***
اخیرا آقای رئیسجمهور مواضع خوبی نسبت به تهدید نفتی از سوی آمریکا و حامیانش داشتند و سپس سردار سلیمانی نامهای به رئیسجمهور نوشتند که اعلام حمایت از مواضع ایشان بود؛ تحلیل شما از این نامهنگاری با توجه به مواضع اخیر رئیسجمهور چیست؟
برای پاسخ به این سوال لازم است کمی به عقب برگردم؛ 6- 5 سال پیش، نشست سران کشورهای عدم تعهد در تهران برگزار شد و آن زمان، اوج تحولات منطقه بود و برخی مقامات جهان عرب و حوزه بیداری اسلامی به تهران آمده بودند، مانند مسؤولان کشور مصر که با رهبر انقلاب اسلامی هم ملاقات داشتند. در یکی از این ملاقاتها، رهبر معظم انقلاب به یکی از سران کشورها گفتند: من زمانی که جوان بودم و 20 سال داشتم به عراق سفر کردم و آن موقع اوج شکلگیری اخوانالمسلمین بود؛ خب! کنجکاو بودم بدانم اندیشههای اخوان المسلمین چیست. تا اینکه کتاب اندیشههای سیدقطب را به من معرفی کردند و من این کتاب را به ایران آوردم و بعد از ترجمه، آن را مطالعه کردم و نکتهای که در این کتاب جلب توجه میکرد، عمق غربشناسی بود و نویسنده این کتاب، به طور دقیق غرب را شناخته بود و اهداف آنها را در قبال کشورهای عربی و اسلامی بخوبی معرفی کرده بود.
به عنوان یک کارشناس مسائل سیاسی و بینالمللی میگویم صرف نظر از اینکه چه دولتی در ایران حاکم است، نتیجه تجربههای ما این است که در حوزه سیاست خارجی و امنیت ملی کشورمان، با هیچ طرفی تعارف نداریم و تصمیمی که نظام اتخاذ میکند در نهایت ساری و جاری میشود. سخنان اخیری که آقای روحانی و سردار سلیمانی در قبال تهدیدات ترامپ داشتند، این پیام قوی را برای طرفهای مقابل در بحث امنیت ملی ایران مخابره کرد که دشمنان انقلاب اسلامی نباید دلخوش برخی صداهای ناهماهنگ در داخل ایران باشند و ما در بحث امنیت ملی، نظر مشترک داریم. طبیعت مردمسالاری ایران حکم میکند سلیقههای مختلف در امور سیاسی وجود داشته باشد اما تصمیمهایی که گرفته میشود، بر اساس دیدگاه کارشناسی است که به تایید شورای عالی امنیت ملی و رهبر معظم انقلاب اسلامی میرسد. ما وقتی از حاج قاسم سلیمانی صحبت میکنیم، ایشان یک نماد است و فقط چهرهای مختص ایرانیان نیست، بلکه به نمادی برای سایر کشورهای اسلامی نیز تبدیل شده است. در اوج بحرانهای منطقهای، مدعیترین کشورها وقتی در خصوص موضوعات سیاسی و امنیتی، نمایندگانشان به ایران سفر میکردند، یکی از درخواستهایشان این بود که با سردار سلیمانی دیدار داشته باشند و بتوانند با فرمانده نیروی قدس یک عکس یادگاری بگیرند. اهمیت این موضوع، در این نکته نهفته است که وضعیت استراتژیک ایران در دهههای اخیر در منطقه و مدیریت بخشی از این استراتژی در حوزه مقاومت توسط سردار سلیمانی باعث شد گفتمان منطقهای انقلاب اسلامی توأم با عمل شود و باید بگویم امام خامنهای، گفتمان انقلاب اسلامی را در بالاترین سطوح مطرح و به نحوی مدیریت کردند که این کار در عرصه منطقهای و جهانی با عمل مواجه شد و همین موضوع برایمان ایجاد قدرت کرد. وقتی حرف از دستاورد هستهای میزنیم، یعنی روی پیشرفت کشور متمرکز شدهایم و در حوزه هستهای و دفاع از مظلومان منطقه، مثل موضوع فلسطین و مقابله با رژیم منحوس صهیونیستی که امنیت ملی ما و منطقه را تهدید میکند، ایران در برترین جایگاه قرار دارد و مجموعه دستاوردها و نفوذ سازنده ایران در منطقه باعث شده دشمنان منطقه نتوانند این قدرت برتر را تحمل کنند.
شما قبول دارید ورود حاج قاسم و حمایت از تهدید نفتی رئیسجمهور، مساله را فراتر از منطقه میبرد؟ به عبارت دیگر میتوانیم بگوییم پیام حاج قاسم یعنی پشتوانه و تضمین تهدید نفتی رئیسجمهور در مقابل هر تهدیدی در هر نقطه دنیا؟
من فکر میکنم ادبیات اخیر رئیسجمهور نیاز به پشتوانه امنیتیها و نظامیهای کشور دارد و سخنان دشمنان انقلاب اسلامی و تهدیدهایشان که میخواهند مشکلاتی پیش بیاورند، نیازمند یک پیوست قوی نظامی بود و قطعا سخنان سردار سلیمانی بیمهکننده حرفهای رئیسجمهور محسوب میشد. سردار سلیمانی در مواردی پیش آمده که پیامهایی را نسبت به رفتار نادرست آمریکاییها در منطقه داده و پای حرفش در منطقه ایستاده و اقتدار خود را ثابت کرده است و اینکه سردار سلیمانی تضمینکننده و پیوست نظامی و امنیتی صحبتهای رئیسجمهور میشود، یک نکته مهم است و به منزله این نیست که ما دنبال جنگ هستیم؛ کسانی که نگران این موضوع شدند، صورت مساله را بدرستی متوجه نشدند. من معتقدم نهتنها نباید نگران باشند، بلکه باید خوشحال باشند حرفی که در سطح رئیسجمهور زده میشود، در سطح پشتیبانی، تضمین داخلی دارد. آمریکاییها میدانند وقتی سردار سلیمانی از حسن روحانی حمایت میکند، چه پیام و مفهومی دارد.
به نظر میرسد ادبیات تعامل با غرب، در حال کنار رفتن است و کسانی که این نگاه را داشتند نیز به اهمیت توجه به مقاومت در برابر فشار دشمن پی بردهاند؛ از همین رو میتوان گفت امروز دیپلماسی بر قدرت منطقهای ما تکیه کرده است.
اینکه چند کشور مطرح دنیا حاضر شدند دور یک میز بنشینند و با چند ایرانی وارد مذاکره شوند که منجر به امضای سندی شود، اینها به دلیل درک آنها از چند مساله است؛ اول نفوذ ایران در منطقه خاورمیانه، دوم توان دفاعی ایران و سوم گفتمان منطقهای انقلاب اسلامی. در زمان اوج اشغال عراق توسط آمریکاییها، به اصرار مسؤولان عراقی از ایران، قرار شد کشورهایی همچون ایران، آمریکا و عراق مذاکره سهجانبه داشته باشند و آقای قمی آن زمان، مذاکرهکننده ارشد ما بود و تیم عقبهای هم در این مساله داشت. وقتی تیم قرار بود برای مذاکره برود، مهمترین توصیهای که رهبر معظم انقلاب اسلامی به آنها داشتند، این بود که با حکمت، عقلانیت، تدبیر و از موضع اقتدار در مذاکره حاضر شوند. علاوه بر نفوذ منطقهای و قدرت دفاعی، این گفتمان منطقهای که توسط رهبری هدایت میشود، ابزاری است که برای ما تولید قدرت کرده و اینها بسترساز مذاکرات هستهای شد و اگر این عقبه را نداشتیم، اصلا طرف مقابل حاضر به گفتوگو با ما نمیشد.
ما امروز بیش از هر زمان دیگری به صراحت در کلام نیاز داریم؛ فکر نمیکنید در شرایط فعلی که دشمنان انقلاب اسلامی برای ما مدام خط و نشان میکشند وقت بازگشت به دوران اقتدارگرایی است؟ به نظرتان در حوزه سیاست خارجی، در ادبیات گفتاریمان چقدر نیاز به اقتدار داریم؟
از نگاه بیرون، این فهم وجود دارد که در حوزه سیاست خارجی، مقام معظم رهبری در نگاه راهبردی به نظام بینالملل و شرایط منطقه، نقش خیلی موثر و تاثیرگذاری دارند اما اگر بخواهیم در حوزه اجرا صحبت کنیم، باید بگویم به عنوان مثال برای برجام وقت زیادی در وزارت امور خارجه گذاشتیم و برای برجام اروپایی نباید اینقدر وقت بگذاریم و نیاز است بر نقاط قوت خودمان در حوزه سیاست خارجی که یکی از اینها نفوذ منطقهای ما است، تمرکز کنیم. وقتی از کشورهای تاثیرگذار و افکار عمومی و نخبگان راجع به ایران بپرسید، آنان اقتدار ایران در حوزه سیاست خارجی را بخوبی درک میکنند و خیلیها به نگاه رهبری درباره ایستادگی ایشان در مقابل آمریکا غبطه میخورند.
نمونهای از کارآمدی مواجهه مقتدر در دیپلماسی ذکر کنید.
درباره مسائل منطقه، تجربه کار نزدیک با اروپاییها را دارم و در دورهای که آقای خاتمی رئیسجمهور بود، قرار شد در یک مقطعی که آقای خرازی وزیر امور خارجه بود، در ژنو مذاکراتی با موضوع تعلیق غنیسازی اورانیوم داشته باشیم و بنده هم حضور داشتم. اگر بخواهم از تجربهام در مواجهه با اروپاییها بگویم، تجربهام مثبت نیست، چون اروپاییها خیالشان راحت بود و اورانیوم ما تعلیق شده بود و آنها نشان دادند اهل کش دادن مساله هستند؛ خب! چیزی برای از دست دادن نداشتند و در آن برهه، واقعا اروپاییها با زمان بازی کردند و زمان را سوزاندند. در عین حال، من در کار با اروپاییها، تجربه مثبت هم دارم و نفی غرب در حوزه روابط خارجی را به نفع جمهوری اسلامی ایران نمیدانم. اگر قرار باشد کار ما با اروپا یک قفل جدیدی با برجام اروپایی بر دست و پای ما بزند، این به نفع ما نخواهد بود اما رابطه با اروپا در قد و قواره خودش، خوب است؛ البته نباید انتظار زیادی از آنها داشته باشیم. وقتی مذاکرات برجام به نتیجه رسید، من نخستین کسی بودم که بحثهای مذاکرات منطقهای را در بروکسل با خانم موگرینی داشتم و قرار بود 15 دقیقه با وی تشریفاتی ملاقات کنم و ناهار و مذاکره با خانم اشمیت باشد. موضوع درباره منطقه بود اما من وقتی به بروکسل رفتم، برنامهریزی تغییر کرد و 3 ساعت و نیم، موگرینی شخصا در کنارم نشست و با بنده مذاکره کرد و خانم اشمیت کنار ایشان نشسته بود، چون میدانست نقطه قوت ایران در موضوعات منطقهای و دفاعی است. همین اتفاق بعد از اینکه جلساتی در لندن برگزار شد، افتاد و ساعتها با مسؤولان وزارت خارجه این کشور گفتوگو داشتیم و این نشان میدهد فهم اروپاییها از اقتدار و نفوذ منطقهای ایران در خاورمیانه باعث شده حاضر شوند ساعتها با ما مذاکره کنند و این اقتدار منطقهای برای ما تولید قدرت کرده است. مثلا در موضوعات منطقهای، سفر روسای جمهور کشورمان به سوریه اهمیت زیادی دارد و این پذیرفتنی نیست که جناب روحانی و احمدینژاد در دوران ریاستجمهوری خود سفری به سوریه نداشتهاند و یقینا توجه به برنامه «شاتلدیپلماسی» و رفت و آمد در این سطح، این پیام را برای طرف مقابل دارد که مشکلی در دیپلماسی ما وجود دارد و این در حالی است که کشور ایران، سهم زیادی در پیروزی سوریه برابر داعش داشته است. ما در منطقه اختلاف ایرانی- عربی نداریم و باید صراحتا بگویم ما با حمایتهای عربستانسعودی از بحرانآفرینی در منطقه و ایجاد ناامنی در سوریه و عراق مشکل داریم و میتوان گفت اختلاف ما، اختلاف ایرانی-سعودی است.
این غیر قابل کتمان است که امروز در دستگاه دیپلماسی نقص بزرگی به نام اقتدار داریم؛ خب! چه کاری باید انجام داد؟ این در حالی است که راهبرد کلان مشخص است اما ما در حوزه اجرایی، مشکل داریم و نمیتوانیم اقتدارمان را در حوزه دیپلماسی بروز دهیم.
جدا از نگاه دولتها، همیشه در ایران چند نوع نگاه به این مساله وجود دارد؛ برخی نگاهشان به غرب، فراتر از ظرفیت غرب است و برخی نگاهشان به شرق است و برخی نگاهشان به غرب و شرق منفی است ولی به اعتقاد بنده، ما در حوزه تامین حداکثری منافع ملی و امنیت ملی، باید ببینیم نقاط قوت ما از نظر جغرافیای سیاسی و بینالمللی کجاست. گاهی اوقات پیشینه و تفکر برخی آدمها در عرصه اجرا تاثیر دارد و اینکه بررسی شود سوابق افراد به کجا برمیگردد؛ آقای ظریف علاقه داشت در مسائل منطقهای تحول ایجاد شود. این رویکرد را آقای صالحی به گونه دیگری داشت؛ خب! 13 سال در عراق زندگی کرده بود و متولد عراق است، تحصیلاتش را هم تا کارشناسی در لبنان طی کرده. آقای صالحی وقتی در حوزه منطقه میخواست اقدامی کند با این تاریخچه بود و این بر خروجی کار دیپلماسی اثر میگذاشت. آقای ظریف به مسائل منطقه توجه داشت، تجربه مذاکره در زمان قطعنامه 598 را داشت و به مسائل جنگ هم واقف بود اما در عین حال یک شناخت متفاوتی هم نسبت به کار غرب و کار با آمریکا داشت. ما همیشه با آقای ظریف مباحثه داشتیم که آیا میشود به آمریکاییها اعتماد کرد؟ صادقانه بگویم آقای ظریف روی 2 موضوع تکیه داشت؛ نخست اینکه میگفت آمریکاییها خیلی آدمهای فوقالعادهای نیستند، برخلاف آنکه خیلیها تصور میکنند. دوم همیشه میگفت من هر موقع با آنها صحبت میکنم حواسم هست دشمنی اینها با ما تمام نمیشود اما در عین حال اینکه از طریق مکانیزمهای بینالمللی میتوان آمریکا را مهار کرد در نگاه آقای ظریف وجود داشت و اینکه اگر با آمریکا با همه مشکلاتی که دارد به توافقی برسیم و در شورای امنیت تصویب شود، میشود به مکانیزم شورای امنیت اعتماد کرد. آقای ظریف در دورانی که وارد وزارت امور خارجه شد، 3 سال اول تماما درگیر برجام بود و یک اتفاق مهم که در این باره رخ داده بود، سعودیها احساس میکردند هر نوع توافقی که میان ایران و این کشورها شکل بگیرد، آنها مجبور به تابعیت از آن هستند و سعودیها نمیتوانستند این حقیقت را تحمل کنند و برخی ملاقاتهای خصوصی آقای ظریف و جان کری که با موضوع هستهای بود، این نگرانی را برای سعودیها به وجود آورده بود که شاید مذاکرات این 2 کشور بر سر مسائل منطقهای است و بیم این موضوع برایشان وجود داشت که نقش سعودیها در مسائل منطقهای کمرنگ شود. سالیان دراز است که عربستانسعودی، رقابت دیرینهای با ایران دارد و این موضوعات برایشان اهمیت زیادی دارد.
یعنی عربستان نگران برجام نبود؟
عربستان نگران این بود که بین ایران و آمریکا یک توافقی شود که نتیجه آن کمرنگ شدن نقش عربستان در منطقه باشد. بهتر است بگویم برجام مساله اصلی خود آمریکاییها هم نبود؛ مساله آنها برجام موشکی و منطقهای بود.
به موضوع اروپا برگردیم؛ همانطور که گفتید آنها در مذاکرات بر اساس یک رویه از سیاست «وقتکشی» استفاده میکنند و در مذاکرات اخیر، ارائه بسته کامل پیشنهادی را با زمان آغاز دور جدید تحریمهای آمریکا تنظیم کردهاند؛ به نظر شما این موضوع نمیتواند نشاندهنده این باشد که اروپاییها میخواهند از اهرم فشار تحریمهای آمریکا در جهت گرفتن امتیاز بیشتر از ایران استفاده کنند؟
اروپای امروز و دیروز به کلی با یکدیگر تفاوت کرده. اروپای امروز از آمریکای ترامپ ضربه خورده است. رابطه اروپای دهه 80 تا اواسط دهه 90 با آمریکای امروز تفاوتهایی دارد. البته در یکسری موضوعات، تفاوتی بین نگاه آمریکا و اروپا نمیبینید؛ در موضوع فلسطین و اسرائیل، تفاوت زیادی بین فرانسه، آلمان و آمریکا وجود ندارد، در موضوع نقشآفرینی و نفوذ منطقهای ایران در خاورمیانه نیز تفاوتی وجود ندارد و همچنین آنها درباره توان نظامی ایران و خطرساز بودن آن اشتراک نظر دارند اما این وقتکشی، بخشی از استراتژی مذاکراتی اروپاست. معتقدم رابطه اروپا و آمریکا با همه اختلافاتی که با هم دارند، اینگونه نیست که بگوییم یک شکاف عمیقی وجود دارد ولی بالاخره در یک نقاطی اختلاف دارند که برای ما فرصت است و در برخی نقاط اشتراک نظر دارند. برجام اروپایی نباید یک بندی به بندهای بسته شده اضافه کند اما گفتوگو با اروپا و تلاش برای رفع سوءتفاهمها و اعتمادسازی با اروپا، حتما به نفع کشور ما است.
یک سوال وزارت امور خارجهای بپرسم و ارتباط آن با منطقه؛ تحولاتی در وزارت امور خارجه شکل گرفته و ساختار آن تغییر کرده است؛ درباره اصل این ساختار و حذف معاونت اروپا و آفریقا نظرتان را بگویید و اینکه آیا انتخاب دستیار میتواند پاسخگوی نیازهای منطقهای ما باشد؟
مایل نیستم درباره ساختار خیلی حرف بزنم، چون اکنون داخل سیستم نیستم اما این مد شده که هر وزیری میآید یا ساختار را اصلاح میکند یا تغییراتی را با نگاه خودش و تیم کاریاش ایجاد میکند و توجیهات همه هم تقریبا مشترک است؛ تحت عنوان چابکسازی سیستم، استفاده مطلوب از ظرفیتها و کارآمد کردن سیستم کاری. توصیه میکنم حتما این سوال را از دوستان وزارت امور خارجه و خود آقای ظریف بپرسید. اما در حوزه سیاستهای منطقهایمان، اگر دیروز تعریف ما از بحرانها این بود که به نقطه جوش رسیده است، الان وضعیت در منطقه به گونهای است که از طریق توافقات سیاسی، به سمت یک آرامش نسبی در حال سوق پیدا کردن است. اگر تا دیروز نقش سردار سلیمانی در حوزه میدانی بسیار قوی بود، امروز برای تثبیت دستاوردهای میدانی در منطقه، نقش دستگاه دیپلماسی بسیار مهم است. اگر تا دیروز مدافعان حرم در قالب نیروهای مستشاری در عراق و سوریه، حضور خیلی فعالی داشتند، الان تحرک دیپلماتیک برای تثبیت آن دستاوردها مهم است و در پروسه راهحلهای سیاسی نقشآفرینی فعالی باید داشته باشد؛ همانطور که در میدان توانستیم مهمترین عنصر تاثیرگذار شویم. ایران در تحولات عراق، مهمترین نقشآفرین بود. آمریکاییها با همه ادعاهایشان و دردسرهایی که در عراق و افغانستان ایجاد کردند، هنوز سیاستهایشان مبتنی بر آزمون و خطاست. موثرترین بازیگر بیرونی در تحولات عراق، جمهوری اسلامی ایران است و البته نمیتوانیم نقش روحانیت و مسؤولان عراق را هم نادیده بگیریم اما در موضوع سوریه، اگر از آقای بشار اسد هم بپرسید، او جواب قاطعی درباره نقش ایران در تحولات منطقه میدهد. در دیدار اخیری که 8-7 ماه پیش با آقای بشار اسد داشتم، موقع خداحافظی به بنده گفت: سلام مرا به امام خامنهای برسانید و بگویید اگر امروز هر چیزی در سوریه داریم، مدیون شماست و دوست دارم در نخستین فرصت به ایران سفر کنم و از طرف مردم سوریه، از ایشان تشکر کنم. ببینید! روسیه نقش داشت، در کنار ما بود و همچنان هم در کنار ما قرار دارد اما بالاخره آقای بشار اسد هم میفهمد در چه بازه زمانی ایران به عنوان مستشار نظامی وارد سوریه شد، نقطه شروع و تداوم آن چگونه بود و دیگر بازیگران چه کردند. در تحولات منطقه در حوزه میدانی، ما جزو یکی از بازیگران موثر بودیم و این برای ما تولید قدرت در منطقه کرده است و تثبیت این قدرتهای میدانی که به نفع مسلمانان و همسایگان ما محسوب میشود، نیازمند دیپلماسی به مراتب فعالتر از دیپلماسی کنونی است و در منطقه باید به صورت ویژهتر وارد شویم. در همین تغییر ساختار وزارت امور خارجه، یکی از آیتمهای مد نظر آقای ظریف این بود که در موضوع منطقه، یک دستیار ویژه داشته باشد که مسائل منطقه را در تراز خودش بررسی کند اما به اعتقاد بنده، تحولات و پیچیدگیهای منطقه جایگاه برتری را در این موضوع میطلبد و تمرکز بیشتر و ساختار چاق و چلهتر به لحاظ محتوا اما نه خموده میخواهد تا بتوان آن دستاوردها را تثبیت کرد.
در حال حاضر، نیاز داریم در حوزه سیاست خارجی به حوزه دیپلماسی مقتدرانه برگردیم؟
نحوه بازی بازیگران خارجی بویژه مثلث عربستان، آمریکا و اسرائیل که فشارهای همهجانبهای را به ایران در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی و رسانهای وارد میکنند، گویای این است قواعد حاکم بر دیپلماسی کلاسیک امروز پاسخگوی نیازهای کشور نیست. سیاست آقای ترامپ، اتخاذ دیپلماسی تهاجمی است که من میگویم دیپلماسی تهاجمی را نباید همینگونه جواب داد، من به عنوان کارشناس مطرح میکنم که آمریکاییها تا تمام سلاحهای عراق را نابود نکردند و مطمئن نشدند صدام حتی یک موشک با برد 2 کیلومتر هم ندارد، جرات نکردند به عراق حمله کنند. آمریکاییها وقتی به افغانستان حمله کردند که فهمیدند در این کشور فقط سلاح کلاشنیکف وجود دارد. تصور اینکه عربستانسعودی در قد و قوارهای باشد که به ایران حمله کند، برای دشمنان انقلاب اسلامی رویایی است، چرا که سعودیها در جنگ یمن، اگر یک دقیقه آمریکا از آنان حمایت نکند، سریع آتشبس اعلام میکنند. دیپلماسی تهاجمی ترامپ را باید با دیپلماسی مقتدرانه هوشمند نامتقارن جواب داد، نه با دیپلماسی کلاسیک و از این قواعد باید خارج شد. باید دیپلماسی ما آنقدر حکیمانه و چابک باشد که دیپلماسی تهاجمی ترامپ را متلاشی کند و هر روز صبح که ترامپ از خواب بیدار میشود، به جای توئیت، دچار سرگیجه سیاسی شود.
قبلا رئیسجمهور میگفت برجام، سایه جنگ را از ایران دور کرد اما اخیرا مواضع تندی نسبت به سیاستهای آمریکا اتخاذ میکند. در این میان برخی میگویند قاسم سلیمانی جنگطلبی کرده در حالی که او بعد از رئیسجمهور صحبت کرده و صحبتهایش در حمایت از تهدیدهای نفتی رئیسجمهور نسبت به آمریکا و غرب بوده است؛ نظر شما در این باره چیست؟
اینکه در دورهای مذاکرات هستهای بین ایران و چند کشور در دنیا به وجود آمد، دستاورد بزرگی برای دیپلماسی کشورمان بود اما مذاکرهای که تاثیرات عمیق خودش را نشان دهد، آن چیزی است که نیاز کنونی محسوب میشود؛ اینکه مشکل اساسی بازیگران اصلی- آمریکا و متحدانش- با ما در چه حوزهای بود که آمدند مذاکره کردند؟ آمریکا در کنار مذاکرات برجام قرار گرفت و با اهداف چندگانه، هدف اولش این بود که توان هستهای ما را محدود کند، هدف دومش این بود که به دروغ مدعی شود 150 میلیارد دلار به ایران پول فرستادند و اینها در سوریه و عراق خرج کردند و فشار بیاورند که برجام منطقهای را کلید بزنند و بعد توان موشکی ایران را کاهش دهند. یادمان باشد آمریکاییها ابتدا دندانهای صدام را کشیدند و پایش را خرد کردند و بعد که فهمیدند با یک جسد مواجهند، به عراق حمله کردند. در فهم اینکه کجای تهدید نظامی قرار داشتیم، یک مقدار اختلافنظر وجود دارد؛ آیا در نقطهای از تهدید نظامی بودیم که این مذاکرات آن را برطرف کرد؟ دیپلماسی راهکاری بود که موفق بود و بدقولیهای طرف مقابل، آن را خراب کرد. اگر خطر جنگ و رفع آن را یک پله از برجام ببینیم، پلههای زیادی هست و تهدیدات لفظی ایران تا زمانی که ایران نقش برتر را در منطقه دارد، اثرگذار است و آمریکا توان مقابله نظامی با ما را نخواهد داشت اما اگر روزی برد موشکهای ما به حداقل برسد و به تلآویو نرسد و تهدیدی برایشان نباشیم، این یعنی شروع تهدید جدی جنگ علیه ایران.
چه شد از وزارت امور خارجه رفتید؟
هر وزیر امور خارجهای میتواند انتخاب کند که با چه تیمی قصد کار کردن دارد. در آن برهه، به بنده چند پیشنهاد شد که سفیر ایران در کشورهایی مثل سوریه یا انگلیس و... شوم اما من در شرایطی بودم که اولویتم، ماموریت رفتن نبود. در حوزه سیاست خارجی هم افراد زیادی در کشور دخیل هستند و پیشنهاد میدهند، آن چیزی که بین من و آقای ظریف بود؛ من گفتم شما هر فردی را بخواهید به عنوان معاون انتخاب کنید، حق شماست اما اینکه من بخواهم ماموریت بروم، جزو برنامه من نیست. من از ابتدای جوانی در بسیج بودم و به عنوان رزمنده بسیجی به جبهه رفتم و در دانشکده روابط بینالملل که بودم، نخستین بسیج دانشجویی را سال 64 ایجاد کردیم و برخی از این دوستان همچنان مسؤولیت دارند و فارغالتحصیل همان دانشکده هستند. هیچ وقت سپاهی و پاسدار نبودم اما بسیجی هستم و افتخار میکنم که این عنوان روی بنده است. روند جابهجایی معاون وزیر امور خارجه را حق وزیر میدانم و اینکه چرا و با چه نگاهی بنده از وزارت امور خارجه رفتم را از دکتر ظریف باید بپرسید.
در حال حاضر که سیاستهای مذاکرات هستهای جواب نداده، به نظرتان وقت آن نرسیده است این موضوع را شورای عالی امنیت ملی دنبال کند؟
به اعتقاد بنده پروندههای بینالمللی و در حوزه سیاست خارجی باید در اختیار وزارت امور خارجه قرار بگیرد، من همیشه جزو طرفداران این قضیه بودهام و با نگاه وزارت خارجهای خودم نظر میدهم. ادامه روند مذاکرات توسط مسؤولان وزارت امور خارجه نشاندهنده اعتماد به دستگاه دیپلماسی کشور است. به عنوان فردی که سالها در وزارت امور خارجه بودهام، معتقدم این موضوع باید در دستگاه سیاست خارجی باشد اما اینکه این را بگوییم که آدمها و سازوکارها را باید عوض کرد، این بحث دیگری است. من معتقدم مذاکرات بینالمللی باید بر اساس نگاه به ظرفیتها و تجارب دیپلماتیک موجود و اینکه از همه ظرفیت وزارت امور خارجه برای این موضوعات حساس استفاده شود، باشد. حتما وزارت امور خارجه برای این پروندهها میتواند بهترین انتخاب باشد اما از تمام تجارب و ظرفیتهای وزارت امور خارجه باید استفاده شود. در وزارت امور خارجه استعداد، تجربه و توانمندیهای زیادی وجود دارد و اگر دکتر ظریف بتواند از تمام این توانمندیها استفاده کند، برنده است. وزارت امور خارجه همچنان توانایی اداره کردن این پرونده را دارد اما بالاخره کسی که رئیس تیم هستهای است، میداند چه نفراتی را انتخاب کند و اگر تمام ظرفیت را مورد توجه قرار دهد یقینا میتواند پروندههای سختتری را هم دنبال کند.