طی ماههای اخیر، بسیاری از تئوریسنهای غربی مشغول توجیه حضور پدیده ای به نام دونالد ترامپ درکاخ سفید هستند! پدیده ای که ظهور آن نه تنها منتج به بروز نارضایتی در بخش عمده ای از جامعه آمریکا شده است، بلکه مناسبات سنتی ایالات متحده با متحدان آن را نیز در نظام بین الملل خدشه دار کرده است. همین مسئله سبب شده است تا بحث های مفصلی بر سر "ترامپیسم" و حدود و ثغور آن در آمریکا دربگیرد.
لس آنجلس تایمز در تحلیل این موضوع می نویسد :
" ترامپیسم (ترامپ گرایی)، بیش از آنکه یک جنبش سیاسی یا ایدئولوژیک باشد، یک پدیده روانشناختی است. این موضوع زمانی میان چپ گرایان و راست گرایان، موضوع جنجالی برای بحث و گفت و گو بود. "استفن بنن"، استراتژیست ارشد و مشاور سابق دونالد ترامپ در کاخ سفید که در آگوست 2017 توسط وی از پست خود برکنار شد، منابع قابل توجهی را به تبلیغ برای کاندیداهای ترامپ گرا اختصاص داد که گفته می شد همان دیدگاههای ترامپ را دارا هستند و ازهمان لفاظی های رئیس جمهور بهره می جویند، از جمله عقاید ضد گلوبالیسم، ملی گرایی اقتصادی و توهین و فحاشی به سیاستمداران سنتی. البته اکثر این طرحها و برنامه ها
بی نتیجه بود."
لس آنجلس تایمز در ادامه به تلاشهای صورت گرفته از سوی طرفداران و همفکران ترامپ مبنی بر "تئوریزه کردن " شخصیت رئیس جمهور ایالات متحده پرداخته است:
"تلاش برای ایجاد یا ترویج یک ایدئولوژی یکپارچه و هماهنگ بر مبنای افکار ترامپ نیز نتیجه بهتری در بر نداشت. حدود یکسال پیش، جولیوس کلین نشریه ای را به نام "American Affairs" راه اندازی کرد در آن سعی کرد با نگارش مقالات متعدد، صبغه ای
عقلانی به ترامپیسم ببخشد. چالش این نشریه در این بود که یا می بایست خود را با ترامپ هماهنگ می کرد و از رفتار ناهماهنگ وی دفاع می کرد، یا اینکه باید رابطه خود را با ترامپ به هم می زد تا از یکپارچگی نشریه دفاع کند. حدود 6 ماه بعد و پس از پاسخ جنجال برانگیز ترامپ به تظاهرات نئو نازیها در شارلوتویل، این نشریه حمایت خود را از رئیس جمهور انکار کرد."
"لس آنجلس تایمز گریزی نیز به تفسیر چپ گرایان آمریکایی از شخصیت ترامپ زده است .تحلیلی که در نوع خود قابل تامل است :
" چپ گرایان فعال در ایالات متحده، سرمایه گذاری های هنگفتی نموده اند تا این ایده را ترویج کنند که ترامپیسم در واقع یک گسست از اندیشه محافظه کارانه محسوب نمی شود، بلکه در واقع شیوه اغراق گرایانه ای
از آن است. می توان گفت که چنین ادعایی قابل دفاع و یا دست کم قابل درک است، در صورتی که این نکته را قبول داشته باشید که محافظه کاری مجموعه ای از عقاید پوچ خشونت نژادی و فرهنگی است. ولی اگر مسئله این باشد، چنانکه "نوا روثمن" در مقاله خود می نگارد، قاعدتا نباید شاهد این باشیم که بسیاری از محافظه کاران مخالف با عقاید و افکار ترامپ باشند. روشنفکران و روزنامه نگاران ایدئولوژیک از هر دو حزب چپ و راست، تمایل طبیعی دارند، و البته به نفعشان هست که در تحلیل مسائل، به منشا آن عقاید بنگرند. حال ترامپ چالشی غیر قابل تحمل برای افرادی است که چنین رویکردی دارند، چرا که به اعتراف خود وی، ترامپ هیچ مجموعه ایده جدی و یکپارچه ای برای مبنا قرار دادن در تصمیم گیری هایش ندارد. او در این خصوص به غرایض خود اتکا می کند"در نهایت اینکه اکثر تحلیلگران و تئوریسنهای آمریکایی، ترامپ را مولد یک ایدئولوژی خاص در کاخ سفید نمی دانند و صرفا از بعد روانشناختی شخصیت وی را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند.