در یکی از روزهای سال 2003 و پس از سقوط رژیم بعث عراق با حمله مستقیم ائتلاف آمریکایی، «جورج دبلیو بوش» رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا نامهای از طرف یکی از سرسختترین دشمنان خود در منطقه خاورمیانه دریافت کرد. ایران، کشوری که وی در سخنرانی خود به همراه کره شمالی و عراق در «محور شرارت» قرار داده بود.
محتویات این نامه هنوز به روشنی افشا نشده ولی اظهارات مقامات آمریکایی نشان میدهد که در این نامه پیشنهاداتی مسحور کننده از طرف ایران دریافت شده بود. این نامه که با وساطت «تیم گولدمن» دیپلمات سوییسی حافظ منافع ایالات متحده آمریکا در تهران و از طریق «باب نی» سناتور جمهویخواه به دست «کارل رو» مشاور جورج بوش رسانده شده بود، خواستار تضمین قطعی دولت جورج بوش به تهران برای حفظ نظام جمهوری اسلامی در قابل امتیازاتی همچون شفافسازی کامل برنامه هستهای، تبدیل حزبالله لبنان به یک حزب سیاسی و همچنین ایفای نقش سازنده برای صلح بین فلسطینیان و رژیم صهیونیستی شده بود.
ترامپ در آرزوی نامه سال 2003
این نامه و پیشنهادات جالب توجه آن به دلیل بیاعتمادی مقامات آمریکایی نسبت به توانایی ارسالکنندگان این نامه در خصوص اجرایی کردن وعدههای فوق مورد بیاعتنایی دولت بوش قرار گرفت، اما به طور حتم «دونالد ترامپ» رویای روزی میبیند که نامهای با محتوای فوق روی میز قرار بگیرد و اینجاست که وی نشان دهد معاملهگر باهوشتری نسبت به جورج بوش و باراک اوبامای منفور است.
با این حال ترامپ میداند مدتهاست که خاورمیانه از سالهای طلایی حضور قدرتمندانه نظامی آمریکا فاصله گرفته و حالا نفوذ ایران در این منطقه استراتژیک، متحدان این کشور را تا سر حد جنون پیش برده است.
بهار عربی قدرت سنتی حکومتهای دیکتاتورمآب همپیمان آمریکا را تحلیل برده و موج تروریسم تکفیری که گل سر سبد آن گروهک تروریستی داعش بود و مقابله ایران با این گروهها، سبب گسترش قدرت ایران در عراق، سوریه و لبنان شده است.
زیرساختهای هستهای ایران علیرغم عقبنشینی تحمیلی که برجام به آن تحمیل کرده همچنان آمادگی یک جهش دیگر را دارد و رژیم صهیونیستی دغدغه حضور دائمی حضور نظامی ایران در بلندیهای جولان را دارد.
از سال 2003 که «استیفن هادلی» مشاور وقت جورج بوش به «محمد البرداعی» گفت سیاست دولت آمریکا در قابل ایران غنی سازی صفر است، رشد قابل توجهی داشته است.
هم اکنون ایران نزدیک به 6000 سو ظرفیت غنیسازی فعال دارد که با استفاده از سانتریفیوژهای انبار شده میتواند به سرعت افزایش پیدا کند و خط فرضی آمریکا را برای فاصله یک ساله جهت دستیابی به مواد مورد نیاز برای ساخت یک سلاح هستهای، بشکند.
اینجاست که ترامپ باید برای دریافت نامهای طلایی همچون نامه سال 2003 میز بازی را بهم بزند و کارتهای خود را در مقابل ایران رو کند. اما اظهارات «مایک پامپئو» وزیر خارجه در بنیاد «هریتیج» نشان داد، ترامپ پوکرباز خوبی نیست.
کشکول پر از تناقض
تمام راهبردهای ادعایی مورد نظر وزیر امورخارجه آمریکا پیش از این از سوی دولتهای قبلی به خصوص دولت باراک اوباما به طرز ماهرانهتری به کار گرفته شده است.
به طور حتم زمانی که سخنان پامپئو از سوی رسانهها در خصوص فرهنگ درخشان ملت ایران پخش میشد، کمتر ایرانی بود که پوزخند به صورت وی ننشیند و البته ترامپ امیدواری فراوانی دارد که از دل همین نیشخندها و با ایجاد فاصله بین مردم و حاکمیت در ایران بتواند نامه طلایی تسلیم را به روی میز خود بیاورد.
فاصلهای که اوباما استاد ایجاد آن بود اما ترامپ تنها ادای آن را در میآورد. سیاست دولت اوباما در سالهای منتهی در برجام مبتنی بر ایجاد فشار بسیار سنگین اقتصادی به ایران، ایجاد رفرم اجتماعی و تثبیت آن از طریق ایجاد یک طبقه متوسط گسترده شهری بود.
اوباما در گفتوگوی خود با «توماس فریدمن» روزنامه نگار آمریکایی تنها دو ماه پس از امضای برجام به این نکته اشاره کرد که یک طبقه متوسط پویا و فعال میتواند ترمز اقدامات نظام جمهوری در مقابل آمریکا را بکشد و چنین طبقهای مایل به از دست دادن امتیازات اقتصادی کسب شده خود نیست.
در مقابل دولت ترامپ به این نکته میاندیشد که ایران یک «بشکه باروت» است که با اندکی فشار اقتصادی از هم میپاشد. همین طور که پامپئو در سخنان خود اشاره کرد در مقابل چنین سیاستی مردم ایران چارهای ندارند، جز این که زمینه تسلیم نظام جمهوری اسلامی خود را در مقابل ترامپ فراهم کنند و یا همچنان به گرسنگی کشیدن ادامه دهند.
حدس این که چه کسانی برآورد فوق را برای دولت آمریکا تهیه دیدهاند، چندان سخت نیست.
کسانی که اخبار روز رسانههای آمریکایی را دنبال میکنند، از مقاله نیویورک تایمز در خصوص جورج نادر لابیست لبنانی-آمریکایی که طرح ایجاد یک اختلال گسترده اقتصادی در ایران را به مقامات آمریکایی تقدیم کرد مطلع هستند؛ لابیستی که به حکام اماراتی و عربستانی به شدت نزدیک بود و سودای تبدیل شدن به یک مهره تاثیرگذار را در ذهن داشت، که البته در نهایت گرفتار کمیته ویژه تحقیقات در خصوص انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2016 شد.
حالا هم ترامپ قصد دارد تا همان راه اوباما را در مقابل ایران تکرار کند. با شدیدترین فشارهای اقتصادی ایران را پای میز مذاکره بیاورد و این بار مثل جان کری «گول ایرانیها» را نخورد و بتواند امتیازاتی همچون محدود کردن توان منطقه ایران، دائمی کردن محدودیتها در برنامه هستهای و همچین مهار توان موشکی ایران را بگیرد.
در نهایت اگر هم چنین نشد این مردم ایران هستند که باید مسئولان خود را به پای میز مذاکره بفرستند و یا همچنان «گرسنگی» را تحمل کنند.
این رویکرد پر از تناقض ترامپ در مقابل ایران را شاید بتوان آینهای از تضادهای درونی دولت وی دانست. دولتی که مدعی است به دنبال تکرار روندهای سابق در دولت آمریکا همچون براندازی و ملتسازی نیست، اما در مقابل ایران دقیقاً همان مسیری را طی میکند که حتی دولتی چون دولت بوش در بکار بردن آن محتاط بود.
تحریم، تحریم و باز هم تحریم
راهبرد جدی دولت ترامپ به شدت به این بستگی دارد که برنامه این کشور در ایجاد محدودیتهای اقتصادی تا چه به اندازه به صورت جدی جلو برود. آمریکا با تکیه به توان دلار به دنبال قطع تمام مبادلات مالی ایران با دنیای خارج است.
افزایش قیمت دلار و ایجاد فضای تورمی در داخل همه و همه از مواردی است که میتواند دولت ترامپ را به هدف خود نزدیک کند. اگرچه برخی تحلیلگران از امکان حرکت آمریکا به سمت گزینه نظامی سخن میگویند، اما هزینههای موجود نشان میدهد که تحلیلهای فوق از مرحله بلوف جلوتر نخواهد رفت.
با این حال سئوال اینجاست که اگر ایران تسلیم نشدن را انتخاب کرد و به سرعت دست به توسعه برنامه غنیسازی خود زد، آمریکاییها چه اقدامی میتوانند در مقابل ایران انجام دهند. اگرچه ترامپ از عواقب جدی در این باره سخن میگوید، اما عملاً به جز اقدام نظامی راهبرد دیگری در مقابل دولت ترامپ باقی نمیماند.
اینجاست که در نهایت روشن میشود ترامپ هیچ برگه آسی برای تغییرمسیر تحولات ندارد. وی همچون یک قمازباز تمام کارتهای خود را هزینه کرده و تنها امیدوار است که ایرانیان بر سر عقل آیند و بیش از این او را آزار ندهند.
اتفاقاً این همان نکتهای است که منتقدان اصلی ترامپ وی را مورد هجمه قرار میدهند. اگر تمام اینها به تغییر مد نظر وی منجر نشد، آن وقت تکیلف چیست؟
در این شرایط سخنان پامپئو نشان داد که آمریکاییها سخت امیدوارند که با سختترین تحریمهای تاریخ کار به آنجا نکشد اما در غیر این صورت پامپئو فرصت فراوانی خواهد داشت تا گزینههای خود در مقابل ایران بازنگری کرده و در امکان تحقق آن یک تجدید نظر اساسی کند. شاید هم ترامپ همیشه در حسرت نامه همچون نامه 2003 بر روی میز کار خود بماند.