تحلیل سردار همدانی از پذیرش قطعنامه 598
 در اواخر تیرماه 1366، قطعنامه 598 با موضوع خاتمه یافتن «اقدامات نظامی بین ایران و عراق» از سوی شورای امنیت سازمان ملل صادر شد. هدف این قطعنامه تامین منافع ابرقدرت‌ها بود و نه تامین صلح جهانی؛ چرا که در طول هشت سال تجاوز رژیم بعث عراق به ایران، به خصوص در دورانی که مناطق مسکونی و غیرنظامی ایران هدف سلاح شیمایی قرار می‌گرفت، صحبت از تامین صلح نبود و شورای امنیت زمانی درصدد صدور قطعنامه برآمد که منافع کشورهای غربی توسط ایران به مخاطره افتاد.
 
سردار شهید حسین همدانی، از فرماندهان دوران دفاع مقدس، در خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است درباره فضای سیاسی منتهی به پذیرش قطعنامه می‌گوید: برای قبول قطعنامه فشارهای زیادی بر ما وارد می‌شد که یک بخشی از آن از زبان دیپلماسی بیان می‌شد؛ رفتارهای دیپلماسی آن موقع گویای این حقیقت است. از طرف دیگر آن سلاح‌های وحشتناک را در دسترس صدام قرار دادند. امروزه خاطرات منتشرشده ژنرال‌های عراقی این‌ها را منعکس کرده‌اند که این امکانات جزو پروتکل و قراردادها بوده است. می‌گفتند می‌خواهند یک سلاح پیشرفته‌ای در اختیار عراق قرار دهند و حتی عنوان می‌کردند که نوعی از بمب اتمی در اختیار رژیم بعث عراق قرار داده و می‌خواهند به او اجازه شلیک بدهند. 
  
 
با پذیرش قطعنامه حادثه‌ای رخ داد که آن نیز حمله و تهاجم مجدد و اجرای همان طرح عملیاتی 1359/6/31 توسط ارتش حزب بعث بود ولی تفاوتی که در این زمان داشت این بود که صدام و حاکمین حزب بعث دیگر نقطه نهایی یا هدف اصلی را تهران یا سقوط نظام نگذاشته بودند بلکه خود ارتش بعث به اشغال و جداسازی و الحاق خوزستان به عراق اکتفا کرده بود و منافقین هم با دو منظور به کار گرفته شده بودند: 1-این‌ها دیگر مزاحم بودند و می‌بایست یا می‌رفتند و یا کشته می‌شدند، 2- در داخل ایران به اهداف صدام کمک کنند. 
 
سازمان منافقین برای آینده حکومت صدام به عنوان یک معضل و مشکل بود، لذا صدام می‌خواست آن‌ها را از عراق دور کند و بهترین راهش این بود که آن‌ها را کمک کند تا از مرز عبور کنند و به سوی ایران حمله‌ور شوند، در راستای همان هدفی که در خوزستان داشت. 
 
بدین ترتیب منافقین هم از جبهه غرب با پشتیبانی نیروی هوایی بعث عراق وارد ایران شدند و نهایتاً یک اتفاق بزرگی دوباره در کشور رخ داد و همانطور که بنده و خیلی از بزرگان کشور اعتقاد داریم، امام در پذیرش قطعنامه جام زهر را نوشیدند و با خدا معامله کردند. خداوند هم بهترین پاداش را به امام داد چون اگر این عملیات یعنی حمله مجدد ارتش عراق و منافقین رخ نمی‌داد، پذیرش قطعنامه آثار سوئی در جامعه داشت. 
 
می‌توان گفت که حداقل خسارت آن تخریب روحیه رزمندگان و مردم بود و از سوی دیگر زبان درازی آن‌هایی که در طول دفاع مقدس علیه جنگ حرف زده و قلمفرسایی کرده بودند، چون این‌ها جنگ و دفاع مقدس را بی‌نتیجه ارزیابی می‌کردند. اما حماسه مردم در عملیات مرصاد و بیرون راندن ارتش عراق و تانک‌ها از جاده خرمشهر بعد از پذیرش قطعنامه، آثار سویی که در روحیه رزمندگان به وجود آمده را جبران کرد و اگر ما می‌رفتیم یک بخشی از خاک عراق را هم اشغال می‌کردیم و حتی بصره را هم می‌گرفتیم و بعد قطعنامه را می‌پذیرفتیم، اینقدر تقویت روحیه به مردم و رزمندگان نمی‌داد. 
 
بعد از عملیات مرصاد بود که صدام و حزب بعث حاضر شد که مذاکره سه جانبه‌ای بین ایران وعراق و سازمان ملل انجام شود و بندهای قطعنامه اجرایی گردد، هرچند که حضرت امام و بسیاری از مسئولان ما با توجه به تجربیات جنگ در ایران و دیگر کشورها آگاه بودند که ما هیچ وقت نباید این انتظار را داشته باشیم که حق و حقوق و خسارت‌های ما را بدهند چنانکه تا امروز که سال‌ها از پذیرش قطعنامه می‌گذرد خسارت‌های ما پرداخت نشده است. در حالی که خسارت‌هایی که ارتش عراق بعد از جنگ با ایران، در حمله به کویت وارد کرد، با حمایت آمریکا از کویت این هزینه‌ها را از مردم عراق گرفتند، اما خسارت‌های ما را هنوز پرداخت نکرده‌اند.