیز عبور خواهند کرد و آقای ترامپ میتواند تا سال ۲۰۲۰ یا ۲۰۲۴ پای تلفن، منتظر بنشیند و منتظر صدای زنگ باشد. ایران به دلایلی که خارج از حوصله این یادداشت است، یک بار تماس گرفت (مذاکره هستهای و توافق برجام) اما پاسخی جز بدعهدی و خباثت از آن سوی خط نشنید. خباثت خودتان، سیم تلفن را برای همیشه قطع کرد. فقط احمقها پای تلفنی که به پریز وصل نیست، منتظر مینشینند.
محمد صرفی