ریشهشناسی تاریخی بسیاری از تئوریها و مکاتب علوم اجتماعی و جامعهشناسی که در دانشکدههای علوم اجتماعی تدریس میشوند اغلب به این نقطه ختم میشوند که تئوری و نظر، از واقعیت منبعث شدهاند. اول از همه یک مساله وجود داشته که محل سوال و تامل شده و نظریهها، تئوریها و مکاتب در ادامه آن مساله بودهاند که آرام آرام مجال عرض اندام یافتهاند.
واقعیت، مساله ایجاد میکند. مساله زیر میکروسکوپ بررسی علمی میرود و درادامه به یک نتیجه و راه حل ختم شود. در ادامه چنین فرآیندی است که تئوری، مکتب و در نهایت سیاستِ اداره واقعیت خلق میشود. اینها همه را گفتیم که بگوییم: «اگر به واقعیت بیاعتنا باشی، او خودش را به رخ خواهد کشید.»به رخ چه کسانی؟ به رخ قوه انتظامی که وظیفه خود را برخورد با «ناهنجاری»های اجتماعی تعریف کرده است تا «رسانه» که بلاتکلیف است تا نهادهای بالادستی مانند «شوراهای عالی» انقلاب فرهنگی و «فضای مجازی» و امثالهم! حرف و حدیثهای اخیری که اطراف یک برنامه مستندمانند در گرفت و سوژه آن برنامه را به یک هشتگ در افکار عمومی و خصوصی تبدیل کرد، پیش و بیش از آنکه نشانه کژکارکردی خردهنظامهایی مانند رسانه یا قوه امنیتی باشد، نشانه بلاتکلیفی در حوزه سیاستگذاری واقعیتی است که امروز به نام «فضای مجازی» میشناسیم.
این بیان البته به معنای نفی مسئولیتهای فردی و سازمانی افراد و جریانهایی نیست که سلسلهوار و زنجیروار در مورد قضیه اخیر مسئولیتی متوجهشان است؛ نه! بحث بر سر آن است که واقعیت دارد راه خود را میرود و به مسیر خود ادامه میدهد اما ناظر به واقعیت، نه مسالهای برای سیاستگذاران بالادستی ایجاد شده نه مسالهشناسی برای مجامع علمی ما رخ داده و در ادامه هم، نظریه و سیاستی برای اداره امور اندیشیده نشده است. اینچنین است که واقعیت، یکباره خود را به رخ میکشد. فضای مجازی در حکم یک واقعیت بیرونی، دارد حیات و زیست خودش را جلو میبرد. وقتی این واقعیت از جانب نهادهای بالادستی مانند شورای عالی فضای مجازی نادیده گرفته شد و راه خود را رفت، لاجرم در ادامه کار هم خردهنظامهای پایین دستی از نظام رسانهای و ارتباطی گرفته تا نظام انتظامی و قضایی نقش خود را بخوبی نمیتوانند اجرا کنند.
محمدصادق علیزاده